پاییز این مسافر غمگین رسیده است

بر قالی ِ قشنگ ِ زمین آرمیده است

پاییز ِ زرد، مثل غزالی گریزپا

از دستِ هجمه های زمستان رمیده است

آنقدر خسته است که از فرطِ خستگی

گویی که جاده های زمان را دویده است

در دست او طلوع انار است و پرتقال

پاییز در افق، گلِ خورشید چیده است

پاییز، روی بومِ غم انگیزِ روزگار

تصویرِ شاعرانه ی خود را کشیده است

مِهرش به دل نشسته و آبان و آذرش

مثل نسیم، در دلِ باران وزیده است!

پاییز عاشق است، شبیهِ تمام ما

یک قطره روی گونه ی زردش چکیده است…

“دکتر یدالله گودرزی”