ملا محمد محسن فیض کاشانی شاعر،عارف، حکیم و محدث نامی قرن یازدهم و معاصر با شاه عباس
دوم بوده است. او در سال ۱۰۰۷ هجری قمری در کاشان متولد شد و در مورد زندگی خویش می نویسد:
«.. از همان كودكى اشتياق فراوانى به دانش اندوزى و كسب كمال داشتم. ابتدا علوم ادبيات عرب،
منطق، حديث، فقه وتفسير و نيز اصول اعتقادات را نزد دايى خود نور الدين محمّد بن ضياء الدين در
كاشان آموختم و سپس در بيست سالگى به اصفهان پايتخت علم و حكمتِ آن روزگار رفتم و پس از
درنگى چند ساله به قصد فراگيرىِ دانش حديث شناسى به نزد سيد ماجد بن هاشم بحرانى ( ۱۰۲۸ ق)
بزرگ حديث پژوه شيعى راهى شيراز شدم و در اين روزگار، خود را در مرتبه اى از درايت فقهى
يافتم كه از تقليد ديگران بى نياز گرديدم.» .
مولانا محسن فیض کاشانی پس از پایان مقدمات علوم و دانشهای زمان خویش به شیراز رفت و به حلقهٔ
شاگردان ملاصدرا پیوست و سرانجام با دختر وی ازدواج نمود.

آثار فیض:
وی از علمای بزرگ عهد خویش محسوب میشده و تألیفاتی در علوم عقلیه و نقلیه و حکمت و اخلاق
دارد که مهمترین آنها عبارتند از: ابواب الجنان، تفسیر صافی، تفسیر اصفی، کتاب وافی (در شرح
کافی)، شافی، مفاتیح الشرایع، اسرارالصلوة، علم الیقین در اصول دین، تشریح (در هیئت) سفینة النجاه،
شرح صحیفه سجادیه، ترجمة الصلوه (به فارسی)، ترجمهٔ طهارت (به فارسی)، ترجمهٔ عقاید (به
فارسی)، فهرست علوم و دیوان اشعار. اشعار فیض بالغ بر سیزده هزار بیت است.
وی درسال ۱۰۹۰هجری قمری درگذشت و در کاشان به خاک سپرده شد.
از فیض ۱۱۶ عنوان کتاب و رساله به یادگار مانده است. البته برخی از این آثار، مربوط به فلسفه،
تصوف، فقه، اصول، کلام و … میباشد و فیض از آنچه در این زمینه خوانده و نوشته، اظهار پشیمانی
و برائت نموده و آن را بر سبیل تمرین و صرفاً نقل مطلب معرفی نموده است
اساتید
۱. ملا محمد تقی مجلسی (متوفی ۱۰۷۰ ق)،
۲. شیخ بهایی (متوفی ۱۰۳۱ ق)
۳. میرداماد (متوفی ۱۰۴۰ ق)،
۴. میرفندرسکی (متوفی ۱۰۵۰ ق)
۵. ملا صدرا (متوفی ۱۰۵۰ ق)
۶. سید ماجد بحرانی (متوفی ۱۰۲۸ ق)
۷. شیخ محمد فرزند حسن فرزند زین الدین عاملی (متوفی ۱۰۳۰ ق)
اشعار
بهم یکتن شویم و یکدل و یکرنگ و یک پیشه
بیا تا مونس هم یار هم غمخوار هم باشیم
انیس جان غم فرسودهٔ بیمار هم باشیم
شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدیگر سوزیم
شود چون روز دست و پای هم در کار هم باشیم
دوای هم شفای هم برای هم فدای هم
دل هم جان هم جانان هم دلدار هم باشیم
بهم یکتن شویم و یکدل و یکرنگ و یک پیشه
سری در کار هم آریم و دوش بار هم باشیم
جدائی را نباشد زهرهٔ تا در میان آید
بهم آریم سر بر گرد هم بر گار هم باشیم
حیات یکدیگر باشیم و بهر یکدیگر میریم
گهی خندان ز هم گه خسته و افکار هم باشیم
به وقت هوشیاری عقل کل گردیم بهر هم
چووقت مستی آید ساغر سرشار هم باشیم
شویم از نغمه سازی عندلیب غم سرای هم
برنگ و بوی یکدیگر شده گلزار هم باشیم
به جمعیت پناه آریم از باد پریشانی
اگر غفلت کند آهنگ ما هشیار هم باشیم
برای دیدهبانی خواب را بر خویشتن بندیم
ز بهر پاسبانی دیدهٔ بیدار هم باشیم
جمال یکدیگر کردیم و عیب یکدیگر پوشیم
قبا و جبه و پیراهن و دستار هم باشیم
غم هم شادی هم دین هم دنیای هم گردیم
بلای یکدیگر را چاره و ناچار هم باشیم
بلا گردان هم گر دیده گرد یکدیگر گردیم
شده قربان هم از جان و منت دار هم باشیم
یکی گردیم در گفتار و در کردار و در رفتار
زبان و دست و پا یک کرده خدمتکار هم باشیم
نمیبینم به جز تو همدمی ای فیض در عالم
بیا دمساز هم گنجینهٔ اسرار هم باشیم
اشعار عاشقانه فیض کاشانی
سر خاک شد و نقش خیال تو نرفت
خون گشت دل و شوق وصال تو نرفت
هر چند ز هجران تو زنگار گرفت
ز آینهٔ دل عکس جمال تو نرفت
رباعی
تن را بگذار تا شوم من جانت
جان در باز تا شوم جانانت
از پای درآی تا بگیرم دستت
با درد بساز تا شوم در مانت
Recent Comments/نظرات اخیر