آدمی گاهی اوقات موقعیت خود را فراموش می کند و دوست دارد در مقام ناصح قرار گیرد
و به همنوعان خود پند دهد .اما این تفکر در همه موارد خریدار ندارد و بنا بر ضرب المثل
هایی که به یادگار مانده ؛ پند دادن به نادان مانند تخم افکندن در شوره زار است .
یعنی ؛انجام دادن کاری بی حاصل .
نصیحت کردن انسان های جاهل و نادان، بی فایده است؛ مثل دانه کاشتن در نمکزار است
که نتیجه و ثمری نخواهد داشت.انسان عاقل از تجربه دیگران استفاده می کند و نادان خود
تجربه می کند.
زندگی عرصه ی استفاده از فرصت هاست .شاید اولین فرصت شما آخرین فرصت شما
باشد.!
مفهوم کلی این ضرب المثل اشاره به کار بی ثمر، نشدنی، بی نتیجه، تلف کردن وقت و
بیهوده و عبث دارد. این ضرب المثل رابطه مستقیم با مَثَل آب در هاون کوبیدن دارد.
(حکایت) پند دادن به نادان مانند تخم افکندن در شوره زار است .
در حکایت های عامیانه آمده است ؛یك شكارچی، پرنده‌ای را به دام انداخت .پرنده گفت:
ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود، گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ
وقت سیر نشده‌ای ،از خوردن بدن كوچك و ریز من هم سیر نمی ‌شوی، اگر مرا آزاد كنی،
سه پند ارزشمند به تو می ‌دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی .
پند اول را در دستان تو می‌ دهم، اگر آزادم كنی .پند دوم را وقتی كه روی بام خانه‌ات
بنشینم به تو می ‌دهم . پند سوم را وقتی كه بر درخت بنشینم .
مرد قبول كرد. پرنده گفت:
پند اول اینكه: سخن محال را از كسی باور مكن!مرد بلافاصله او را آزاد كرد. پرنده بر سر
بام نشست.. .

گفت پند دوم اینكه: هرگز غم گذشته را مخور.برچیزی كه از دست دادی حسرت
مخور. پرنده روی شاخ درخت پرید و گفت : ای بزرگوار!در شكم من یك مروارید گرانبها
به وزن ده درم هست. ولی متأسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود.و گرنه با آن
ثروتمند و خوشبخت می‌شدی .
مرد شکارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و ناله‌اش بلند شد.
پرنده با خنده به او گفت: مگر تو را نصیحت نكردم كه بر گذشته افسوس نخور؟یا پند مرا
نفهمیدی یا كر هستی؟
پند دوم این بود كه سخن ناممكن را باور نكنی.ای ساده لوح ! همة وزن من سه درم بیشتر
نیست،چگونه ممكن است كه یك مروارید ده درمی در شكم من باشد؟!
مرد به خود آمد و گفت ای پرنده دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست.
پند سوم را هم به من بگو.
پرنده گفت : آیا به آن دو پند عمل كردی كه پند سوم را هم بگویم؟
پند گفتن به نادان خواب‌آلود مانند بذر پاشیدن در زمین شوره ‌زار است
صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است.
هر که با داناتر از خود بحث کند تا بداند که داناست، بدانند که نادان است.
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت:

هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان در او اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد و گر
به خراباتی رود به نماز کردن، منسوب شود به خمر خوردن.

رقم بر خود به نادانی کشیدی
که نادان را به صحبت برگزیدی
طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا فرمود با نادان مپیوند

که گر دانای دهری خر بباشی
وگر نادانی ابله تر بباشی

نباید با انسان فرومایه، همنشین شد
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد ازو به صیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنی در سنگ

رقم بر خود به نادانی کشیدی
که نادان را به صحبت برگزیدی

… طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا فرمود «با نادان مپیوند

که گر دانای دهری خر بباشی
وگر نادانی ابله تر بباشی