در فرهنگ دهخدا نوشته شده است : ( لغت‌ نامه دهخدا)
وحید دستگردی . حسن ، فرزند قاسم . از ادباء و شعرای معروف ایرانی در سال 1298 هَ . ق .
مطابق 1258هَ . ش . در قریه دستگرد اصفهان متولد شد. تحصیلات خود را در رشته ادبیات فارسی
و عربی و فقه و حکمت در اصفهان نزد استادان بزرگ به پایان رسانید. در آغاز نهضت مشروطیت به
جرگه آزادیخواهان پیوست و در روزنامه های اصفهان مقالات سیاسی و ادبی و اجتماعی می نوشت .
در سال 1298 هَ . ش . مجله ادبی ارمغان را در تهران تأسیس کرد که مدت 22 سال (با فواصل )
منتشر گردید و انجمن های ادبی ارمغان وحکیم نظامی را تشکیل داد و جلسات درس و بحث دایر کرد و
کتابهای بسیاری تصحیح و تحشیه و چاپ کرد و در سال 1321 هَ . ش . در تهران درگذشت . (از
فرهنگ عمید).


زندگی نامه وحید دستگردی


وحید دستگردی، سیاستمدار آزادی‌خواه، شاعر، ترانه‌سرا، مقاله‌نویس و روزنامه‌نگار ایرانی بود
حسن فرزند محمدقاسم (١٢٥٨-١٣٢١ ش) ادیب، مصحح، نویسنده و متخلص به «وحید» در
روستای دستگرد واقع در جنوب‌غربی اصفهان در خانواده‌ای كشاورز به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی
را از ٧ سالگی آغاز و تا ١٢ سالگی نزد روحانی ده ملاعبدالكریم سودایی به آموختن فارسی و عربی
پرداخت و پس از دو سال ترك تحصیل در ١٤ سالگی، رهسپار اصفهان شد و در مدرسۀ میرزاحسن
علوم دینی را نزد عبدالکریم گزی و سیّدمحمد باقر درچه‌ای آموخت و از محضر جهانگیرخان قشقایی
استفاده نمود. وی از طرفداران مشروطیت بود. اشعار و مقالاتی در این زمینه در روزنامه‌های
اصفهان منتشر می‌کرد. وی به علت سرودن اشعار آتشین علیه طرفداران استبدادی آلمان و بر ضد دو
دولت روس و انگلیس و انتشار آنها در روزنامه‌ها ناچار شد كه زندگی‌اش همیشه به‌طور پنهانی یا
درگوشه و كناری متواری باشد. دستگردی در آغاز جنگ بین‌الملل اول روزنامۀ درفش کاویان را در
اصفهان منتشر می‌کرد. او هم‌چنین با روزنامه‌های پروانه، زاینده‌رود و مفتش ایران نیز همکاری
داشت. وی پس از دو سال متواری زیستن در چهارمحال و بختیاری با پا یان گرفتن جنگ در سال
١٢۹٦ش به اصفهان بازگشت و برخلاف میل باطنی‌اش به تهران آمد و با كناره‌گیری از مبارزات و
درگیری‌های اجتماعی ـ سیاسی وقت خود را صرف فعالیت‌های ادبی کرد. شاعران و نویسندگان
بزرگی چون رهی معیری، ‌پژمان بختیاری امیری فیروزكوهی،و… از هم‌دوره‌ای‌های وحید
دستگردی بودند. زندگی و فعالیت‌های وحید دستگردی در طول اقامت در تهران، ‌با آنچه در اصفهان
بود، متفاوت است، زیرا اوضاع و احوال كلی كشور نیز رنگی دیگر به خود گرفته بود. آن شور و

هیجانی كه از پیدایش جنبش مشروطه‌خواهی تا پایان جنگ جهانی اول سراسر كشور را فرا گرفته
بود، فروكش كرده بود . بنابراین وی با انتشار مجلۀ ادبی ارمغان فعالیت فرهنگی‌اش را ادامه داد.
بعد از مرگ وحید دستگردی انتشار مجله به فرزندش سپرده شد و تا سال ١٣٥٧ ش انتشار آن ادامه
یافت. دستگردی در ١٢۹۹ش در تهران «انجمن ادبی ایران» را تأسیس كرد و بعد از دو سال از
عضویت و فعالیت وی در این انجمن، در سال ١٣١١ش «انجمن ادبی حكیم نظامی» را تأسیس نمود
كه جلسات آن در خانۀ شخصی‌اش تشكیل می‌شد و تا پایان عمرش این جلسات ادامه داشت. جلسات
این انجمن تنها به خواندن شعر و اصلاح سرودهای اعضا اختصاص نداشت، بلكه قرائت و مقابله و
تصحیح آثار منظوم استادان قدیم نیز مورد توجه خاص بود. وحید در اوایل ورود خود به تهران در
حلقۀ مریدان صفی‌علیشاه درآمد. او در شعر ابتدا «لمعه» تخلص می‌کرد، ولی بعدها به دستور
میرزایحیی بیدآبادی تغییر تخلص داد.
وحید در تهران درگذشت و در امام‌زاده عبدالله شهر ری به خاک سپرده شد.
وحید دستگردی دوران پر تلاطمی را شاهد آن بود .


آثار


از جمله آثار وحید دستگردی در زمینۀ تصحیح و چاپ می‌توان به خمسه نظامی گنجوی كه شامل
قصاید،‌غزلیات حكیم نظامی؛ دیوان جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی؛ باباطاهر؛ جام‌ جم اوحدی
مراغه‌ای؛ هاتف اصفهانی؛ تذکرۀ تحفۀ سامی؛ دیوان ابوالفرج رونی؛ دیوان قائم مقام فراهانی؛ تذکرۀ
نصرآبادی؛ دیوان عبید زاکانی؛ رسائل خواجه عبدالله انصاری و دیوان ادیب ‌الممالك فراهانی اشاره
کرد.
آثار وحید به دو بخش تقسیم می‌شود: یكی آثاری كه در مدت اقامتش در اصفهان پدید آورد كه
مضمون آن ویژگی‌های اجتماعی ـ سیاسی حاكم بر آن دوره بوده و دیگری آثاری كه از انقلاب
مشروطیت در سال ١٢۹٦ ش شروع و تا پایان جنگ جهانی اول ادامه داشت كه سرشار از مضامین
سیاسی و اجتماعی است و از نوع اشعاری است كه به آن اشعار كاربردی می‌گویند. وحید با دست
كشیدن از درگیری با مسائل اجتماعی ـ سیاسی دورۀ خود بیشتر در تصحیح و انتشار متون قدیمی و
تحقیقات در فعالیت‌های ادبی شركت می‌كرد. وی در قصیده‌ سرایی طبعی توانا داشت، بخشی از دیوان
وی به چاپ قصاید اختصاص یافته است. ابیات قصایدش بالغ بر ٤٠٠٠ است كه از میان حدود ١٠٠٠
بیت در موضوعات اجتماعی ـ سیاسی است.


سایر آثار


وحید دستگردی علاوه بر چند کتب مستقل و نگارش مقالات متعدد درزمینه تصحیح کتب گذشتگان به
ویژه کتب ادبی و شعر، فعالیت فراوانی داشت. آثار وی بدین قرار است:
تصحیح و تحشیه تذکره نصرآبادی
تصحیح و تحشیه تحفه سامی

کتاب سرگذشت اردشیر بابکان
ره آورد وحید (دو جلد)
زبان و نثر
صد اندرز وحید
سخن دلنشین
انقلاب ادبی
شعرای پارسی و تازی

  • توانایی ویژه

  • وحید در سرودن مُسَمَّط، ترکیب بند، قطعه و قصیده و مثنوی بسیار توانا بود و به اشعار نظامی
    گنجوی بسیار عشق می‌ورزیده و از سبک حکیم گنجه پیروی می ‌نموده است. او را می‌توان از
    پیشگامان شعر سیاسی و اشعار وطنیّه دانست. او در غزل‌سرایی طبع‌آزمایی کرده ولی غزلیاتش به
    پای قصاید و مثنویّاتش نمی‌رسد. این شعر از اوست:
    ز گلستان جهان صرفه بود خارم و بس ••••• نهال عشق ثمر داد انتظارم و بس
    به گرد من قفس آهن است باغ وجود ••••• به جرم اینکه در این باغ من هزارم و بس
    ز چار موج حوادث نمی‌رسم به کنار ••••• جز این که یار کند جای در کنارم و بس
    خدای را مفشان دامن ار چه می‌دانم ••••• به دامن تو در این رهگذر غبارم و بس
    به یاد وطن
    به ستود آمدم از غربت و تنهایی خویش یاد دور وطن و عصر تن‌آسایی خویش
    آتش و آب و هوا خاک سیاه تهران جان ما سوخت و ما صبر و شکیبایی خویش
    خیمه از بوم و بر ری بکنیدم یاران بیش از این ماند نمی‌بینم یارایی خویش
    بار دیگر به صفاهان اگر چشم افتاد سازم از خاک رهش سرمهٔ بینایی خویش
    ناتوان را نتوانید وگر دست گرفت می‌روم یکسره با پای توانایی خویش
    نوبهار است و همه میل تماشا دارند ما به کنج غم و اندوه تماشایی خویش
    هرکه از شهر چو مجنون به بیابان گذرد صرفه‌ها می‌برد از بادیه پیمایی خویش
    طوطیان قفس از حال وحید ند آگاه که چه سختی کشد از دست شکرخایی خویش

بخشي از قصيده‏ى معروف وحيد دستگردي که در وصف اصفهان سروده است:
به زاد و بوم جي اندر شتافتم از ري
چنان به شوق، که کودک به جانب مادر
سواد شهر صفاهان چو گشت سرمه چشم
به هرچه ديد دگرگونه آمدش به نظر
شکسته‌باره از اين پيش بود و تنگ فضاي
کنون درست و قوي‌باره است و پهناور
هميشه بوده هنر کودک اصفهان مادر
اگر نبود صفاهان نبود فضل و هن


غنچه و گل


سپید بخت در این روزگار دانی کیست ؟
کسی که رو سیه از جهل زاد و نادان مُرد
رسید هر که به دانشوری ز نادانی
به چار موجه ی غم رخت جان ز ساحل برد
به باغ بگذر و بگشای چشم هوش و بین
که غنچه تا به چمن بود گوش بسته و خرد
چگونه خرم و خندان به مهد آسایش
غنوده بود و کسی خاطرش نمی آزرد
ولی چو باز شدش چشم و گوش عالم بین..
به تیغ ناخن گلچین گلوی خویش سپرد
کسی که گوش خرد همچو گل گشود به دهر
به شکل اشک ، گلاب روان ز چشم افشرد
وگرچه خار زبان تیزکرد و گوش ببست
نه در بهاران پژمرد و نز خزان افسرد