با پیشگامان موسیقی ایران آشنا شوید :
قمرالملوک وزیری ، یکی از چهره های سرشناس موسیقی اصیل ایران در سال ۱۲۸۴
شمسی در تاکستان-قزوین – به دنیا آمد و در ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در تهران درگذشت .
خواننده آوازهای سنتی ایرانی بود که در دورهٔ خود بسیار شهرت یافت. وی نخستین زنی
بود که در ایران بدون حجاب روی صحنه رفت. مهم ترین عامل موفقیت شتابنده او نیاز
زمانه به نو شدن و دگرگونی بود.
باید گفت ،” هنر زندگی بخش است … چه در حيات هنر مند و چه بعد از آن . و قمر
نخستين زنی بود که پس از موسيقی مطربی قاجاری به طور جدی روی هنر آواز کار کرد.
قمرالملوک وزیری ، خواننده ای که سخت کوشید، تلخ جان داد و غریبانه به آغوش خاک
آرمید .
صفحات آثار او طرفداران بسیاری داشت و البته وجه دیگری شهرت او به دلیل
فعالیت های اجتماعی خیرخواهانه و صفات والای انسانیاش بود. به شهادت تاریخ او
سراسر عمر خود را در کمک به طبقات محروم و فرودست گذراند و آنچه را که از
برنامه های موسیقی به دست میآورد در طبق اخلاق به مستمندان میداد و همین باعث
شد تا اواخر عمر دچار وضعیت بد اقتصادی و پریشانی احوال شود .
او خصلت های نیک خود را حتی تا پایان عمر و روزهای بیماری و نداریاش حفظ کرد.
اجرای کنسرت به نفع زلزله زدگان، سیل زدگان و کنسرت به نفع ساخت مقبره فردوسی از
جمله یادگارهای اوست.
زندگی نامه
قمرالملوک وزیری که نام شناسنامهاش پیشتر «قمرخانم سید حسینخان» بود، نخستین
زن در دوران تاریخ معاصر ایران بود که بیحجاب به خوانندگی در حضور مردان
پرداخت. از وی به عنوان پرآوازه ترین خواننده زن آوازهای سنتی ایران یاد میشود
در جلد نخست کتاب سیمای هنرمندان ایران که بیش از یکصد و سی صفحه از قمرالملوک
نوشتهاست، به “نقل از جهانشاه صارمی در آدینه شمارهٔ ۳۷” آمدهاست: «قمر در ۱۲۸۴
خورشیدی در تاکستان چشم به جهان گشود. پدرش سید حسن چهار ماه پیش از تولد او
درگذشته بود. از دامان مادرش که طوبی نام داشت بیش از هشت ماه بهرهمند نشد و از
هشت ماهگی تحت تکفل و سرپرستی مادربزرگش خیرالنساء ملقب به افتخارالذاکرین قرار
گرفت». در هجده ماهگی مادرش به دلیل ابتلا به بیماری حصبه درگذشت و از این زمان
تحت سرپرستی مادربزرگش که روضهخوان زنانه حرم ناصرالدین شاه بود قرار گرفت.
او در جایی گفته است: «من مدیون تربیت اولیهٔ خودم هستم، چراکه همان پامنبری کردن ها
به من جرئت خوانندگی داد.»
قمر نخستین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ در گراند هتل برگزار کرد. روز بعد نظمیه از
او تعهد گرفت که بیحجاب کنسرت ندهد، زیرا در آن زمان، زنان بیچادر را در
خیابانها دست گیر میکردند و به کلانتریها و بازداشت گاهها میبردند. اما این اتفاق
باعث ریختن ترس زنان از خوانندگی و ورود خوانندگان دیگری چون ملوک ضرابی و
روحانگیز شد .
قمر عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص میداد. وی در سفر خراسان در مشهد
کنسرت داد و عواید آن را صرف آرامگاه فردوسی کرد. در همدان در سال ۱۳۱۰ کنسرت
داد و ترانههایی از عارف خواند. وقتی نیرالدوله والی خراسان چند گلدان نقره به او هدیه
کرد، آن را به عارف پیشکش نمود، با اینکه عارف مورد غضب والی و دستگاه رضاشاه
بود. در سال ۱۳۰۸ به نفع شیر و خورشید سرخ کنسرت داد و عواید آن به بچههای یتیم
اختصاص داده شد. گشایش رادیو ایران در سال ۱۳۱۹ صدای قمر را به عموم مردم
رساند.
قمر در پانزدهسالگی به ازدواج یک صاحب منصب درآمد و پس از یک ماه طلاق گرفت.
بعدها که سیساله بود (۱۳۱۴)، به عقد امینالتجار درآمد که این ازدواج هم دوام نیافت.
قمر فقط 54 سال زندگی نمود و بر اثر بیماری حصبه در گذشت .
اهمیت اصلی قمر در چیست؟ در صدای ششدانگ او؟ در تصنیف های برانگیزاننده او؟ در
اندیشه های انسانی او؟ در بخشش های بزرگوارانه او؟ یا در تقسیم درآمد کنسرت هایش
میان یتیمان و مستمندان؟ راستش را بخواهید در هیچکدام. صفات و فضیلت هایی که برای
او برشمردیم اهمیت دارد ولی هیچکدام اهمیت اصلی حضور قمر را در جامعه موسیقی
ایران تبیین نمی کند. اهمیت اصلی در جای دیگری است. در نقش خطیر او در فرآیند آزاد
سازی زنان نهفته است.
درگذشت
قمرالملوک وزیری در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در شمیران، بر اثر سکته مغزی درگذشت و
در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. او در بخشی از وصیت نامهٔ خود نوشتهاست:
«…من مردهام اما خاطرهٔ حیات هنریام نمردهاست. وقتی که تو، این درددل های مرا
میخوانی، من زیر خروارها خاک سرد و سیاه خفتهام. دیگر از حنجرهٔ خشکم صوتی
برنمی خیزد و دنیایم تاریک و خاموش است اما روحم عظمتش را از دست نداده و هنرم را
بنده زور و زر و خیانت نکردم. مطمئنم کسی بعد از مرگم، از من بدگویی نمیکند. من
هیچ ثروتی ندارم، اما دل های یتیمانی را دارم که به خاطر مرگم از غم مالامال میشوند.
چشمهایی را دارم که در فقدانم اشک میریزند. همانهایی که با پولم پرورش یافتند،
شوهر کردند، داماد شدند و به جای اینکه جایشان در مراکز فساد و زندان باشد، انسانهای
خوشبختی هستند…»
نوشتۀ روی سنگ قبر:
تنها نه قمر بود هنرمند به عالم / روح مَلَکی بود که از چشم بشر رفت
آتشی در سینه دارم جاودانی / عمر من مرگی ست نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان میسپارم / بیش از این من طاقت هجران ندارم
بیت اول (تنها نه قمر بود) از عبدالله طالع همدانی است. بیت دوم و سوم (آتشی در سینه…)
از حسین پژمان بختیاری است .
قمر راه سنگلاخ ورود زنان به عرصه موسیقی را هموار کرده است. بدين ترتيب کوشش
های پی گيرقمر در فرا گيری فنون آواز باعث شد که او بتواند در سال 1303 يعنی در
19 سالگی، نخستين کنسرت خود را در سالن گراند هتل(در لاله زار) همراه با ساز استاد
مرتضا نی داوود بر گزار کند . خود قمر در مورد اين کنسرت می گويد :
« آن شب يکی از خاطره انگيز ترين شب های زند گی من است که هرگز فراموش نمی
کنم . وقتی وارد سالن شد م همه جا را جمعيت گر فته و ناگفته نماند که خيلی ها هم
ناراحت و حتا عصبانی بودند . ترس مبهمی در وجودم خانه کرده بود . من با تاج گل زيبا
يی روی صحنه ظاهر شد م . حاضران با کف زد ن و شور و شوق ورود م را به صحنه
گرامی داشتند و اين همه استقبال ناگهان به من اعتماد به نفس بخشيد و جان داد . بی اختيار
اشک شوق در د يد گانم آمد ، اما نوای ساز مرتضا خان به دادم رسيد و فرصتی يافتم تا
حنجره ام را که بر اثر فشار بغض منقبض شده بود ، آرام کنم . روی از جمعيت بر گرفتم و
نگاهم را به سمت مرتضا خان دوختم و او پس از مد تی با اشاره ی سر و چشم به من
فهمانيد که بايد آواز را شروع کنم آب دهانم را قورت دادم و با رعايت آنچه که تعليم ديده
بودم ، آواز را آغاز کردم و ديگر از عهده بر نمی آيم که بگويم مردم در پايان چه کرد ند.
اما بعد ازاجرای کنسرت مرا به کلانتری احضار نمود ند وتعهد گرفتند که ديگر بی حجاب
نخوانم ومشوقانم را که فکر می کردند بعد از اين اجرا سلامت به خانه ام نمی رسم در
نگرانی بسيار گذاشتند . اما من بر خلاف تعهدی که سپرده بود م ، باز هم به صحنه رفتم و
بی حجاب رفتم و بی حجاب هم آواز خواندم “.
بد ينگونه می توان گفت قمر نخستين زنی بود که توانست با گستاخی بسيار مزرهای ممنوع
را در ايران درهم بشکند .
قمر زنی بود با شهامت ، نيکوکار ، متکی به خود ، و محکم … وکسی چه می داند شايد
سختی ها و تنهايی های دوران کودکی و ازدواج نامناسب و جدايی پر شتاب او از زندگی
زناشويی در نو جوانی و تلاش پی گير او برای رسيدن به عشق جاودانه اش آواز در شکل
گيری اين شخصيت استوار نقش عمده داشته است و اکنون اين يادواره را با غزلی از
شهريار شاعر معاصر که در ستاِش قمر سروده به پايان می بريم .اين غزل ضمن اينکه به
احساس ايرج ميرزا به قمراشاره می کند ، يآدآور بزمی است که قمر ستاره ی درخشان آن
بوده است .
استاد روح الله خالقی درباره او می نویسد: «هنرمندی که تمام ثروتش را به فقیران بخشیده
بود، در گوشه انزوا درگذشت و آنهایی که ادعای هنردوستی داشتند حتی در تشییع جنازه او
هم شرکت نکردند.»
خاطره اش در خاطرمان همواره زنده باد !
قمر اینجاست …
شهریار شاعر بزرگ معاصر سروده است :
از کوری چشم فلک امشب قمر اين جاست
آری قمر امشب به خدا تا سحر اين جاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگوييد
چشمت ندود اين همه ، امشب قمر اين جاست
آری قمر ؛ آن قمری خوش خوان طبيعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر اين جاست
شمعی که به سويش من جانسوخته از شوق ،
پروانه صفت باز کنم بال و پر اين جاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
يک دسته چو من عاشق بی پا و سر اين جاست
ساز خوش و آواز خوش و باده ی دلکش
ای بی خبر آخر چه نشستی ؟ خبر اين جاست !
ای عاشق روی قمر ، ای ايرج ناکام !
بر خيز که باز آن بت بيداد گر اين جاست
آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود ،
باز آمده چون فتنه ی دور قمر اين جاست
ای کاش سحر نامده ، خورشيد نزايد ،
کامشب قمر اين جا ، قمر اين جا، قمر اين جاست
Recent Comments/نظرات اخیر