اثری از :پروین اعتصامی

ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن / دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن / پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن/ تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن
اشک را چون لعل پروردن بخوناب جگر/ دیده را سوداگر یاقوت احمر داشتن
هر کجا نور است چون پروانه خود را باختن / هر کجا نار است خود را چون سمندر داشتن
آب حیوان یافتن بیرنج در ظلمات دل / زان همی نوشیدن و یاد سکندر داشتن
از برای سود، در دریای بی پایان علم / عقل را مانند غواصان، شناور داشتن
گوشوار حکمت اندر گوش جان آویختن / چشم دل را با چراغ جان منور داشتن
در گلستان هنر چون نخل بودن بارور / عار از ناچیزی سرو و صنوبر داشتن
از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب/ علم و جان را کیمیاگر داشتن
همچو مور اندر ره همت همی پا کوفتن / چون مگس همواره دست شوق بر سر داشتن