يلدا شب بيداريست، شب دراز مهربانى، شب مهرباوران و مهرياران، شب مهر گستران و مهركاران…
میوه اصلی شب یلدا گل آتش است، آتش جاودانه، آتش خاموشی ناپذیر عشق، آتش تابناک مهربانی،
آتش امید، آتش شوق و اشتیاق، آتش شورانگیز وصلت، آتش شفق گونه شفقت، و همه میوه های
برگزیده سفره یلدا نماد و نشانه آتش.
یلدا برگرفته از واژه ای سریانی است و مفهوم آن « میلاد» است. ایرانیان باستان این شب را شب تولد
الهه مهر « میترا» می پنداشتند، و به همین دلیل این شب را جشن می گرفتند و گرد آتش جمع می
شدند و شادمانه رقص و پایکوبی می کردند.
شب یلدا یکی از آیینهای باستانی ایرانی است که از ارج و قرب والایی نزد ایرانیها برخوردار است
و یکی از موضوعاتی است که از سوی شاعران پارسی چه در گذشته و چه امروز مورد توجه و
استفاده قرار گرفته است. البته یلدا در سرودههای این شاعران به اشکال مختلف نمود پیدا کرده است .
سعدی از جمله شاعرانی بوده که از یلدا در شعرهایش به خوبی وام گرفته است و بیشتر شبهای
فراق را به این شب توصیف کرده؛ سعدی نیز صرفا دید مثبتی در تصویرسازی از شب یلدا نداشته است
و از سیاهی و درازی این شب، رفتارهای نادلپذیری مانند شبهای سخت فراق داشته است ٬علاوه
بر این از این شب در تولید و تعریف زلف زیبا و سیاه و دراز معشوق استفاده کرده٫ در موارد متعددی
دیگری نیز از این ایماژ بهره گرفته است که عموما در جایگاه وجه شبههای ناخوش قرارمی گیرد.
حالتهایی مانند در تضاد با صبح صادق و راستین، تشبیه فردی سیاه و زشت به یلدا، در سختی روز
قیامت، در مترادف با ناامیدی و… در شعر سعدی وجود پربسامد دارد.
«نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست/ شب فراق تو هر شب که هست یلداییست» (سعدی)، «باد
آسایش گیتی نزند بر دل ریش/ صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود» (سعدی)، «که در هند رفتم به کنجی
فراز/ چه دیدم چو یلدا سیاهی دراز» (سعدی)، روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف/ گفتی از روز
قیامت شب یلدا برخاست» (سعدی)، برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد/ که بگرفت این شب
یلدا ملال از ماه و پروینم» (سعدی)، «هنوز با همه دردم امید درمان است/ که آخری بود آخر شبان یلدا
را» (سعدی)
پروین اعتصامی در به کارگیری این ترکیب همان راه سنت رفته است: «دور است کاروان سحر زینجا/
شمعی بباید این شب یلدا را» (پروین اعتصامی) و «من از روز جزا واقف نبودم/ شب یلدای هجران
آفریدند» (فروغی بسطامی)، «بهار خوش و خرمی شد چو طی/ رسد شام تاریک یلدای دی» (عارف
قزوینی)، «سر و زلف سیاهت شام یلداست/ طلوع صبح در جیب تو پیداست» (فایز دشتی).
هوشنگ ابتهاج (سایه )نیز شب یلدا را نوعی زندان دانسته: «ای سایه ! سحر خیزان دلواپس
خورشیدند/ زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم»، «کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد/ خواب خورشید
به چشم شب یلدا زد و رفت» و شاعران جوان نیز که در شعر نیمایی و سپید طبعآزمایی میکنند
همین سمت و سو را دارند.

«یلدا» در ادبیات نماد چیست؟
اگر در جامعه به نماد یلدا بیندیشیم، یلدا نماد رهایی از سختی و تاریکی و نماد برکت و تغییر فصل و
بهانهای برای دورهم جمع شدن خانوادهها بوده و شب یلدا، شب تولد خورشید است. از آنجا که روز
بعد از شب یلدا، «خُر روز» یا «روز خورشید» نامیده میشد، یلدا نماد رهایی از سیاهی و رسیدن به
سپیدی است؛ ولی در ادبیات و شعر این چنین نیست و همه این رفتارهای مثبت در ادبیات، نمادی از
یلدا نگرفتهاند. در ادبیات، یلدا نماد سیاهی و درازی غم و غصه و پایانناپذیری آن و استمرار دوران
ظلم و جور است. تمام شدن یلدا روز نجات است و رهایی از آن، زمان پیروزی. در ادبیات، دوران بعد
از گذر یلدا وجه مثبت گرفته است، خود یلدا و ساختارش در ادبیات بعد از اینکه در تصویرسازیهای
مربوط به زیبایی زلف معشوق حضور مییابد، در ساختارها و نمادهایی فوق جاری و ساری است.
در برهان قاطع ذیل واژه «یلدا» چنین آمدهاست:
یلدا، شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شبهاست
در تمام سال و در آن شب یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و گویند آن شب
بهغایت شوم و نامبارک میباشد و بعضی گفتهاند شب یلدا یازدهم جدی است .
تاریکی نماینده اهریمن بود و چون در طولانیترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر میپاید، این
شب برای ایرانیان نحس بود و چون فرا میرسید، آتش میافروختند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و
شیطانی نابود شده و بگریزند، مردم گرد هم جمع شده و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی
و گفتگو به سر میآوردند و خوانی ویژه میگستردند، هرآنچه میوه تازه فصل که نگاهداری شده بود
و میوههای خشک در سفره مینهادند. سفره شب یلدا، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوههای
تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به
افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار میشد. در آیینهای ایران باستان برای هر
مراسم جشن و سرور آیینی، خوانی میگستردند که بر آن افزون بر آلات و ادوات نیایش، مانند
آتشدان، عطردان، بخوردان، برسم و غیره، برآوردهها و فراوردههای خوردنی فصل و خوراکهای
گوناگون، خوراک مقدس مانند «میَزد» نیز نهاده میشد.
شب یلدا را شب میلاد خدای خورشید،عدالت، پیمان و جنگ هم میدانند. دربارهٔ آن دو روایت عمده
رایج است. اول آنکه در این شب مهر، میترا یا آنچنانکه در اوستا و نوشتههای پادشاهان هخامنشی
آمده، میثرَه (Mithra) به جهان بازمیگردد. او که از ایزدان باستانی هند و ایرانی است ساعات روز
را طولانی کرده و در نتیجه برتری خورشید پدیدار میشود.
یلدا در اشعار شاعران
حافظ می گوید : صحبت حکام ظلمت شب یلداست/ نور ز خورشید جو بو که بر آید
اوحدی مراغهای: شب هجرانت ای دلبر شب یلداست پنداری/ رخت نوروز و دیدار تو عید ماست
پنداری
سنایی: به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی/ که از پیوند با عیسی چنان معروف شد یلدا
سهراب سپهری: غمی از عشق دربارهٔ شب یلدا. دختر شبهای سرد ماه دی/خو گرفت با شعر تو در ماه
دی/
حرف دل را از دلت تو پس زدی/ غم به روی غم، غمی را پس زدی/ من به دنیای تو مجذوبم هنوز/ به
دیار قلب تو، حس دارم هنوز/
شعر شب یلدای خواجوی کرمانی: شب هجرانت ای دلبر، شب یلداست پنداری / رخت نوروز و دیدار تو عید ماست
پنداری
شب یلدا حافظ: با زلف تو قصه ایست ما را مشکل / همچون شب یلدا به درازی مشهور
شب یلدا زاکانی. شب یلداست هر تاری ز مویت، وین عجب کاری/ که من روزی نمیبینم، خود این شبهای یلدا را
شب یلدا سلمان ساوجی. چه عجب گر دل من روز ندید/// زلف تو صد شب یلدا دارد
شب یلدا فیض کاشانی: شام هجران تو تشریف به هرجا ببرد / در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد
وحشی بافقی: آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن. / صد شب یلداست در هر گوشهٔ زندان مرا
عرفی شیرازی برای شب یلدا. من از روز جزا واقف نبودم / شب یلدای هجران آفریدند
فروغی بسطامی. هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک. / کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود
خواجوی کرمانی. هنوز با همه دردم امید درمان است / که آخری بود آخر شبان یلدا را
امیرخسرو دهلوی. بر من و یاران شب یلدا گذشت/ بس که ز زلف تو سخن رفت دوش
اقبال لاهوری:
اشک خود بر خویش میریزم چو شمع *با شب یلدا درآویزم چو شمع * چشم جان را سرمهاش اعمی کند. روز روشن
را شب یلدا کن
در شاهنامه فردوسی هم به شب یلدا اشاره ای شده است. فردوسی در پایان داستان پادشاهی اورمزد پس از آنکه از
گذرا بودن جهان سخن می گوید، به شب یلدا اشاره می کند و از مخاطب شعرش می خواهد این روز را گرامی بدارد.
چنین بود تا بود گردان سپهر
گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر
تو گر باهشی مشمر او را به دوست
کجا دست یابد بدردت پوست
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
- شب اورمزد = اورمزد یا هرمزد نام نخستین روز ماه در ایران باستان است .شب نخستین روز از ماه دی = شب چله
به معنای خدای آفرینش هم هست. بنابراین گفته میشود که منظور فردوسی از شب اورمزد از ماه دی، با استناد به
گاهشمار جلالی، در واقع همان شب چله است. در مصرع دوم هم چنانچه گفته میشود حکیم فردوسی به این اشاره
دارد که بهتر است در این شب کارها را کنار گذاشت و به جشن گذراند .
Recent Comments/نظرات اخیر