نوشته : دکتر شفیعی کد کنی – پژوهشگر

« دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی استاد دانشگاه پژوهش جالبی ازتحولات ادبیات فارسی
از قبل از انقلاب مشروطیت تا عصر حاضر نموده اند که در ذیل قسمتی از تحقیق
ایشان را که در مورد شعر از جنگ جهانی دوم بدین طرف می باشد ؛ به اطلاع خوانندگان
گرامی می رسانیم » :

دوره ی پس از جنگ دوم جهانی ( از ١٣٢٠ش تا انقلاب بهمن)
تا حدود شهریور ١٣٢٠ش و کمی پس از آن، تنها نیما یوشیج بود که اشعاری از نوع آزاد که کاملان مخالف با نظم
عروضی سنت شعر فارسی بود، می سرود. او در سال ١٣١٨ش توانست نمونه های جدیدی از آن را به چاپ برساند.
ولی تا شهریور سال ١٣٢٠ش و یا کمی پس از آن، کسی توجهی به این نوع اشعار نداشت. صدای او جز در مخاطبان
بسیار محدود که تحت تاثیر افسانه ی او بودند، یعنی چند جوان که متمایل به کشف بودند ( و مهم ترین شان فریدون
توللی بود) بازتابی نداشت.
پس از شهریور سال ١٣٢٠ش، با فروپاشی سانسور و احیای آزادی مطبوعات، راه برای تنفس مملکت باز شد. در
آغاز، نشریات جدید ادواری در صحنه ظاهر شدند. که از میان آن ها می توان از نامه مردم ارگان حزب توده مردم ایران
(١٣٢۵ش)، پیام نو (١٣٢٣ش) و سخن (١٣٢٢ش) نام برد. چندین نشریه ی زودگذر نیز بودند که هر کدام پس از چند
شماره جای خود را به دیگری می سپرد. در این جا و آن جای این نشریات می توان اشعاری از نیمایوشیج و کسانی را
دید که گوشه ی چشمی به اشعار او داشتند.
اکنون نگاهی به ویژگی های شعر فارسی و تجارب نو در داستان نویسی و نمایش نامه نویسی در این دوره بیاندازیم:
١- ٤- ویژگی های شعر فارسی
در میان نخستین نسل شاعرانی که پس از شهریور ١٣٢٠ش به سرودن شعر پرداختند، می توان از شاعران زیر نام
برد:

  • دکتر پرویز ناتل خانلری که پس از نیما بیش ترین تاثیر را در شاعران پس از خود داشت. در واقع می توان گفت که
    تاثیر او در سال های نخست بیش تر از نیما بود.
  • محمد علی اسلامی ندوشن
  • مجدالدین میرفخرایی (گلچین معانی)
  • منوچهر شیبانی
  • فریدون توللی
  • رواهیچ جواهری
    دکتر خانلزی با انتشار مجله ی سخن به راه دیگری غیر از راه نیما افتاد. او “پیشرو” بودن نیما را بسیار دور از
    جریان اعتدالی یافت و درباره ی او نوشت: « نیما یوشیج اول از همه به دنبال اوزان جدید و غریب رفت و شعر غنایی
    حود را تحت تاثیر شعرای رمانتیک فرانسه نظیر “دوموسه “و ” لامارتین ” سرود او شعرش را در قالب های این وزن
    ها ریخت. پس از آن بار دیگر این قاعده را در هم شکست و به دنبال نوعی از شعر آزاد با مفاهیم عجیب و مبهم رفت
    که ویژه ی خودش بود. سبک نیما هنوز ( یعنی تا سال ١٣٢٤ش) در جذب مردم به طرف خود موفق نشده و به وسیله
    ی طبقات بالا نیز پذیرفته نشده است.» (پیام نو، سال اول، شماره ی ٢، برگ ٣٢)
    این نشانه ی اعتدالی با آنانی پیوند داشت که شعرهایشان در مجله ی سخن چاپ می شد. در میان آنان فریدون توللی،
    گلچین گیلانی و بعدها نادر نادرپور نماینده ی جناح اعتدالی شعر فارسی شدند.
    اگر بخواهیم از شاعران جناح پیشرو نزدیک به نیما نام ببریم، ابتدا نمی توانیم کس دیگری جز منوچهر شیبانی را ذکر
    کنیم، ولی از سال ١٣٢٧ش به بعد شاعران جوانی که از فرم ها و اوزان کهن شعر فارسی بریده بودند کم کم افزایش
    یافتند و نفوذ نیما در همه جا گسترده شد. ترجمه هایی از اشعار اروپایی (فرانسوی، انگلیسی و روسی) منتشر شد و
    مقالاتی درباره ی محدوده و میدان اصلاحات شعری با اطلاعات وسیع و آزادی کامل انتشار یافت. این عوامل به تنوع
    عظیمی در حوزه شعر نو فارسی انجامید.
    شعر فارسی، چه اعتدالی و چه پیشرو، دو مکتب به وجود آورد :
  • شاعرانی که دیده بر مسایل اجتماعی دوخته بودند.
  • شاعرانی که به عشق و دل نظر داشتند و یا در برابر طبیعت سر تعظیم فرود می آوردند.
    در میان شاعرانی که بیش تر آثار آنان دارای جهت گیری اجتماعی بود می توان نیمایوشیج، آینده، شیبانی، کسرایی،
    سایه (در برخی اشعارش) و ا. بامداد را نام برد و از میان آنانی که به دنیای درون و اعجاب در برابر طبیعت و به نوعی
    شعر غنایی پرداختند، می توان از فریدون توللی، خانلری، گلچین، اسلامی ندوشن و نادر نادرپور نام برد.
    نخستین “موج” شعر نو فارسی که پس از انتشار شعر نیما در صحنه ظاهر شد و معاصر با شهریور ١٣٢٠ش بود،
    “موج رمانتیسم” بود. معروف ترین شاعران این موج عبارت بودند از: خانلری، توللی، گلچین و نادر نادرپور. این
    شاعران در عناصر شعر به نکته ای اشاره کردند که آن را می توان در مقدمه ی فریدون توللی بر نخستین مجموعه ی
    اشعارش ( رها، تهران، ١٣٣٠ش) مشاهده کرد. توللی در این مقدمه ی جالب و شدید اللحن خود بر هواداران سبک
    سنتی و کهن با نوعی طنز شیوا تاخته و انگاره (ایماژ) های کلیشه ای شعر آن ها و نیز واژگان مکرر و کهنه ی آنان
    را که اغلب خالی از موسیقی بود، به بوته ی نقد کشیده است. این مقدمه، بیانیه ی هواداران رمانتیسم بود و اصول و
    قواعدی که او برای شعر نو عرضه کرده بود، عبارت بودند از:
  • هماهنگی دقیق اوزان و حالات
  • تازگی مضامین و تشبیهات و استعارات
  • بی قیدی گوینده در به کار بردن صنایع بدیعی
  • پرهیز از آوردن قافیه ها و ردیف های دشوار
  • ایجاد ترکیبات تازه و خوش آهنگ و استفاده از لغات زنده ای که فراموش شده اند
  • شناسایی و انتخاب به ترین کلمات
  • خودداری از پوشال گذاری در بحور شعر
    بعضی از عنوان های این بیانیه ضد و نقیض بود، ولی به هر حال خود این بیانیه و اعمال حامیان آن، شعر فارسی را
    برای چندین سال به محیطی کشاند که پر از “ترکیبات تازه” و “نور مهتاب” بود و از سوی دیگر محدود به رمانتیک
    غزل های عاشقانه و تجارب غم انگیز و توصیفی از غروب بود.
    پس از کودتای ٢٨مرداد سال ١٣٣٢ش در نتیجه ی انتشار برخی از مجموعه های شعر و برخی مقالات، این بار
    “موج” دیگری در شعر فارسی رخ نمود.
    به طور کلی شعر فارسی پس از وقایع کودتای سال ١٣٣٢ در دو خط افتاد:
  • خطی که از آن ذهن های ” امیدوار ” بود.
  • خطی که که به ذهن های “مایوس ” تعلق داشت
    در موج جدید، شاخه ی اجتماعی به دلیل وجود سانسور، ویژگی خون و فریاد خود را کنار نهاد و شاعران به میکده ها،
    تنهایی، افکار مرده، تخیل و تریاک پناه بردند. تمجید از مرگ و نوعی سکوت و طغیان وحشت بار علیه “شب” گلوی
    شعر فارسی را گرفت.
    اگر به اشعاری که در طی این سال ها سروده شده است نگاهی یباندازیم، در همه ی جوانب آن گفت و گو از “مرگ”،
    “زمستان” و “دیوار” را می یابیم. شعر به تدریج به نوعی سمبولیسم اجتماعی گرایش پیدا می کند.
    شاعران این دوره، که باید آن را دوره ی رشد شعر نو نامید، عبارتند از :
    فریدون مشیری، نصرت رحمانی، سهراب سپهری، مهدی اخوان ثالث (م. امید)، ا. بامداد، محمد
    زهری، سایه، کسرایی، مفتون امینی، فروغ فرخزاد، نیمایوشیج و احمد شاملو.
    موجی که پس از رمانتیسم در شعر فارسی ظهور کرده بود، حرکتی بود که از درون شعر نیما سر در آورد و همان
    “موج سمبولیسم اجتماعی” بود و شاعران معروف آن عبارت بودند از: احمد شاملو، اخوان ثالث، فروغ فرخ زاد و
    سهراب سپهری.
    شاید بتوان عبارات فروغ فرخزاد را در سال ١٣٣٩ش ( یعنی ده سال پس از بیانیه فریدون توللی برای موج رمانتیسم)
    خلاصه ای از نظریات موج سمبولیسم اجتماعی دانست. فروغ نوشت:
  • شعر امروز از ذکر اسامی چیزها و جاهایی که ما از بام تا شام با آن ها مواجه هستیم، می ترسد.
  • محتوای شعر امروز خالی از ژرف بینی است. شاعر با واژه ها و تخیلات بچگانه بازی می کند و تخیلات هم نظیر زن
    زیبایی است که وقتی پلک هایش را می گشاید نگاهش مات و بی معنی است.
  • عشق در شعر امروز یک عشق سطحی است. این عشق در رابطه ی جنسی زن و مرد خلاصه می شود.
  • در شعر امروز از حماسه خبری نیست.
  • زبان شعر امروز یک زبان دروغین است. واژه هایی که در یک مفهوم عمومی جای پایی در شعر امروز پیدا کرده،
    زیبایی و موسیقی شعر را از بین برده است. شاعر بیش تر به زیبایی کلام می اندیشد تا به زیبایی مفهوم.
  • شعر فارسی نیازمند وازه های جدید است. شعر امروز باید جرات دست یابی یه این واژه ها را پیدا کند.
    (آژنگ جمعه، مهرماه ١٣٣٩ش)
    نیمایوشیج، فروغ، شاملو و تا حدی اخوان ثالث این اصول را در شعر خود مراعات کردند و این بیانیه و شعر این
    شاعران بود که ناقوس مرگ شعر رمانتیک را به صدا درآورد. احمد شاملو به لزوم استفاده از واژه های کوچه و بازار
    و زندگی روزمره تاکید کرد و برای گسترش میدان شعرش کوشید. فروغ فرخزاد نیز پس از او همان راه را کوبید، ولی
    شاعران جوان پس از آن ها که البته در مساله ی زبان سخت کوشیدند، تنها مجموعه ای از واژگان را عرضه کردند و
    هیچ کدام از آن ها ” شعر” نگفت.
    تا سال ١٣٤٨ش که شعر فارسی در نتیجه ی وقایعی که در حوزه ی متجددین ایران رخ داد، بار دیگر جان گرفت و
    خون در تار و پودش دوید. شیوه ی دیرین یاس و افسردگی جای خود را به امید و شوق داد و “خون”، “شقایق”،
    “جنگل” و “مرغان طوفان” روح تازه ای در جو مرده و ساکن ایران دمید وجاندارش کرد .