دکتر غلامعلی بهبهانی – پژوهشگر


ملکه حکمران فارس که به مدت ۲۴ سال از ورود مغولان به فارس جلوگیری نمود .


درجنوب غربی شیرازنزدیک محل« قصابخانه فعلی»، محلی به نام« محله خاتون» معروف
است که درانجا مقبره« ابش خاتون» دخترابوبکرسعد، ممدوح شاعر بزرگ وطنمان سعدی
می باشد.
این مقبره متعلق به بانوئی است که مدت 24 سال درفارس به عنوان ملکه« ابش خاتون»
سلطنت وحکمرانی کرد. فارس را که می رفت ازهم گسیخته شود، با هم جمع و پیوسته
نمود، شباانکاره و دشتستان واطراف بوشهر که دران موفع ریشهربجای ان بود، انجارا که
از فارس منتزع شده بود، به فارس برگردانید و دران مدت مغولان راکه درایران حکومت
می کردند، مانع گردید که مغولان به فارس آمده و دخالت نمایند.
بطوریکه می دانیم درسال 616 شمسی- قمری مقارن با 1219 میلادی مغولان به ایران حمله
کردندو از هیچ ستمی فرو گذار نکردند و تا می توانستند ، سوختند وکشتند وازبین بردند.
دران موقع اتابکان سلغری درفارس حکومت می کردند وسعدبن زنگی هدایائی برای
چیگیزخان فرستاد وبااین ترتیب ازامدن مغولان بهارس جلوگیری کرد.
پس ازان هم اتابک سعد زنگی که فرمانروای فارس بود با اوکتای قاان یکی ازپسران
چنگیرخان که سرپرست ایران بود، قراردادی منعقد کردند که تا فارس دردست اتابکان است
مغولان به انجا نیایند.
از این رو تمام شعرا و ادبا به فارس مهاجرت نموده وفارس« دارالعلم ایران» و واحد مستقل
ایران گردید. پس از سعدزنگی پسر او ابوبکرکه معاصر سعدی است به سلطنت فارس رسید
اما این مرتبه یکی ازنواده های چنگیز بنام هلاکوخان بابرادر خود که ایلخان کل درچین بود
به هم زد وخودسرانه به ایران حمله کرد و همان حوادث گذشته را تکرار کرد درعین حال
ابوبکرسعدمانند گذشته برای او هدایائی فرستادو اودرعین حال به اینکه قرارداد اوکتای قاان
را محترم شمرد ولی فشاربیشتری براتابکان وارد کرد به این ترتیب که ازانها درخواست
همکاری بیشترنمود که:
پس ازدرگذشت ابوبکرسعد، پسراو مظفرسعد که دراردوی هلاکوخان مقیم بود، شاید به
عنوان گروی، بودبه فارس برای سلطنت امد اما در راه، دراصفهان به مرض ذات الریه
مبتلاشدو وقتی به شیرازرسید پس ازدوازده روز در شیراز درگذشت. فارسیان پسر او را که
دوسال داشت بنام محمد به سلطنت برداشتند ومادر او که ترکان خاتون ودخترفرمانراوای
یزدبود نایب السلطنه اوگردید. ولی پس ازدوسال ان پسرکه کوچک بود، شایددراثربی
مبالاتی ازبام قصربه زمین افتادومرد. درعین حا ل ترکان خاتون برای اینکه دراثرنبودن
جانشین مغولان به فارس نیایند ، داماد خودرابنام محمدباکمک اهالی شیرازبه سلطنت
برداشت ولی ازطرف دیگریکی ازپسرعموهای ابوبکرسعد بنام سلجوق بروی خروج
کردواوراازسلطنت فارس برداشت وخودبجای اوبنام سلجوق شاه به سلطنت نشست وترکان
خاتون راهم به زنی گرفت ولی شبی درحالت مستی دستورداد ترکان خاتون را بکشندوچون
سرترکان خاتون رابریدندو پیش او اوردند، اوکه جزمیگساری کاری نداشت گوشوارترکان
خاتون راازگوش ان سربریده کندویه مطربانی که برایش درحال نواختن بودند بخشید.
درعین بنای مخالفت بامغولان راگذاشت وبا مغولان به جنگ برخاست که هلاکو هم
بااوچنگید واوراگرفت وکشت. بنابراین دیگرازبازماندگان اتابک کسی نمانده بودوبیم ان
میرفت که مغولان به فارس بیایند. برای جلوگیری ازاین امر، بزرگان شیراز به اردوی
هلاکو رفته وازاودرخواست کردندکه ابش خاتون دختراتابک راکه هلاکوخان برای پسرش
منکو تیمورگرفته بود ولی شوهرش درجنگ های هلاکوبا شام کشته شده بودو اوهنوزدر
اردو مانده به شاهی فارس بردارندوهلاکودراین باره موافقت نمودو ابش رابه فارس
فرستاد و وی ملکه وحکمران فارس گردید، به سال 685هجری، وسال بعدهم هلاکوفوت
کردو پسردیگرهلاکو بنام اباقاان خان جانشین اوشد. اوبرای احترام به ابش وحفاظت اوکه
زن برادرش بوده، یک ایلجی باعده ای سواربه فارس فرستاد. سرپرست ان ایلچی شخصی
بنام امیرانکیانو بود که سعدی به ظاهردرمدح ودرواقع درنصیحت به اوگویدکه :”ایکه دستت
میرسدکاری بکن/ پیش ازان کزتونیایدهیچ کار/ اینکه درشهنامه ها اورده اند/ رستم
وروئینه تن اسفندیار/ تابداننداین خداوندان ملک / کزبسی خلق است دنیایادگار” .
ولی فارسیان ازامدن این ایلچی راضی نبودند، مخصوصا وزیرابش خاتون بنام کلیجه که با
انکیانو مخالفت داشت. اما این مخالفت به جائی رسیدکه روزی انکیانو کلیجه رابرای مذاکره
درکارهابه اردوی خود دعوت کرداما چون این ملافات به طول انجامید، مردم تصورکردند
که نگهدازی کلیجه غیرعادی است وبرعلیه انکیانو شورش وشلوغ کردندوانکیانوبرای
خواباندن سروصدا دستورداد سرکلجه راازتن جداکرده وازبام انجا به زمین انداختند که
ظاهراشورش خوابید ولی این موجب نقار ونارضایتی ابش خاتون گردید وبدینجهت بزرگان
شیراز به خواست ابش خاتون به اردوی اباقاان رفته ازانکیانو شکایت کردندو اباقاان هم به
احترام انان انکیانورامنفصل وبه اردوخواست وپس ازان ابش درمدتی که اباقاخان زنده
بودباقدرت تمام سلطنت کرد.


پس ا زاباقاان برادرش نیکولا که مسیحی بودبه جای اونشست ولی او دین حضرت محمد(ص) راترجیح
دادومسلمان شدونام خودرابه نکودار عوض کردوحکم دادتمام کلیساهارا خراب کرده
وعیسویان را اخراج نمایند. اما عیسویان شکایت به دربار قوبلای قاان درچین که ایلخان کل
مغولان وجانشین چنگیز بود، بردندواول کسی که شاکی بودبرادر نکودار، احمدبودکه
اوبرادر خودرا به قتل رسانید و ارغون خان پسروی را هم گرفت وزندانی کرداما ارغون
خان به مددامرای مغول اززندان خلاصی یافته احمدراازتخت محروم کرده اوراکشت وپس
ازدریافت فرمان پادشاهی ازایلخان بزرگ که قوبلای قاان بود، نام پادشاهی برخودگذاشت
وشخصی بنام سعدالدوله که اصلا یهودی بود به وزارت خود گماشت. دران ایام کار
عیسویان بالاگرفت وبخت مسلمانان برگشت وپاپ روم نیکولای چهارم هم بااو دوست شد .
جنگ های صلیبی درانموقع مجددا شروع شدوبه نفع مسیحیان شد ومسیحیان چنان پیشرفت
کردند که نه تنها در ان جنگ هاپیروزشدند بلکه مکه رانیزمحاصره کردندوبیم ان میرفت که
مکه را گرفته وانجاراکلیسای نصرانی ها کنند. ارغون خان نیز قرارداد ابوبکرسعد رابا
اوکتای قاان رانیز زیر پاگذاشت ویکنفررابرای حکومت فارس معین کرده فرستاد وابش
خاتون راهم به اردوخواست اما فارسیان ان شخص راکه اوهم ایرانی بودبه تعصب ابش
کشتند زیرامردم ابش خاتون راترجیح دادندو ارغون خان ازاین بابت ازابش نگران شد، وی
مجددا ابش رابه عنوان رسیدگی به حساب های گذشته برای تصفیه حساب سی
هزاردینارگذشته برای حسابرسی به اردوخواست وابش برای تصفیه حساب ناچاربه
اردو رفت ولی معلوم نیست ابش چگونه مریض شد ودرانجا، تبریز درسن 54 سالگی پس
از24 سال حکومت درگذشت ودرپی ان ارغون خان درصدد برامدکه فارس رانیزتحت
نظردراورد. اونیزکمک به صلیبیون کردومکه هم تهدیدمی شد، ولی درانوقت بطورمرموز
وناگهانی ارغون خان فوت شد ونیمروز همانروزمسلمین هم ان وزیر یهودی را بنام
سعدالدوله فورا به قتل رساند ند.


دراینجا عده ای ازاهالی فارس به اردو رفته وجسد ابش خاتون راکه درانجادفن کرده بودند
گرفته وبه شیرازاوردند ودرمقبره ای که فعلابنام اومعروف است دفن کردند.
دراینجا باید توضیح بدهم که کاربردواژه ملکه دارای سه وجه است: 1- ملکه حکمران که به
فارسی انرا بانوشه یا شهربانو گویند که درواقع سلطنت میکند مانند ملکه الیزابت که خود
سلطنت میکند .
2- ملکه ای که همسر پادشاه است که انرا شهبانومیگویند مثل ملکه فرح .
3- ملکه ای که مادرشاه باشد واوراملکه مادرمیگویند مثل تاچ الملوک که زن رضاشاه
ومادرمحمدرضاشاه پادشاه ایران بود .
درایران سه زن به عنوان ملکه حکمران سلطنت میکردند: یکی پوران دخت
دخترخسرو پرویز که چون شیرویه ولیعهد خسرو پرویز 17 نفرازشاهزادگان راکشت
وبعدازمردن شیرویه اولادذکورازخانواده خسروپرویزنمانده بود، ایرانیان دودختروی را به
سلطنت برگزیدندیکی بنام پوراندخت که اوجنگهای ایران وروم را با برگذارکردن نصیبین
به رومیان وپس داد صلیب وخسروراکه دردست ایران بود به رومیان.

نصیبین که شاید سوریه امروزی باشد به رومیان وپس دادن صلیب حضرت عیسی که
دردست ایرانیان بودموجب برقراری صلح بارومیان شد، ولی فردوسی درباره اومیگوید:
یکی دختری بودپوران بنام چوزن شاه شد کارها گشت خام وایرانیان اورابا سم دادن
کشتند و دیگری بنام ازرمیدخت که واقعا صلح رومیان را برقرارکرد واوهم بوسیله شوهرش
گویا کشته شد وپس ازان درمدت چهارسال 12 نفرازبازماندگان وامران خسرو سلطنت
کردند وکسی نمانده بود، انگاه مردم ایران یکی ازنوادگان خسروپرویزرا بنام یزدگرد که
درقلعه فهندژ فارس که قلعه ایست درجوار سعدیه شیراز که بنام قلعه بندرمعروف است
زندانی بود ناچاربه شاهی برداشتند. علت ناچاری ان بودکه منجمان یا موبدان دربدن اونشانه
ای دیده بودندکه به نظرانها او ایران را بربادمیدهد وخسرو دستور به کشتن اوداده بودولی
درانموقع اورانکشتندواورادرقلعه فهندژ زندانی کرده بودند دولی عده ای ازامرا درخواست
زندگی کردن اورا کردند وبدینجهت وی درفلعه فهندژ زندانی شده بودو انگاه که خسروزنده
نبود اززندان فهندژ بیرون اورده وشاه ایران کردند بشرحی که میدانیدو دیگرزنی درایران
پادشاه نبود تا اینکه دردوره اسلامی برای جلوگیری ازدخالت مغولان درفارس ابش خاتون
را برای حکمرانی وپادشاهی فارس برداشتند .