ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
دکتر گوهر نو
در عصری به سر می بریم که بهر سو که می نگریم اندیشه ها و پندار های گوناگونی را
در کنار خود احساس می کنیم . دسترسی به اطلاعات و هویدا شدن حقایق ما را به سوی
دنیایی پر رمز و نیاز سوق می دهد و اغلب از خود سوال می کنیم از کجا آمده ایم و به کجا
خواهیم رفت ؟ و چون نیک می نگریم اندیشه های خیام توجه مان را جلب می کند و پرشش
های زیادی از ذهنمان می گذرد !
انديشه ی خيامي، يكي از كهن ترين انديشههايي است كه بشر، در سر خود پرورده است
اين كه از كجا آمده، به كجا خواهد رفت، چرا آمده و بايد عمر خود را چگونه بگذراند و
تاچه اندازه زمام زندگي خود را در اختيار دارد، پرسش هايي است كه ذهن کنجکاو بشر را
به خود مشغول مي كرده و سوالاتی را بر انگیخته است .
همین اندیشه ها ، خیام را مبهوت و بهت زده نموده و به عرصه هستی نگاه می کند و
اندیشه ء سرگردان خود را درجمله های کوتاهی زمزمه می نماید ؛
در دایره ای که آمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
پيش از خيام، فردوسي همين انديشه را در شاهنامه بسيار تكرار كرده است. رودكي
وشعراي دوره ساماني نيز چنين انديشههايي داشتند اما هرچه هست اين انديشه در رباعيات
خيام، درخشش خاص يافته است .تا جائی که در روزگار ما هم به این تفکر توجه گردیده و
گروهی را به تحقیق و تفحص واداشته است .
مفاهیمی که خیام در رباعیات خود ارائه میدهد مفاهیم فلسفی است اما در فلسفه این مفاهیم
به صورت کلی و مبهم و خبری مطرح می گردد، حال آن که خیام همان مسائل را به
صورت جزئی[مبهم] ارائه میدهد، لذا مسائل عینیت پیدا میکند و ملموس می گردد. با
دقت و روشی مصور و قابل روِیت درک می شود و در مخاطب تأثیر میگذارد. مهم تر
این که در نهایت خواننده به همان کل هم می رسد .
خیام در اشعارش بیاعتباری دنیا و ناپایداری هستی موقت انسان را در زندگی اش به
تصویر.می کشاند. زبان تند و تیز خیام در رباعیات، تازیانهای بر زاهدان دروغین و
ریاکار است . بخشی از این رباعیات در حول محور حیرت در امور جهان و ندانستن رموز
آفرینش سروده شدهاند.
خیام در این رباعیات در کار هستی فرومانده و در برابر شگفتیهای آن به حیرت
فرومیرود. در حقیقت اکثر رباعیات خیام پرسشگری است :
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد!؟
آری … در جهان ما نیز اینگونه پرسش ها انسان امروز را به تکاپو واداشته و او را بی
قرار ساخته است . دل مشغولی ،تشویش ،اضطراب ؛ مشغله های ذهنی همه اینها علائم
نوعی تنش وقوی ترین اسلحه در برابر تنش، قدرت انتخاب ما در نوع افکارمان است.
بی قراری معرفتی خیام فیلسوف بزرگ وطنمان، ناشی از عطش عقل برای دانستن و دست
یافتن به حقایق است. عقل، در برابر مجهولات، حساس می شود. می خواهد بداند. کاوش
های عقلانی و جستجوهای معرفت شناختی، نتیجه ی عدم اقناع عقل در برابر پاسخ های
داده در تاریخ بشری است. شوق دانایی و دانستن، عقل را بی قرار می کند. هر کس به
میزانی که پرسش دارد، به همان میزان به بی قراری معرفتی مبتلا گشته است. فراوانی
پرسش ها، بهترین شاخص برای اندازه گیری پدیده ی بی قراری در شخصی است که
آرامشش را از دست داده است. فیلسوفان ، بالاترین بی قراری معرفتی را تجربه می کنند.
گاه یک پرسش، آنان را به وادی سرگشتگی می کشاند.
خیام در این باره می گوید :
مائیم که اصل شادی و کان غمیم
سرمایهٔ دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم
آئینهٔ زنگ خورده و جام جمیم
دستیابی به آرامش واقعی یكی از خواسته های همیشگی بشر بوده است و دراین راستا انسان
در طول تاریخ تلاش ها و رنج های بسیاری را به جان دل پذیرفته است.
بی شک بخش وسیعی از تلاش های علمی بشر و كشف رازهای ناگشوده جهان طبیعت به
منظور دسترسی به امكاناتی بوده است كه آرامش و آسایش را برای انسان به ارمغان آورد
ازسوی دیگر مطالعات آكادمیك و تحقیقات روانشناسی پیرامون آرامش و اضطراب و
عوامل و موانع هر یك بخش قابل توجهی از پژوهش های علوم انسانی را به خود
اختصاص داده است .
همین پرسش هاست که نسل کنونی را بی قرار می نماید که بی اعتنا و سهل انگار
نسبت به حقایق زندگی می سازد و کم طاقت و ستیزه جو در برابر موانع و ارضاء امیال
خویشتن است . و چون بدانها نمی رسد نگرانی و غم به سراغ او می آید !
باید توجه داشت ؛بی قراری، پدیده ی ای به یک شکل و ماهیت نیست. بلکه فصل هایی از
بی قراری وجود دارد که در هم می پیچند و راه های گریز را بر آدمی می بندند. به نحوی
که پیوسته از این« بی قراری »به نوع دیگری از« بی قراری»، رانده می شویم. از سوی
دیگر، بی قراری هر انسانی به شکل زندگی او و مشابه “بودن” اوست. هم چنان که دردها
و آرزوها و رنج ها و پرسش ها و نیازهای هر کسی نیز چنین رنگارنگ است. زیرا
“بودن” و جهان هر کسی با دیگری متفاوت است .
به قول حافظ:
از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود / حاشا از این بیابان وین راه بی نهایت
از دگر سو پیشرفت تمدن ماشینی ، آدمی را نسبت به آینده بیمناک ، نسبت به ارزشها
و اعتبارات مادی و آنی جلب کرده است .« پول » ، « جنسیت » و «کامجوئی » های
مربوط به این دو اندک اندک حاکم بر روابط بسیاری از انسانها بایکدیگر گردیده. و امید
ها در دل جوا نان ؛ متزلزل شده است . از این رو پرسش ها گسترده تر شده و به کجا
خواهیم رفت و سرنوشت چه رقمی بر زندگی ما خواهد زد ؛ تجلی نموده است .
به راستی چه باید کرد و چطور با این مشکلات و نا بسامانی ها کنار آمد ؟ تردیدی
نیست انسان خسته امروز با تلاش و تکاپو سعی می کند راه حلی بر این مشکلات بیابد و
به پرسش هایی که اطراف او را فرا گرفته ، پاسخ دهد .
آری…
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود
زين پيش نبوديم و نبد هیچ خلل
زين پس چو نباشيم همان خواهد بود
« خیام»
Recent Comments/نظرات اخیر