دکترگوهر نو – پژوهشگر


هرکسی از ظن خود شد یارمن
وزدرون من نجست اسرار من
« مولانا »

« سعدی » شاعر بزرگ آوازه ایران موضوعی را در کتاب پر ارجش « بوستان » بررسی
نموده که هفتصد سال بعد « یونگ » روانشناس سویسی زیر عنوان « سایه های شخصیت »
بدان پرداخته است . سعدی به نقل داستانی می پردازد و می فرماید :
بزرگی هنرمند آفاق بود غلامش نکوهیده اخلاق بود
ازین خفرقی موی کالیدهٔ بدی سر که در روی مالیدهٔ
ز سیماش وحشت فراز آمدی نرفتی بکاری که باز آمدی
کسی گفت ازین بندهٔ بد خصال چه خواهی ادب، یا هنر، یا جمال؟
نیرزد وجودی بدین ناخوشی که جورش پسندی و بارش کشی
منت بندهٔ خوب و نیکو سیر بدست آرم، این را بنخاس بر
و گر یک پشیز آورد سر مپیچ گرانست اگر راست خواهی بهیچ
شنید این سخن مرد نیکو نهاد بخندید کای یار فرخ نژاد

بدست این پسر طبع و خویش ولیک مرا زو طبیعت شود خوی نیک
چو زو کرده باشم تحمل بسی توانم جفا بردن از هر کسی
تحمل چو زهرت نماید نخست ولی شهد گردد چو در طبع رُست
سعدی می گویدانسانی وارسته و هنرمند؛ غلامی داشت که بد اخلاق بود. چهره ای وحشت
آفرین داشت ..یک انسانی فلج بود «موی کاویده بود» ؛ موهایش همیشه پریشان بود .گاهی
اوقات ترش رو بود به عبارت دیگر اخلاق بدی داشت .زبان تندی داشت و با نیش زبان
دیگران را آزرده می نمود .اگر با فردی برخورد می کرد ؛ سعی می نمود عیبی بیابد و مثل
مار نیش بزند( شخصیت پنهانی و تاریک انسان ) .بدین ترتیب از همه افراد بد پیشی
گرفته بود .وقتی می گفتند غلام مقداری نان بپز؛ قیافه را درهم می کرد ؛ لکن هنگامی که
نان پخته می شد می نشست و با خواجه می خورد .و اگر لقمه در گلوی خواجه گیر می کرد
آبی بدستش نمی داد .!
فردی به خواجه گفت ؛ از این فرد بی خاصیت که نه عدد ؛ نه هنر ؛ نه کمال و جمالی
دارد و آدم بدرد نخوری هست ؛چه می خواهی ؟سعدی پاسخ می دهد آن غلام سایه آن
خواجه است .بنابراین سایه های خود را باید بپذیریم .! چه این سایه ها در سرشت ماست .؟!
← کوتاه سخن آنکه :سعدی علاوه بر داشتن زبان فصیح و بیان شیوا-که در باب آن
قرنهاست‌ سخن گفته‌اند-به آنچه در صحنه‌های گوناگون زندگانی مردم اتفاق می‌افتد
توجهی‌ عمیق داشته و با بهره گرفتن از آنها در شعر و نثر خود را رنگارنگ و پرتنوّع و
زنده و دلپذیر ساخته است. و در می یابیم هفصد سال پیش سعدی به سایه های وجودمان
توجه داشته است !و بعد از قرنها یونگ بدان توجه نموده است .
يونگ معتقد بود كه سايه، يك كهن الگو است. كهن الگوي سایه در همه انسان ها در طول
تاريخ تكرار و تكرار خواهد شد.یونگ می گوید : «ما برای یکپارچگی شخصیت، مجبوریم
با بدی‌ها دست‌وپنجه نرم کنیم. با سایه روبه‌رو شویم و با اهریمن درهم آمیزیم؛ هیچ
راه‌حل دیگری وجود ندارد! »
طبق نظریه‌ی «کارل گوستاو یونگ»، روان‌شناس، پزشک و فیلسوف شناخته‌شده‌ی‌
سوئیسی، سایه آن قسمتی از درون ماست که دوست نداریم به واسطه‌ی نمایان شدن آن،
دیده و شناخته شویم. «یونگ» معتقد است: «سایه آن کسی است که شما نمی‌خواهید
باشید.» به عبارت ساده‌تر بعضی از افراد از سایه‌های درون‌شان فرار می‌کنند و حاضر
نیستند ناشناخته‌های درونی‌شان را رمزگشایی کنند. چرا که از ورود به بخش تاریک
وجودشان وحشت دارند؛ وحشتی که از رویکرد و نگاه نادرست انسان به این ویژگی‌ها

ناشی می‌شود. سایه‌ها در وجود هر شخص شکل‌های مختلفی دارند: ترس، حسادت، جاه‌
طلبی، تنبلی، فریب‌کاری و غیره. این ویژگی‌ها با شدت‌های متفاوتی در وجود انسان‌ها
نمود پیدا می‌کنند و نمی‌توان معیاری مشخص برای آن‌ها در نظر گرفت. «دبی فورد»
نویسنده امریکایی در کتاب خود سایه‌های شخصیتی هر انسان را «نیمه تاریک وجود»
می‌نامد.


سایه های شخصیتی در مکتب یونگ


كارل گوستاو يونگ بخشي از روان را سایه ناميده است. سایه شامل همه آن ويژگي هاي
شخصيتي ماست كه سعي مي کنیم یا آنرا پنهان می کنیم ویا به دیگران نسبت دهیم. به
عبارتي سايه آن جنبه هاي تاريكي را در بردارد که ما باور داریم از نظر خود و دوستان و
از همه مهمتر خود ما پذيرفتني نيست . سايه را مي توان به زیرزمين خانه تشبيه كرد،
جايي تاريك كه ما اشياء و لوازم به درد نخور خود را در آن مي ريزيم تا از ديد ما پنهان
باشد.!


این بخش از روان كه در اعماق آگاهي ما دفن شده است، از ديد ما و سایرین پنهان است .
پيامي که از آن دريافت مي شود، اين است که : من خوب نيستم ، من دوست داشتني نيستم ،
من بي ارزش هستم .
همه ما مي ترسيم كه به اعماق وجود خود نگاهي بيندازيم، مبادا با موجودي وحشتنا ك
روبرو شویم كه بار تمامي زشتي هايمان را به دوش مي كشد.!


کجا سایه خود را جستجو کنیم؟


هر یک از ما دوست داریم که خود را شامل فضایل ارزشمندی بدانیم. ارزشهایی که برای
شما محترم و بزرگ اند ؛چیستند؟ حال متضاد آنها را تصور کنید. آیا ممکن است جایی در
زندگی خود این متضادها را از خود بروز داده باشید یا تحت کنترل آنها عمل کرده باشید؟
شما صداقت و شهامت و آزادی را تحسین می کنید؟ آیا جایی هست که به یاد بیاورید عدم
صداقت خود را ؛ ترس و جبن بودن را و رفتار برده وار خود را؟ و اینکه کجا چنین
چیزی برای شما رخ داده است و چند بار؟ کجا بر خلاف ارزشهای خود عمل کرده اید؟
سایه را می توان در گریزها و پرهیزها، اتفاقات ثابت و مشابهی که در روابط و رفتارهای
ما تکرار می شوند، کارهای تکراری ما و همچنین لحظات خشم ؛یافت
یبیشتر ما با این باور بزرگ شده‌ایم که آدم‌ها، برخی ویژگی‌های خوب و بد دارند و برای
اینکه دیگران ما را قبول داشته باشند باید خودمان را از شر صفات بد رها سازیم یا آنها را

پنهان کنیم. بدین ترتیب ما بخشی از وجود خود را نادیده می‌گیریم و سرکوب می‌کنیم. اما
نتیجه‌ی این کار، محروم ساختن خود از تعادل، یکپارچگی شخصیت و موهبت‌های پنهان،
در بخشِ تاریکِ وجودمان یعنی «سایه‌ی شخصیت» است. حال باید دید که سایه‌ی
شخصیت چیست و چه اهمیتی دارد و چگونه باید با آن برخورد کنیم؟
کارل گوستاو یونگ، روان‌شناس سوئیسی، برای اولین بار مفهوم «سایه‌ی شخصیت» را
مطرح کرد. یونگ، واژه‌ی «سایه» را برای اشاره به بخش‌هایی از شخصیت به کار برد
که به دلیل ترس، جهل، خجالت یا نبود عشق، طرد شده‌اند. یونگ می‌گوید «سایه آن کسی
است که شما نمی‌خواهید باشید.» سایه‌ی شخصیت مثل نیمه‌ی پنهان ماه است. سایه،
نیمه‌ی تاریک وجود ماست. سایه شامل تمام آن ویژگی‌های شخصیتی ماست که سعی در
پنهان کردن آنها داریم. سایه شامل جنبه‌های منفی و تاریک و حتی شیطانی وجود ماست که
از نظر خانواده، دوستان، جامعه و حتی خودمان قابل پذیرش نیست. سایه بخشی از
گذشته‌ی بدوی و اولیه‌ی ماست؛ همان انسان وحشی، حقیر و همراه با حرص و آز، که
دارای هیجانات عاطفی شدید و کنترل‌نشده است.
سایه در اعماق آگاهی ما دفن شده است و ما یا دیگران مستقیما از آن‌ آگاهی نداریم


سایه درونی ما !!


سایه همان درد ها و ناراحتی های گذشته ماست که باید روزی در آغوش کشیده و پذیرفته
شود تا برای هميشه از درد و رنج درونی رها شویم .!
سایه همان بخش های زشت وجود ماست که نمی خواهیم آنرا ببینیم
سایه آن بخش های وجود ماست که به دلیل این که فکر می کنیم بد و زشت اند ازدیگران
پنهان می کنیم.
سایه همان بخش هایی از وجود ماست که توان دیدن آنها را نداریم همان بخش هایی که ازآن
فرار می کنیم و اگر کسی آنها را نشان دهد از آن شخص متنفر و به شدت عصبانی می
شویم .
سایه همان بخش های تاریک وجودمان می باشد که ازآنها ترس داریم
سایه همان بخش هایی که به خاطرش با خود دعوا می کنیم و غر می زنیم !!
معمولا هركس با تئوري پروفسور كارل گستاو يونگ آشنا مي­شود، قطعا يكي از دغدغه
هايش سايه­ اي شخصيتي خواهد بود. چراكه مي ­فهمد سايه­ هاي دروني به شكل عجيبي

روي ساختارهاي روان و تصميم­ گيري در حيطه ازدواج، افسردگي، شخصيت و هرنوع
بعد ديگري از زندگي تاثير مي­ گذارد.
یونگ می گوید :«ما برای یکپارچگی شخصیت، مجبوریم با بدی‌ها دست‌وپنجه نرم کنیم.
با سایه روبه‌رو شویم و با اهریمن درهم آمیزیم؛ هیچ راه‌حل دیگری وجود ندارد» او
اضافه می کند ؛ «انسان متمدن سعی در سرکوب انسان حقیر (سایه) درون خود دارد، بدون
درک این موضوع که با چنین اقدامی او را قوی‌تر و وحشی‌ تر می‌سازد .»


چرا از رو­به­ رو شدن با سایه درون خود می­ترسیم؟


کارل گوستاو یونگ می گوید :
« بسیاری از افراد از رو به رو شدن با سایه درون خود می ترسند. ما شرطى شده‌ايم تا از
بخش سايه زندگى و از بخش سايه شخصيت یا سایه درون خودمان بترسيم. وقتى در حال
انديشيدن به افكار تاريك و منفى يا بروز رفتارى كه احساس مى‌كنيم غيرقابل‌قبول است،
مچ خودمان را مى‌گيريم مانند يك موش‌خرما فرار مى‌كنيم، به سوراخ خود برمى‌گرديم و
مخفى مى‌شويم و اميدوارانه دعا مى‌كنيم قبل از اينكه از سوراخ‌مان بيرون آييم آن خطر
ناپديد شده باشد. چرا چنين مى‌كنيم؟ چون مى‌ترسيم كه هر چقدر تلاش كنيم هرگز نتوانيم
از اين بخش وجودمان فرار كنيم و با وجود اينكه انكار كردن يا سركوب كردن نيمه
تاريك‌مان هنجار محسوب مى‌شود، حقيقت صريح اين است كه فرار از سايه فقط باعث
تشديد قدرت آن مى‌شود. انكار فقط باعث رنج، عذاب، پشيمانى و تسليم بيشتر مى‌شود. اگر
نتوانيم مسئوليت استخراج خرد پنهان در زير سطح خودآگاه ذهن‌مان را بپذيريم، سايه
وجودمان را تسخير مى‌كند و به‌جاى اينكه ماكنترل آن را به‌دست بگيريم، سايه شروع به
كنترل ما مى‌كند و موجب اثر سايه‌اى مى‌شود. سپس بخش تاريك وجودمان شروع به
تصميم‌گيرى براى ما مى‌كند و ما را از حق تصميم‌گيرى آگاهانه محروم مى‌كند،»


فرافکنی سایه در روابط


«هر رفتار دیگران که موجب آزار ما می‌شود، موجب شناخت بیشتر خودمان نیز خواهد
شد.» کارل گوستاو یونگ
معمولاً هر آنچه در شخصیت دیگران موجب آزارمان می‌شود، بخشی از سایه‌ی خودمان
است. اغلب رنجش ما از افراد دیگر به علت مشکلی حل نشده در وجود خودمان است. هر
قضاوتی که در مورد دیگران می‌کنیم معمولاً فرافکنی آن چیزی است که در سایه‌ی
خودمان مخفی شده است. ما معمولاً نقطه ضعف‌های خود را به دیگران نسبت می‌دهیم و

مطالب منفی که در مورد دیگران می‌گوییم در واقع همان چیزهایی است که باید به خودمان
بگوییم. وقتی در مورد دیگران پیش‌داوری می‌کنید در حقیقت دارید در مورد خودتان
پیش‌داوری می‌کنید.!
ما بیشتر سایه‌هایمان را چنان مخفیانه از دید خود مخفی می‌کنیم که اگر پدیده‌ی فرافکنی
وجود نداشت، شاید تمام عمر از نگاه ما مخفی می‌ماند. بنابراین به هر آنچه در مورد
دیگران می‌گویید یا می‌اندیشید، دقت کنید و سعی کنید آن ویژگی‌ها را در خود تشخیص
دهید.
لازاریس می گوید : «راه‌ حل در سایه نهفته است. سایه، راز تغییر و دگرگونی را در بر
دارد، تحولی که می‌تواند عمیق‌ترین بخش‌های وجود ما را تغییر دهد. »
در تفکر فروید “اید/ Id” از بدو تولد با ماست و شامل تمام غرایز جنسی و خشونت و میل
به لذت جویی و فرار از درد و رنج ماست که ما در تمام زندگی با آن درگیریم. سوپرایگو
Superego یا اخلاق و قوانین فرا فردی اجتماعی ، ما را وا می دارند تا این غرایز را
سرکوب کنیم و ایگو Ego سعی می کند که اید/Id را به شکل منطقی و در چهارچوب
پذیرفته شده سوپرایگو راضی نگاه دارد
در نگرش یونگ انسان موجودی پیچیده تر از تصور فرویدی تصویر می شود. موجودی که
ناخوداگاه او علاوه بر غرایز پایه او شامل باورها و همچنین استعدادهای سرکوب شده و
کشف نشده او و فراتر از آن جهان بزرگی از ناخودآگاه جمعی بشریت و تاریخ تکامل
آگاهی است که در هر انسانی قرار دارد.
ترس از يافتن ويژگي هاي غير قابل تحمل، ما را بر آن مي دارد كه خود را در حالت
غفلت و بي خبري قرار دهيم و از رويارويي با جنبه هاي غيرقابل تحمل درون خود اجتناب
ورزیم. ما فريبكاران متبحري هستيم كه خود و ديگران را مي فريبيم و در اين رفتار چنان
خبره مي شويم كه یادمان مي رود كه وجود اصلي مان در پس نقاب پنهان شده است.
سايه جنبه اي است که به جاي فرار از آن بايد با آن روبرو شويم و به جاي سركوب كردن
آن بايد آن را آشكار ساخت و در آغوش گرفت و پذيرفت كه اين جنبه ها نيز به ما تعلق
دارند.
شناسایی سایه ای رويارويي با انگيزه ها و ويژگي هاي منفي كه از آن بی خبریم . در
رويارويي با اين ويژگي هاست که آزاد مي شويم تا وجود يكپارچه و شكوهمند خود را ، اعم
از نيك و بد تجربه كنيم. تا هنگامي كه به نقش بازي كردن ، پنهان نمودن و فرافكني آنچه
در درون داريم، ادامه دهيم آزاد و رها نخواهيم بود.

يونگ که نخستين بار اين واژه را به كار گرفت از آن براي اشاره به آن بخش هايي از
شخصيت استفاده کرد، که طرد و پنهان شده اند. تعريف او از سايه اين بود: “سايه آن
كسي است كه ما نمي خواهيد باشيد”
براي آشتي با خود لازم است که اين جنبه هاي منفي را به عنوان بخشي از وجودتان
بپذيريد و با آنها يک پارچه شويد. براي يک پارچه شدن لازم است كه از داوري خود دست
بكشيم. ما بايد خود را براي انسان بودن و كاستي داشتن ببخشيم، زيرا هنگامي كه خود را
مورد قضاوت قرار دهيم ، خود به خود نسبت به ديگران نيز پيش داوري روا مي داريم .
جهان ، آينه اي براي بازتاب درون ماست. هنگامي كه بتوانيم خود را بپذيريم و ببخشيم ،
خود به خود بتوانيم ديگران را نيز بپذيريم و ببخشيم.
پس اولين قدم در شناسايي سايه ، پذيرفتن آن است. بايد بپذيريم که به عنوان يك انسان
داراي ويژگي هاي مثبت و منفي هستيم و از داشتن آن ها احساس شرم یا خجلت نكنيم.
« دبی فورد » Debbie Ford نویسنده، سخنران و معلم آمریکایی است . او معتقد است
«هنگامی که با سایه‌ی خود آشتی کنید، زندگی شما همچون کرم ابریشمی که به پروانه‌ای
زیبا تبدیل شود، دگرگون می‌گردد. دیگر نیازی نیست تا وانمود کنید که شخص دیگری
هستید یا ثابت کنید که آدم شایسته‌ای می‌باشید. آن هنگام که سایه‌ی خود را در آغوش
گیرید، دیگر لازم نیست تا در ترس به سر برید. موهبت‌های موجود در سایه‌ی خود را
پیدا کنید تا سرانجام از تمامی شکوه وجود اصلی‌تان بهره‌مند شوید. در این حالت آزاد
هستید تا آن زندگی‌ای را که همواره آرزو داشته‌اید، به وجود آورید » .
در بخشی از کتاب نیمه تاریک وجود می‌خوانیم که :
«…بیشتر ما در آرزوی آرامش فکر هستیم. این تلاشی‌ست که یک عمرطول می‌کشد و
کاری‌ست که دست‌کم درآغوش کشیدن و پذیرفتن تمامیت وجودمان را می‌طلبد. پی بردن
به موهبت های حتی نفرت‌انگیزترین ویژگی‌های‌مان روندی خلاق است که به خواسته‌ای
عمیق برای شنیدن و آموختن، اشتیاق به رها کردن پیش داوری‌ها و باورهای معیوب و
آمادگی برای «حال بهتری داشتن» نیاز دارد. خويشتن حقیقی پیش داوری نمی‌کند؛ فقط
منیت است که تحت تأثیر ترس و برای حفظ ما پیش داوری می‌کند. شگفت آن که این
حفاظت، ما را از خودشناسی دور می‌نماید. باید آماده باشیم تا هر آنچه ما را ترسانده،
دوست بداریم. در«دوره معجزات» گفته می‌شود: «نارضایتی‌های من نور جهان را پنهان
می‌کند.» برای عبور از منیت و حفاظ‌های آن باید آرام بگیرید، شجاع باشید و به نداهای
درونی گوش دهید. پشت نقاب‌های اجتماعی ما، هزاران چهره پنهان شده‌اند. هر چهره،
شخصیتی از آن خود دارد و هر شخصیت، ویژگی‌های مخصوص به خود را داراست. با

گفت‌وگوی درونی با این شخصیت‌های فرعی، تعصب‌ها و پیش‌داوری‌های
خودخواهانه‌تان را به جواهراتی گران‌بها تبدیل می‌کنید. هنگامی که پیام‌های هر کدام از
جنبه‌های سایه‌ی‌ خود را می‌پذیرید، به تدریج نیرویی را که به دیگران تسلیم کرده‌اید،
بازپس می‌گیرید و پیوندی بر پایه‌ی اعتماد با وجود اصیل خود برقرار می‌کنید. هنگامی
که نداهای جنبه‌های مطرود را به آگاهی خود راه می‌دهید، تعادل شما باز می‌گردد و با
طبیعت وجودتان هماهنگ می‌شوید. این نداها شما را از نو توانا می‌سازند تا مسائل خود
را حل کرده، هدف زندگی‌تان را روشن نمایید. این پیام‌ها شما را هدایت می‌کنند تا عشق
و همدلی حقیقی و اصیل را کشف کنید…»