آمستر دام

در این اندیشه بودم که تعطیلات سالانه را در کجا بگذرانم که خستگی ایام زدوده شود و بار
دیگر با انرژی بیشتری مشغول به کار گردم . من از نو جوانی به سیر و سیاحت علاقه وافری داشتم و
پیوسته ایام فراغت را به مسافرت می پرداختم . بازدید از افق های جغرافیایی و دیدن آثار هنری مرا به
هیجان می آورد و لذتی وافر حاصل می شود . با چنین تفکری عازم هلند گردیدم تا هم از آن شهریا
شهر کانال های آبی؛ بازدید کنم و هم با زادگاه «رامبراند» و «وانگوگ » وسایر نقاشان آن دیار آشنا
.گردم
آمستردام یکی‌از محبوب ‌ترین هدف‌های گردشگری در اروپا از سراسر جهان در سال است. بخش
مرکزی آمستردام بافت فشرده و زیبای قدیمی خود را به خوبی حفظ کرده‌ و به یک موزهٔ روباز و دیدنی
می‌ماند. به همین خاطر یکی از جاذبه‌های گردشگری در آمستردام، قایق‌سواری در کانال‌های داخل
.شهر است که از مقابل بسیاری از ساختمان‌های زیبای شهر می‌گذرد
هلند برای هنردوستان نیز مکانی رؤیایی‌ست. گذشته از معماری زیبا، این شهر نسبت به مساحتش
گنجینه‌های هنری بسیاری را داراست و پر از موزه‌ها و گالریهای مختلف است. از نقاشی‌های
خیره‌کنندهٔ ( رومبراند و (فان خوخ) که در موزه‌های اصلی به نمایش گذاشته شده‌اند تا موزه‌های
.کوچک دیگر

ریکس

موزه ریکس  یا موزه ریجکس بزرگ ‌ترین موزه هلند به شمار می‌رود که آثار
نقاشان برجسته تاریخ، مانند «وِرمیِر»، «رامبراند» و بسیاری نام‌های مشهور دیگر را به نمایش
.می‌گذارد. چیدمان آثار بر اساس تقدم زمانی بوده و هر طبقهُ دورانی جداگانه را در بر می‌گیرد
تابلوی معروف «گشت شبانه» رامبراند را در این موزه می توانید ببینید ، زیرا معروف ‌ترین اثر
.موزه به حساب می‌آید

« رامبراند » یکی از نقاشان هنرمند هلند است که آثار او در موزه این شهر است و هنر مندی بوده
.است که سبک ویژه ای در نقاشی پدید آورده است

زندگی رامبراند ؛ نقاشی که روح نقاشیش روشنایی است

رامبراند نقاش معروف هلندی است که به سال ۱۶۰۶ م در شهر لیدن به دنیا آمد و به سال ۱۶۶۹میلادی
درگذشت. اونماینده بارز مکتب و سبک نقاشی هلندی و استاد سایه و روشن در نقاشی است. رامبراند
پسر آسیابانی از مردم «لیدن »بود. مادرش او را به خواندن کتاب مقدس (تورات و انجیل) ترغیب
می‌کرد هنگامی که به دانشگاه وارد شد ذوقی به آموختن مواد علمی نشان نداد. سرانجام شاگرد یکی از
نقاشان محلی شد. پس از مدتی از معلم چشم پوشید و نزد خود به کار پرداخت. بیست و دو ساله بود که
به آمستردام رفت و در آنجا به عنوان نقاش چهره‌ نگار به کار پرداخت و محبوبیتی به دست آورد. در
آمستردام ازدواج کرد اما در سال ۱۶۴۲ م همسرش درگذشت و بی اعتنایی محیط نسبت به تجدد و
تنوعی که او در کار خود به وجود آورده بود موجب شد که رمبراند کم‌کم از شیوه مورد پسند جامعه
هلندی روگردان شود. روح نقاشی رامبراند روشنی است. نقاش می‌کوشد ازطریق تضادی که میان سایه
روشن پرده خود به وجود می‌آورد فاجعه زندگی بشری و عشق آسمانی و اسرار روح و حقیقت چهره
تصویر شده را نشان دهد. نقاش با محیط خود روابط خوبی نداشت و مردم قدر هنرش را آن چنان‌که
.خود هنرمند متوقع بود نمی‌شناختند
در سال ۱۶۵۷ باآنکه هنوز سفارش‌هایی برای کشیدن پرده‌های بزرگ به او می‌دادند وضع معاش
هنرمند مختل شد، خانه خود را با مجموعه طرح‌هایی که در عمر خود گرد آورده بود ؛فروخت و در
یکی از محله‌های تاریک بیرون شهر آمستردام مسکن گزید. مع‌هذا آثاری که در این دوران به وجود
آورده‌است به هیچ وجه حاکی از ضعف روحی و فقر و بیچارگی نقاش نیست. حتی به رغم این عسرت
معیشت در پرده‌های نقاشی او جلوه رنگ‌های شفاف و طلایی و دقت در تحلیل قیافه و نمایش روح
اشخاص بسیار بیشتر شده‌است. در چهره‌هایی که رمبراند نقش کرده آنچه بیشتر جالب توجه است برق
.نگاه اشخاص است. وی در شصت وسه سالگی به سال ۱۶۶۹ م درگذشت

رامبراند به سبب ژرف نگری در درون آدمی، قدرت تخیل، توانایی فنی و کثرت و تنوع آثارش، یکی از
.برجسته‌ترین هنرمندان اروپایی به‌شمار می‌آید
او نخستین هنرمندی بود که اهمیت به پرداختن به رنگ، نور و اسلوب رنگ‌آمیزی را برابر با اهمیت
انتخاب موضوع می دانست. هدف او کاوش در دنیای درون آدمی بود، خواه در خودنگاره‌هایی که از
خودش و دیگران نقاشی می‌کرد، خواه در متون مذهبی که به تصویرمی کشید. به او امکان می داد تا
حالت روانی متغیر آدمی را بنمایاند، که آن را روانشناسی نور نامیدند. در آثارش، نور و سایه به آرامی
و با ظرافت در هم می‌آمیزند، شکلها را آشکار و پنهان می‌سازند، و کلیتی بصری سرشار از سکوتی
.روحانی و تعمقی فیلسوفانه پدیدمی‌آورد

!  نقاشی که گوش خود را برید

موزه ونگوگ که در یک ساختمان بزرگ مدرن واقع شده است، یکی از محبوب ترین موزه های
.آمستردام بوده و بیش از 200 اثر از این نقاش معروف هلندی را در خود دارد

وَنسان وَن گوگ یا فینسِنت ویلم فان خوخ (به هلندی: ) (زادهٔ ۳۰ مارس
۱۸۵۳ – درگذشتهٔ ۲۹ ژوئیهٔ ۱۸۹۰م) یک نقاش هلندی بود، که کارش تأثیر گسترده‌ای بر هنر قرن
بیستم داشت. کار او شامل پرتره‌ها، خودنگاره‌ها، مناظر، طبیعت بی‌جان، سروها، مزارع گندم و
گل‌های آفتاب‌گردان است. او از کودکی به نقاشی علاقه داشت ولی تا اواخر دههٔ دوم زندگی‌اش نقاشی
نکرد. او بسیاری از کارهای شناخته‌ شده‌اش را در دو سال آخر زندگی‌اش تکمیل کرد. وی در یک
دهه بیش از۲٬۱۰۰ کار هنری تولید کرد که شامل ۸۶۰ نقاشی رنگ روغن و بیش از ۱٬۳۰۰ نقاشی با
.آب‌رنگ، طراحی و چاپ می‌شود
هرچند او در زمان حیاتش در گمنامی به‌سر می‌برد و در تمام طول عمر خود تنها یک تابلو، یعنی
تاکستان سرخ را فروخت،اما اکنون به‌عنوان یکی از تأثیرگذارترین نقاشان قرن نوزدهم در جهان
.شناخته می‌شود
ون گوگ شیفته نقاشی از مردم طبقهٔ کارگر مانند تابلوی سیب‌زمینی‌خورها، کافه‌های شبانه مانند
تراس کافه در شب، مناظر طبیعی فرانسه، گل‌های آفتابگردان، شب پر ستاره و خودنگاره بود. وی در
اواخر عمر به شدت از بیماری روانی و فشار روحی رنج می‌برد و به اعتقاد اکثریت همین موضوع به
.خودکشی او منجر شد

ماجرای بریدن گوش چپ

وَنسان وَن گوگ که از بیماری روانی رنج می‌برد، در دسامبر ۱۸۸۸ گوش چپ خود را با تیغ سلمانی
برید. دربارهٔ اصل ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود نقاش هم در دو خود نگاره تصویر خود را با گوش
باند پیچی شده کشیده‌است. ون گوگ تا روز ۲۳ دسامبر دو گوش درست داشت، اما روز بعد که او را
.در بستر غرق خون یافتند، جای گوش چپ او خالی بود و به یاد نمی‌آورد چه بلایی به سرش آمده‌است
:دربارهٔ چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاد است می گویند
ون گوگ، که در اوایل سال ۱۸۸۸م به توصیه برادر کوچک و مهربانش تئو به شهر آرل در جنوب
فرانسه کوچ کرده بود، چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدید دچار شد؛ او در کابوس‌های
وحشتناک و هذیان‌آلود دست و پا می‌زد و به عوالم جنون نزدیک می‌شد. هنرمند رنجور و حساس که
از مدتی پیش در گوش چپ خود صداهایی تحمل‌ناپذیر می‌شنید، تصمیم گرفت با اقدامی قطعی خود را
از شر گوش راحت کند ! بعضی از محققین نظر دیگری در این باره دارند و می گویند : ونگوگ با
دوستش که او هم نقاش بود در خانه اش زندگی می کرد و پیوسته با هم از نظر ترسیم تابلو اختلاف
نظرو مشاجره داشتند و کا ربه جایی رسید که دوست نقاشش خانه را ترک کرد و از وانگوگ جدا شد ..
بعد از رفتن او ، وانگوگ مبتلی به افسردگی و دلمردگی گردید و سرانجام مبادرت به بریدن گوش چپ
!خود کرد
روایت دیگری نیزوجود دارد که گفته می شود : که ون گوگ به یک روسپی به نام راشل دل
بسته بود و چون مال و منالی نداشت به او بدهد، به دلبر خود قول داده بود که به او یک «هدیه گرانبها»
تقدیم کند، و این البته گوش خودش بود. برای این روایت گواه واقعی وجود دارد، زیرا راشل واقعاً گوش
!بریده را دریافت کرد

:ایروینگ استون نویسنده کتاب « شور زندگی » در کتاب خود در باره وانگوگ می نویسد
آیا هرگز اندیشه های درونی ما به خارج تجلی می کند؟

ممکن است آتش بزرگی در ضمیر ما شعله ور باشد که هیچکس نمی آید کنار آن ،خود را گرم کند
.رهگذران فقط کمی دود می بینند که از دودکش بیرون می آید و به راه خود ادامه می دهند
حالا چه باید کرد؟
آیا شخص نباید این آتش درونی را بپروراند ، جوهر خود را نگاهدارد و با شکیبایی بنشیند تا آن لحظه
فرا رسد که کسی بیاید و خود را نزدیک آن گرم کند؟

.داستان زندگی ون گوگ ما را به خودنگری و خودکاوی وا می دارد
آیا ما نیز نیاز عمیق درونی مان را نادیده گرفته و راه جوشش درونی را سد کرده ایم تا به کار اصلی زندگی مان برسیم
و از مسیر عادی بودن خارج نشویم؟
از فقر می ترسیم؟ از دیوانه خطاب شدن و از سرزنش شدن می ترسیم؟ و جرات خطر کردن به خود نمی دهیم؟
.وقت آن رسیده که هر کس راه درست زندگی اش را بازشناسد
سخن مترجم دکتر ندوشن