کمال‌الدّین یا شمس‌الدّین محمّد وحشی بافقی شاعر دلسوخته ای است که در سال ۹۳۹
هجری قمری در شهر بافق از توابع یزد چشم به جهان گشود. دوران زندگی او با پادشاهی
شاه تهماسب صفوی و شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده هم‌زمان بود. وی تحصیلات
مقدماتی خود را در زادگاهش سپری نمود.


زندگينامه وحشــي بافقـــي :


مولانا شمس الدين محمد وحشي بافقي يكي از شاعران زبر دست ايران در سده دهم است كه
از عهد زندگاني خود در ايران و هند نام برآورده و شعرش دست به دست گشته است .
دوران حياتش مصادف بود با پادشاهي تهماسب صفوي و شاه اسماعيل ثاني و شاه محمد
خدابنده و او در شعر شاه تهماسب را ستوده است .
وحشی در جوانی به یزد رفت و از دانشمندان و سخنگویان آن شهر کسب فیض کرد و پس
از چند سال به کاشان عزیمت نمود و شغل مکتب‌ داری را برگزید. وی پس از روزگاری
اقامت در کاشان و سفر به بندر هرمز و هندوستان، در اواسط عمر به یزد بازگشت و تا
پایان عمر (سال ۹۹۱ هجری قمری) در این شهر زندگی کرد. او مردي پاكباز ، وارسته ،
حساس ، بلند همت و گوشه گير بود .


علت تخلص وحشی بافقی


وحشی بافقی به دلیل گوشه‌گیری لقب «وحشی »را برای خود برگزید. کلمه وحشی به این
معناست که فردی عزلت را پذیرفته تا از صدمات مادی در امان بماند. (کلمه وحشی در
گذشته به معنای گوشه گیر بوده و به معنای کنونی به کار برده نمی ‌شد) .


آثار وحشی


این شاعر بزرگ روزگار خود را با اندوه و سختی و تنگدستی و تنهایی گذراند و دراشعار
زیبا و دلکش او سوز و گداز این سال‌های تنهایی کاملاً مشخص است. وی غزل‌ سرای

بزرگی بود و در غزلیات خود از عشق‌های نافرجام، زندگی سخت و مصائب و مشکلات
خود یاد کرده‌است. کلیات وحشی متجاوز از نُه هزار بیت و شامل قصیده، ترکیب بند و
ترجیع بند، غزل، قطعه، رباعی و مثنوی است.
وحشی دو منظومهٔ عاشقانه دارد: یکی ناظر و منظور شامل ۱۵۶۱ بیت بر وزن مفاعیلن
مفاعیلن فعولن و در بحر هزج مسدس محذوف که عشق پسران شاه و وزیری را بر یکدیگر
روایت می ‌کند، دیگری فرهاد و شیرین به استقبال از خسرو و شیرین نظامی گنجه‌ای بر
وزن مفاعیلن مفاعیلن فعولن و در بحر هزج مسدس محذوف. مثنوی نخستین به سال ۹۶۶
به پایان رسید امّا مثنوی دوم که از شاهکارهای ادب دراماتیک پارسی است، هم از عهد
شاعر شهرت بسیار یافت؛ لیکن وحشی ۱۰۷۰ بیت از آن را ساخت. بعدها وصال شیرازی
شاعر مشهور سده سیزدهم هجری (۱۲۶۲-۱۱۹۲) سروده و با افزودن ۱۲۵۱ بیت آن را به
پایان رسانیده‌است. شاعری دیگر به نام صابر شیرازی بعد از وصال ۳۰۴ بیت بر این
منظومه افزود.
مثنوی «فرهاد و شیرین» چه تفاوتی با مثنوی حکیم نظامی دارد؟

اگرچه در مثنوی «خسرو و شیرین» نظامی راوی یک عشق پاک است و سرانجام عشق
مجازی را به عشق حقیقی تبدیل می ‌کند. ولیکن وحشی در منظومه «فرهاد و شیرین»
نظر به عشقی عرفانی دارد و فرهاد را سمبلی از عارف و سالکی می‌داند که از هوس پاک
است. کاری که وحشی در این منظومه انجام داده، دخل و تصرف در منظومه «شیرین و
فرهاد» نظامی است. موضوع هر دو منظومه یکی است که همانا عشق بین شیرین و فرهاد
است، ولی شیوه و سبکی که هر یک برای داستان‌سرایی و تصویر کردن اشخاص و
فضاسازی اثر به کار برده‌اند، متفاوت است و به همین خاطر و به این دلیل این دو اثر
علی‌رغم شباهت موضوعی به یکدیگر از هم متمایز می‌شوند. سبک شعری و زاویه دید
هر دو شاعر در مواجهه با مقوله عشق کاملا از هم متمایز و دیگرگونه است. نوع و شیوه
تفکر وحشی، این منظومه را در فرم جدیدی ارائه داده است.
مثنوی معروف دیگری که وحشی به پیروی از نظامی سرود،« خلد برین» است که بر وزن
مخزن‌الاسرار نظامی گنجه‌ای می‌باشد و مثنوی‌های کوتاهی از وحشی در مدح و هجو و
نظایر آن‌ها .


نمونه آثار

من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را / به یک پرواز بی ‌هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر نه پایی داشتم در گل / به دست خویش کردم این‌چنین بی‌دست و پا خود را
گر این وضع است می‌ترسم که با چندین وفاداری / شود لازم که پیشت وانمایم بی‌وفا خود را
چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می‌داری / نمی‌بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را
ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل / کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را
اشعار وحشي را مي توان از بهترين نمونه هاي اشعار عاشقانه در شعر پارسي دانست .
زيرا نهايت قدرت شاعر در بيان دلباختگي و حالات دلدادگي خود و نيز توضيح ماجرايي
كه ميان او و معشوق بوده ؛به كار رفته است و همين طرز زيباي وقوع را هم شاعر در
غزلهاي خود با چيره دستي تمام به كار برده است .
او شاعری را تنها برای بیان اندیشه ها و احساسات خود به کار می گرفت و نه برای کسب
مال و زراندوزی. از نظر موضوعی به مساله هماهنگی ردیف و مفهوم شعر دقت خاصی
داشته است. باید او را جزء آگاهترین شاعران نسبت به اهمیت موسیقی کناری شعر دانست.
بی هیچ شبهه ای وحشی بهترین گوینده طرز نو به شمار می آید. غزلهای او اغلب کوتاه و
معمولا از نه بیت بیشتر نیست. بکارگیری قافیه های متنوع از سوی او به دلیل خلاقیت
هنری وی، میزان زیباشناسی را در شعر او به سطح بالائی، ارتقا می دهد.
در شعر وحشي تا آنجا كه ممكن است از واژه هاي دشوار و تركيبات عربي ناهموار خبري
نيست و به جاي لغات و كلمات مشكل و دشوار از واژه ها و تركيبات متداول و سهل و ساده
زمان ، چنانكه رسم اغلب شعراي آن دوران بوده ، استفاده كرده است و به همين جهت است
كه اشعار وحشي به دل عموم افراد مي نشيند .
مثنویهای وحشی بیشتر به استقبال و در مقام جوابگویی به نظامی سروده شده است.
ساقی نامه ی طولانی او که به شکل ترجیع بند سروده، در نوع خود کم نظیر است که بعد
از وحشی توسط شاعران دیگر با همان وزن و همان مضمون بارها مورد تقلید و جوابگویی
قرار گرفت. به همین اندازه مسدس ترکیبها و مربع ترکیبهای او در شعر غنایی ارزشمند
است و در نهایت زیبایی چنان ساخته شده که کمتر کسی است که تمام یا قسمتی از آن را به
خاطر نسپرده باشند. اگر چه وحشی مبتکر این نوع ترکیب بند نیست، اما در این شیوه بر
تمام شعرای شعرهای غنایی برتری دارد، به طوری که کسی در مقام استقبال و جوابگویی
به آنها برنیامده است .

مضمون ها و ظرایف شاعرانه و بیان احساسات و عواطف و نازک خیال های او آنچنان با
زبانی ساده و روان بیان شده که گاه آنها را با زبان محاوره بیان می کند و گاهی چنان است
که گویی حرفهای روزمره اش را می زند و همین به شاعری او ارزش و اعتبار فراوان
می دهد.
او سعی می کند از استفاده بیش از حد اختیارات شاعری دوری کند و در عوض کوشش
خود را برای بیان اندیشه ها و تفکرات عالی خود که بیشتر به همراه احساسات و عواطف
گرم است به کار می گیرد:
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا … خبر از سرزنش خار جفا نیست تورا
رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تورا …التفاتی به اسیران بلا نیست تو را
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تورا… با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را

او زبانی ساده و پر از صداقت را بر می گزیند و همین دلیلی است که در عهد خود به
عنوان تواناترین شاعر مکتب وقوع محسوب می شود .


شرح پریشانی وحشی بافقی


شرح پریشانی ترکیب بندی از وحشی بافقی است. این ترکیب بند به دلیل داشتن آرایه های
ادبی زیبا بسیار منحصر به فرد می‌باشد.
وحشی درسال۹۹۱در یزد بدرود حیات گفت و او را در محله سر برج یزد در برابر
مزارشاهزاده فاضل برادر امام هشتم (ع)به خاک سپرده اند.


وصیت نامه (روز مرگم) وحشی بافقی:


روز مرگم،هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می انگور کنید


سرآغاز مثنوی فرهاد و شیرین وحشی بافقی

الهی سینه‌ ای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان، سینه پردود
زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی درد پرورد
دلی در وی درون درد و برون درد
به سوزی ده کلامم را روایی
کز آن گرمی کند آتش گدایی
دلم را داغ عشقی بر جبین نه
زبانم را بیانی آتشین ده
سخن کز سوز دل تابی ندارد
چکد گر آب ازو، آبی ندارد
دلی افسرده دارم سخت بی نور
چراغی زو به غایت روشنی دور
بده گرمی دل افسرده‌ام را
فروزان کن چراغ مرده‌ام را

غم تنهایی


دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟
سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم
بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد…

رمیدیم


ما چون ز دری پای کشیدیم ؛کشیدیم
امیــــد ز هـــر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشـــهٔ بامی که پریــــدیم ، پریــدیم
رم دادن صیــد خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است
انگــــار که دیدیم ندیدیم ، ندیدیــم
وحـشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم