قبل از آنکه بخواهیم یادی از استاد ابوالحسن صبا کنیم و زندگی او را مرور نماییم ؛ ضروری است
در آغاز از تاثیر موسیقی در بهبود سلامت روان انسان سخنی بگوییم و آنگاه از استاد صبا یاد کنیم.
آوای دل انگیز موسیقی تاٌثیر شگفت انگیزی بر سلامت انسان دارد و می تواند در غمها و شادی ها
انسان را یاری دهد .آدمی یک موجود چند بعدی است و نیازهای او فقط از نظر صورت جسمی نیست .
قطعا باید بعد روحی انسان نیز در نظر گرفته شده و برای سلامت روح و روان وی، نیازهای روحی و
روانی او نیز به بهترین وجه تامین گردد. حال بد نیست بدانیم چه چیزهایی می توانند غذای روح و
روان انسان باشند. هنرها به ویژه ، موسیقی !
واضح است هنر در همه ابعاد تاثیر بسیار خوبی در بالا بردن کیفیت شرایط روح و روان انسان می
گذارد و شادمانی به ارمغان می آورد. به طور کلی موسیقی هنری است که در کالبد هر فرهنگی جریان
دارد و در صورت استفاده صحیح از آن، برای جسم و روح نقش داروی مسکن را بازی می ‌کند. با
آنکه در گذشته های دور در ایران هنرمند ان بزرگی چون باربد و نکیسا و ….زندگی می کردند و آهنگ
های دل انگیزی می نواختند لکن بر اثر تعصبات مذهبی در هر زمانی موسیقی دانان با مشکلات زیادی
دست و پنجه نرم می کردند و از محدودیت هایی بر خوردار بودند . موسیقی دانان به سختی می
توانستند هنر خود را عرضه دارند و اغلب بزرگان این فن آهنگ هایی می ساختند که به بوته فراموشی
می رفت .تا اینکه استاد ابوالحسن صبا آغاز گر راهی بود که ردیف های موسیقی ایران را به صورت
علمی نوشت و به آنان جاودانگی بخشید.

استاد “ابوالحسن صبا” آهنگ ساز واز اساتید بزرگ موسیقی اصیل ایران و از برجسته ‌ترین
چهره‌های موسیقی ایران در قرن بیستم بود . او در 1281 ش ، در تهران متولد گردید. پدرش ،
ابوالقاسم کمال السلطنه ، از مردان فاضل و هنردوست عصر خویش بود. کمال السلطنه طبیب و ادیب
و دوست دار موسیقی بود . او سه‌تار می‌نواخت و اولین استاد پسرش بود. صبا تحصیلاتش را در
مدرسه امریکایی ها آغاز کرد و در سن 12 سالگی به فرا گرفتن موسیقی پرداخت .اودر سال 1301
ش تحصیلات خود را در مدرسه امریکایی ها به پایان رساند و تصمیم گرفت به تعلیم موسیقی بپردازد
صبا نخستین پویه‌های موسیقی را از پدرش فرا گرفت. در جوانی به مدرسه کمال‌الملک رفت و
نقاشی را فرا گرفت. هم‌ چنین، در رشته‌ هایی مانند سوهان‌ کاری، نجاری، ریخته‌ گری، معرق‌ کاری و
خاتم‌ کاری مهارت کسب کرد که بعداً در ساختن آلات موسیقی به کار بست. صبا، آثار نیما و هدایت را
می‌خواند و با نیما و شهریار روابط نزدیک داشت.


فعالیت هنری

ابوالحسن صبا در سال ۱۳۰۲ در مدرسهٔ عالی موسیقی که توسط علینقی وزیری بنیان گذاشته شده
بود، مشغول به تحصیل شد. صبا در ۲۲ سالگی دانشجوی ممتاز و تک ‌نواز برنامه‌های مدرسهٔ عالی
موسیقی شد و مورد احترام و تشویق استادان و دوستانش قرار گرفت. نخستین اثر ضبط‌ شدهٔ صبا
قطعهٔ زرد ملیجه با ویولن بود که در میان دو بند سرود ای وطن با صدای روح‌ انگیز در سال ۱۳۰۶
در قالب صفحه تولید شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت .
ابوالحسن صبا، در سال ۱۳۰۶ از طرف علینقی وزیری مأمور شد تا در رشت مدرسه‌ای مخصوص
موسیقی تأسیس کند. او نزدیک ۲ سال در رشت ماند و در آنجا ضمن آموزش موسیقی، به روستاها و
کوهپایه‌های شمال رفت و به جمع‌ آوری آهنگ‌ های محلی پرداخت و ارمغان‌ هایی از این سفر به
همراه آورد. آهنگ‌های دیلمان، رقص چوبی قاسم‌ آبادی، کوهستانی و امیری مازندرانی یادگار این
دوره از زندگی اوست.
صبا در نواختن همه سازهای موسیقی ردیف چیرگی پیدا کرد و تمام سازهای ایرانی همچون سنتور،
تار، سه‌تار، تنبک، نی، کمانچه، ویولن و نیز پیانو را در حد استادی می‌نواخت ولی ویولن و سه‌ تار
را دلنشین و شور آفرین می نواخت وبه عنوان سازهای تخصصی خود برگزید.
ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی؟
صبا علاوه بر نوازندگی ، گاه آهنگ نیز می ساخت و علاوه بر موسیقی ، ادبیات کلاسیک ایران را
به خوبی می شناخت و زبان انگلیسی را می دانست . او به پرورش گل نیز علاقه مند بود. ساز اصلی
استاد ویولن و ستاربود.
ابوالحسن صبا، چهل سال تمام ساز نواخت، تعلیم داد، در ارکسترها شرکت کرد، کتاب نوشت و در تمام
جریان‌ های موسیقی ایران تأثیر مستقیم و مثبت داشت. وی در تمام رشته‌های موسیقی ایران و حتی
سایر هنرها همچون ساختن ساز و نقاشی و ادبیات مهارت داشت، و دانشنامه ای جامع از علم و عمل
موسیقی ایرانی بود.
مکتب نوین موسیقی ایرانی که از درویش خان آغاز شده بود با صبا به اوج رسید و شاگردان صبا نیز
پیرو راه او شدند
صبا در شب جمعه 29 آذر ماه 1336 در سن 55 سالگی به علت ناراحتی قلبی چشم از جهان
فروبست . بعد از مرگ استاد، بر طبق وصیت ایشان و به خاطر تجلیل و قدردانی از این هنرمند نامی ،
خانه ایشان در 29 آبان 1353، به موزه تبدیل گردید و همسر ایشان به کمک فرزندان استاد، اشیا و
لوازم متعلق به استاد را جمع آوری و به موزه اهدا کردند.
صبا نخستین موسیقی‌دان ایرانی است که موزهای ویژه از او (منزل شخصی صبا) تأسیس شده و به
نام خود او در خیابان ظهیرالسلام تهران واقع است.

صبا خود معتقد بود «که تمدن‌ ها می‌آیند و می‌روند و فقط این هنر است که باقی می‌ماند. در راه هنر
و اعتلای آن همه چیز باید وقف شود. »او نیز خود را وقف هنر کرد. صبا از سال ۱۳۱۰ تمام او قات
خود را صرف تعلیم شاگردان کرد. او با پرورش شاگردان خود، که همه متفق‌القول روش او را بهترین
و برابر با سیستم‌ های مدرن غربی می‌دانستند، نه تنها موسیقی ایرانی را در زمان خود به آن اعتلائی
که می‌خواست رسانید، بلکه راه را برای آیندگان نیز گشود
آثار به‌جا مانده ازاستاد ابوالحسن صبا را می‌توان این گونه دسته‌بندی کرد:

مستقل


کتاب دوره اول، دوم، سوم ویلون1)
کتاب دوره اول و دوم، سوم، چهارم سنتور
کتاب دوره اول سه تار


غیرمستقل


سلوی ای وطن کتاب دستور ویلون وزیری
چهار مضراب سه گاه، کتاب دستور ویلون وزیری
رنگ بیات ترک، کتاب ۲۳ قطعه ضربی
پیش‌درآمد ترک، ۱۸ قطعه پیش‌درآمد
نوید بهار، کتاب اول ویلون
چهار مضراب ساده در ماهور (دستگاه موسیقی)، کتاب اول ویلون
دستور ضرب
ردیف کامل آوازهای ایرانی
چهار مضراب نوا
الهام گرفته از موسیقی محلی
دیلمان (دشتی)
امیری یا مازندرانی (دشتی)
زرد ملیجه (دشتی)
به زندان (شوشتری)

در قفس (دشتی)
رقص چوپی (افشاری)
کوهستانی (دشتی)

صبا و شهریار

صبا که خود دستی بر سرودن شعر داشت و شعرهای طنزآمیزش را با ایرج میرزا نیز رد و بدل
می‌کرد، با شیفتگی به سوی استادِ غزل، شهریار رفت. تقی تفضلی، روزنامه‌نگار، می‌گوید:
«شهریار پس از شعر و شاعری به موسیقی عشق می‌ورزید. هر جا شهریار و صبا بودند، شهریار
شعرش را با حال‌ تر و شیرین‌ تر می‌خواند و صبا سازش را شیرین‌تر و با حال‌ تر می ‌زد. شهریار
بعدها از صبا سه تار آموخت و سه تار می ‌زد. ترانه‌ ی غزل شهریار از آن شیواست/ که حق صحبت
ساز صبا نگه دارد»
شهریار خود نیز در مورد صبا می‌سراید:
در این خزان فضیلت، هزار دستانی است/ فکنده غلغله بر شاخسار موسیقی
دلا! بساط سخن گستران که مهمان است/ به شهریار غزل، شهریار موسیقی


صبا می میرد !


این شعر را استاد شهریار بعد از مرگ استاد ابوالحسن صبا سروده است و در ذیل چند بیتی از آن را
نقل می کنیم :
عمر دنيا به سر آمد كه صبا مي ميرد
ورنه آتشكده ي عشق كجا مي ميرد
صبر كردم به همه داغ عزيزان يا رب
اين صبوري نتوانم كه صبا مي ميرد
غسلش از اشك دهيد و كفن از آب كنيد
اين عزيزي است كه با وي دل ما مي ميرد
به غم انگيز ترين نوحه بنالي اي دل
كه دل انگيز ترين نغمه سرا مي ميرد

دگر آوازه ي بلقيس و سليمان هيهات
هد هد خوش خبر شهر سبا مي ميرد
شمع دلها همه گو اشك شو از ديده بريز
كاخرين كوكبه ي ذوق و صفا مي ميرد …

جواد بدیع‌ زاده خواننده و آهنگساز که برای ضبط آهنگ همراه با صبا در سال ۱۳۱۷ به حلب سفر
کرده بود، می‌گوید: «بغداد را به مقصد حلب ترک می‌کنیم. برای رسیدن به مقصد می‌ بایست از
صحرای شام، بیابانی عظیم و فاقد هرگونه شهر و روستا و آب و آبادانی می‌گذشتیم. راننده متوجه
می‌شود که راه را گم کرده است و گم کردن راه در آن بیابان یک نام داشت و آن هم مرگ بود. در
وسط صحرا جنبنده‌ای پیدا نمی‌شد جز خار مغیلان که غذای شتران است. من و صبا و دیگر همراهان
مدت چهار شبانه روز در آن محل نامشخص ویلان و سرگردان منتظر رسیدن مرگ بودیم! ولی بخت
یاری کرد و بالاخره در چهارمین روز سرگردانی صبا که از ما باهوش‌ تر بود گفت صدای حرکت
ماشین را حس می ‌کنم و در همان لحظه روزنه کوچکی از امید به گوشه چشم ما باز شد. بعد از چندی
از افق در صحرا روشنائی دمید و تمام صحرا را مثل روز روشن کرد و در فاصله ای دور از ما ایستاد.
خود را به ماشین رساندیم همگی شاد و شنگول شدیم. صبای مرگ به چشم دیده و به جان آمده وسط
صحرای شام ویولن را برداشت و در مایه سه گاه درآمدی زد و من نیز حال گمشده‌ی خود را باز یافتم
و در همان مایه و در همان حال غزل زیر را خواندم:

باز آی ساقیا که هوا خواه خدمتم/ مشتاق بندگی و دعا گوی دولتم
من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش/ در عشق دیدن تو هوا خواه غربتم!.