عباس اقبال آشتیانی –محقق معاصر

آیا به هوای نفس و تفنن شخصی می توان دراملای فارسی دخالت کرد ؟

غیر از مردم لاابالی و بی ‏مبالات، هیچكس نیست كه پیش از خروج از خانه و قدم نهادن
در كوچه لااقل روزی یك بار، خود را در آیینه نبیند و وضع سر و لباس و كفش و كلاه خود
را تحت مراقبت نیاورد، و نواقص و معایب و بی‏ نظمی‏ ها و آشفتگی های هیئت ظاهر خویش
را به شكلی ترمیم و اصلاح ننماید.
چرا؟
برای آنكه انسان، ذاتاً خود خواه است و خود را از هیچكس كمتر و پست‏ تر نمی‏ شمارد، و
بر او بسی ناگوار است كه باهیئت و اندامی ناساز و شكل و ریختی منكر در مقابل دیگران
جلوه كند و دیگران در ظاهر او عیب و نقصی قابل سرزنش و خرده‏ گیری ببینند و بر او
بخندند.
این توجه و دقت دردفع عیوب ظاهری به هر نظر كه تعبیر شود به شرط آنكه به حدّ خود
آرایی و ظاهرسازی نرسد، ممدوح است چه برای مرد دردی بدتر از ان نیست كه
موردعیب جویی هر كس و ناكس قرار گیرد، و به علت عیبی كه رفع آن بسیار آسان بوده،
انگشت نمای این و آن واقع شود.

اما تعجب در اینجاست كه غالب همین مردم كه برای رفع عیب جویی دیگران، درحفظ
ظاهر گاهی از حد اعتدال نیز قدم فراتر می ‏گذارند، هر روز در گفته و نوشته خود،
مرتكب هزار غلط انشائی و املائی می ‏شوند و متوجه نیستند كه به علت تقریر و تحریر
نادرست و بی ‏اندام، تا چه حد مورد طعنه و مضحكه خاص و عامند و چون تأثر و تألّمی
هم از این بابت ندارند بهیچ وجه در صدد رفع این عیب بزرگ نیز بر نمی‏ آیند.!
ممكن است كه انشاء كسی سست و نارسا و مبهم و دور از قواعد فصاحت و بلاغت باشد
اگر چه رفع این عیوب نیز تا حدی به مدد تتبع آثار بزرگان ادب و ممارست درخواندن و به
حفظ سپردن گفته‏های فصیح و بلیغ فراهم می‏ آید. لیكن چون نویسندگی هم مانند شعر تا
حدی موقوف به استعداد ذاتی و طبع خدادادی است، باز می‏ توان صاحب چنین نوشته ‏ای
را معذور داشت و از او چیزی را كه خدا به او نداده است، و تدارك آن به اكتساب مقدور
نبوده، نخواست. اما غلط املائی چنین نیست، اصلاح ان بكلی به دست خود انسان است و
در مرحله چیز نویسی، اتقاقاً از هر كار دیگر آسانتر است.
ذوق، تنها آن نیست كه انسان فریفته و دلداده هر منظره زیبا و هر هیئت موزون و هر
آهنگ دلنواز شود، بلكه یك درجه از ذوق سلیم هم است كه انسان طبعاً از هر منظره زشت
و هر هیئت ناموزون و هر آهنگ ناساز، تنفر و اشمئزاز حاصل كند و آنها را با اكراه و
ناخوشی تلقی نماید، تا طبعش به پستی و زشتی نگراید و همیشه جویای زیبایی و رسایی و
درستی باشد.
كسانی كه در نوشته‏ های خود، استمراراً مرتكب اغلاط املائی می ‏شوند و به این عیب
بزرگ كه به دست ایشان پرداخته می ‏شود، پی نمی ‏برند، علاوه برآنكه از آن درجه از ذوق
كه مانع انسان از مرافقت با زشتی و نادرستی است محرومند، از درك ننگ و عار نیز بی
‏نصیبند و آن همت را ندارند كه زشتی و نادرستی را كه در وجود ایشان هست و مسبب آن
نیز خود آنانند و بخوبی می‏ توانند آن را رفع كنند، از میان بردارند و صحیح و سالم چیز
بنویسند.
روزی به یكی از همین آقایان كه در نوشتن املای كلمات بسیار بی‏ مبالات است و اتقاقاً
مایه و استعدادی طبیعی نیز برای نویسندگی دارد گفتم كه: املای فلان كلمه و فلان كلمه
غلط است. درجواب گفت كه: من مخصوصاً آنها را به این اشكال نوشته ام و چون یقین
دارم كه دنیا زیر و زیر نخواهدشد، در این كار تعمّد كرده ‏ام.
من دیگر به او چیزی نگفتم چه مسلم می دانستم كه اگر كسی املای درست كلمه ای را كه
همه در ضبط آن اتفاق كرده و اهل لغت آن را به همان وضع قرار داده‏ اند، بداند محال
است كه هیئت صحیح و متفق علیه را كه همه می‏ شناسند و معنی آن را می‏ فهمند، و اگر هم

نفهمند به مدد كتب لغت به معنی آن پی خواهند بود، رها كند و بجای آن از خود هیئتی جدید
كه معروف و مفهوم هیچكس نیست، به كار برد و با این حركت خود خواهانه، مفهوم
مقاصدی را هم كه كلمات قراردادی برای بیان آنها وضع شده، بر دیگران مشكل یا محال
كند.
این قبیل بی ‏مزگیها، اگر هم به گفته آن رفیق، واقعاً عمد شمرده شود و ناشی از نادانی و
عجز و بی ‏همتی در راه رفع عیب نباشد، اگر چه دنیا را زیر و زبر نمی‏ كند، ولی باز
زشت و مضحك است و اگر كسی در تعقیب آن لجاج و اصرار بخرج دهد، هیچ چیز دیگر
از آن جز خفت عقل و سبك مغزی فاعل آن برنخواهد آمد.
قرار تمام مردم عادی و عاقل بر این است كه كلاه را بر سر بگذارند و كفش را در پا كنند.
اگر كسی پیدا شود كه به عقیده نادرست و گمان سست خود بخواهد خرق اجماع كند و
برخلاف قرار عام برود و كلاه را در پا و كفش را برسر قرار دهد البته دنیا زیر و زبر
نمی‏ شود، لیكن او با این حركت، خود را مضحكه و مسخره عموم می ‏سازد، و همه بر
سبكی عقل و اختلال حواس او اتفاق می‏ كنند.
از این گذشته اگر بنا شود كه هر كس به هوای نفس و تفنن شخصی در املای لغات تصرف
كند، چون هوای نفس و تفنن هر كس به شكل خاصی است، دیگر میزانی برای تشخیص
صحیح و سقیم برای كسی باقی نمی ‏ماند و هرج و مرج غریبی پیش می آید كه هیچكس
معنی نوشته دیگری را نمی‏ فهمد، و غرض اصلی از وضع خط و توقیفی قراردادن لغات
كه تفهیم و تقاهم باشد، یكباره از دست می‏ رود.
اگر چه غلط املائی برای هركس عیب است لیكن، هر قدر اهمیت مقام شخص بیشتر و رتبه
او درمقامات دنیایی بالاتر باشد، این عیب نمایان‏ تر و ننگ و رسوایی صاحب آن واضح تر
می ‏شود. البته غلط املائی یك رختشوی را مردم معذورتر می شمارند تا غلط املایی یك امیر
یا وزیر را.
بسا شده است كه بر اثر مشاهده یك چنین غلطی، تمام هیبت و شوكت وزیر یا امیری برباد
رفته است.
وقتی در مجلس شمس ‏الدین در گزینی وزیر سلطان مسعود بن محمد بن ملكشاه سلجوقی،
موقعی كه كمال‏الدین زنجانی (كه بعدها وزیر طغرل سوم شد) از بغداد به اصفهان رسیده
بود شمس‏ الدین در گزینی او را مخاطب ساخته گفت: با وجود ناامنی راهها، چگونه بوده
است كه به سلامت ماندی مگر از ‹‹جعده›› نیامدی؟
كمال الدین گفت: ایها الوزیر جاده است نه ‹‹ جعده »

گفت: راست گفتی، ‹‹جعده›› آنست كه تیركمان، در آن می ‏گذارند و مقصود او ‹‹ جعبه ››
بود كه این معنی اخیر را دارد.
تمام حضارمجلس برشمس‏ الدین وزیر خندیدند و وزیر چون دریافت كه نه املای صحیح
‹‹جاده ›› را می ‏داند نه هیئت درست ‹‹ جعبه›› را، خجلت بسیار برد و تا مدتی جسارت
آنكه در روی حضار نگاه كند ، نداشت.
یكی از مغلطه بازی این قبیل آقایان، وقتی كه ایشان را در غلط نوشتن املاها ملامت كنید
این است كه املاهای فارسی، آمیخته به عربی مشكل است و به آسانی نمی ‏توان آن را
آموخت فرض كنید كه این گفته بی ‏اساس درست باشد. چون زبان فارسی امروزی با همین
املاء و انشاء زبان ما و وسیله امتیاز ما از سایر ملل و با ثروت گرانبهایی از نظم و نثر كه
دارد مایه سرافرازی ما در جهان است، باید آن را با هر اشكالی كه دارد همان طور كه
قدمای ما آن را درست و راست فرا می‏ گرفته و تا حد توانایی در تكمیل و تحسین آن می‏
كوشیدند فرا بگیریم و اگر نمی توانیم چیزی بر كمال و جمال آن بیفزاییم، لااقل تیشه ستم بر
پیكر زیبای آن نزنیم و هیئت موزون و عارض جمیل آن را به ناخن نادانی و خودخواهی
نخراشیم.
اگر قدری تامل كنیم و انصاف به خرج دهیم می‏ بینیم كه این عذر بدتر از گناه این
معترضین نیز مقبول نیست، زیرا كه تمام لغات مشكله‏ ای كه املای آنها محتاج به آموختن
و ضبط است و در نوشته‏ این قبیل آقایان می ‏آید، شاید از هزار تجاوز نكند. آیا ضبط
صحیح هزار كلمه و به خاطر سپردن آنها چنان كار دشواری است كه از عهده یك شخص
عادی برنیاید و اگر اشكال و زحمتی دارد تا آن اندازه باشد كه از تحمل ننگ بی سوادی و
مضحكه شدن در پیش هر كس و ناكس سخت ‏تر و ناگوارتر به شمار آید ؟