گاهی اوقات داستانها و امثال و حکم درس زندگی به ما می آموزند و می توانیم عبرت
گیریم و راه زندگی را درست تشخیص دهیم .
علامه همایی می گوید : «بزرگترین سرمایه ادب فارسی همین امثال است که تمام
حکمت ها و دانش های بشری را متضمن است. مثل فشرده افکار هر قومی است. »
بنا براین ضرب المثل ها پیوسته نقطه اتصال فرهنگ عوام و خواص هستند.در ادب
پارسی شعرا زمانی از مثلی استفاده می کنند و زمانی هم ابیات آنان زبانزد عام و خاص می
گردد و به صورت ضرب المثل در می آید .
زبانشناسان نامدار هنوز تعریفی جامع و کامل برای کلمهٔ ضربالمثل نیافتهاند. گرچه
در این راستا تحقیقات بسیار ارزشمندی صورت گرفته و تفاسیر معتبری نیز ارائه
شدهاست. علامه علیاکبر دهخدا در مقدمهٔ امثال و حکم چنین مینویسد:
«در زبان فرانسوی هفده لغت یافت میشود که در فرهنگ های عربی و فارسی همهٔ
آنها را «مَثَل» ترجمه کردهاند، و در فرهنگ های بزرگ فرانسوی تعریف هایی که
برای آنها نوشتهاند، مُقنِع نیست و نمیتوان با آن تعریفات، آن ها را از یکدیگر تمیز داد.»
محقق معروف، «آرچر تیلور»، نتوانست تعریفی جهان شمول برای “امثال و حکم” پیدا
کند. وی در کتاب معروف خود می گوید ؛تعریفی برای “امثال و حکم” نمیتواند وجود
داشته باشد. با این وجود تعاریف مختلفی از گذشته تا حال ارائه شدهاست که مهمترینِ
آنها تعریف «فردریش سیلر »است. وی “امثال و حکم” (ضربالمثل) را این چنین
تعریف کردهاست:
«سخنان برجسته، روشن، پندآمیز و مستقل که در زبان مردم رایج است . »
مفهوم ضرب المثل« پا را به اندازه گلیم خود دراز کن»
در انجام کارها باید حد و مرز خود را شناخت و به اندازهٔ شأن و توان خود پیش رفت .
تاریخچه
می گویند پادشاهی روزی از راهی می گذشت.درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده
است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه گلیم خود درآمده. پادشاه این صحنه را که دید،
دستور داد مشتی سکه زر برای او بگذارند .
درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت.در میان آن جمع درویشی بود، به فکر افتاد
که او هم از انعام شاه نصیبی ببرد، به این امید سر راه شاه پوست تخت خود را پهن کرد و
به انتظار بازگشت شاه نشست.وقتی که موکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید و
برای اینکه نظر شاه را جلب کند هر یک از دست ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد
بطوریکه نصف بدنش روی زمین بود!
در این حال شاه به او رسید و او را دید و فرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را
که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند.یکی از محارم شاه از او سؤال کرد که: «شما در
رفتن درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید.اما در بازگشت درویش
دیگری را خفته دیدید سیاست فرمودید، چه سری در این کار هست؟!» شاه فرمود که:
«درویش اولی پایش را به اندازه گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پاش را از
گلیمش بیشتر دراز کرده بود»!
از این رو این ضربالمثل را زمانی به کار میبرند که بخواهند به کسی گوشرد کنند که
به قاعده حد و توانایی های خودش قدم بر دارد و شأن خود را در امور بشناسد .
Recent Comments/نظرات اخیر