حسین پژمان بختیاری، شاعر بزرگ معاصر و محقق و مترجم برجسته در سال ۱۲۷۹ هجری شمسی
به دنیا آمد.او از جمله شاعران سنت گرای معاصر است . فردی آگاه و شعر شناس که به واسطه غور
درآثار بزرگانی چون رودکی، فرخی، منوچهری، فردوسی، سعدی و حافظ گرایش وتاثیر پذیری
وی از این بزرگان در شعرش کاملا مشهود است. در این پژوهش برآنست که نگاهی به زندگی
و سبک شعر اوداشته باشد و برخی ویژگیهای فکری شعر او را بیان کند .


زادگاه اصلی و سرزمین پدری وی (همچنانکه خود پژمان نوشته) «دشتک بختیاری» است که در ۸۵
کیلومتری مرکز استان چهارمحال بختیاری، در دامنه کوهساران بلند، منتهی به «زردکوه بختیاری» و
در کنار سرچشمه های اصلی «رود کارون» واقع است.
پژمان تنها فرزند «علیمرادخان میرپنج بختیاری» (مشروطه‌خواه و از خان‌های ایل بختیاری) و
«عالم‌تاج قائم‌مقامی» (متخلص به ژاله قائم‌مقامی، شاعر معروف و طرفدار حق رأی زنان و از
نوادگان میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی) بود. پدرش در دورهٔ مظفرالدین‌شاه برای تصدی مناصب
نظامی به تهران مهاجرت کرد و صاحب عنوان لشکری میرپنج (سرتیپ) شد. هنگامی که پژمان یک
سال داشت، والدین او از یکدیگر جدا شدند. مادرش خانه را ترک کرد و دیگر اجازه ندادند پسرش را
ببیند. تنهایی، اثر ماندگاری بر کودکی پژمان گذاشت و در شعرهای او هم باقی ماند. پژمان در ۲۷
سالگی مادرش را پیدا کرد و تا پایان عمر مادرش، در کنار او زندگی کرد. پژمان دوران کودکی‌اش را
در سرزمین ایل بختیاری گذراند و در شش سالگی وارد مکتب‌خانه‌ای در شهر دشتک (چهارمحال و
بختیاری) شد. ۹ ساله بود که پدرش فوت کرد و تحت قیمومت علیقلی‌خان سردار اسعد بختیاری (رئیس
ایل بختیاری) و پسر او جعفرقلی‌خان سردار اسعد بختیاری قرار گرفت.پژمان در مورد بختیاری گوید :
بـه پیـرامُــن کـوهسـاری بلـنـد / دیـاری ست پـر مـایـه و ارجمنـد
ده و بیشـه و دشـت و آب روان / زمینـی چو خورشیـد روشنروان

گرانبـار کـوهــی بلـنـد اختـری / سپهـر افسـری ایـزدی گوهـری
همانا کـه آن مـرز مینـو سرشت / بود لختی از خاک خـرّم بهشت….
اوچند سال بعد به تهران برگشت و در مدرسهٔ ابتدایی اشرف مشغول تحصیل شد. پس از آن وارد مدرسهٔ
سن‌لویی شد و در آنجا زبان و ادبیات فرانسه را فراگرفت. او در سن‌لویی همکلاس نیما یوشیج، و

شاگرد نظام وفا بود. پژمان پس از فارغ‌التحصیلی از سن‌لوئی به مشهد رفت و در آنجا ادبیات کلاسیک
فارسی را زیر نظر ادیب نیشابوری، و زبان و ادبیات عربی را زیر نظر بدیع‌الزمان فروزانفر آموخت.
پژمان در سال ۱۳۰۴ به تهران برگشت و خدمت سربازی را آغاز کرد. چون با زبان فرانسه آشنا بود،
او را پس از دورهٔ آموزشی به واحد جدید ارتباطات بی‌سیم فرستادند که وابسته به وزارت جنگ ایران
بود و بعدها در وزارت پست و تلگراف و تلفن ادغام شد. پژمان مدتی بعد در همین واحد استخدام شد و
تا زمان بازنشستگی‌اش در سال ۱۳۳۷، در همین اداره مشغول کار بود. طی سال‌های ۱۳۰۵–۱۳۰۴،
پژمان سردبیر روزنامهٔ فکر آزاد بود که توسط احمد بهمنیار در تهران منتشر می‌شد. پژمان در سال
۱۳۲۷ کتابی دربارهٔ تاریخچه و روند شکل‌گیری خدمات پست، تلگراف و تلفن در ایران نوشت. او
همچنین نخستین شمارهٔ مجلهٔ پست ایران را با همکاری نصرالله فلسفی منتشر کرد.
پس از مرگ رهی معیری در سال ۱۳۴۷، پژمان به عنوان مدیر ادبی برنامهٔ گلهای رادیو ایران،
جایگزین رهی معیری شد. مهارت پژمان در سرودن اشعار متناسب با موسیقی در برنامهٔ گلها، خیلی
زود باعث شهرت او شد. او همچنین عضو شورای شعر و ترانهٔ رادیو ایران بود و در ثبت و ضبط و
احیای ترانه‌ها و موسیقی محلی بختیاری در رادیو ایران، نقشی کلیدی داشت.


ویژگی های شعر پژمان


پژمان از شاعران نوگرایی است که به دلیل اطلاعات ت. او مخلوطی از ا صطالحات كهن و نو را در
شــعر خود آورده اســت. از نظر زبانی ســادگی و روانی در غزلش موج میزند و از واژگان مهجور و
متروک اسـتفاده نکرده اسـت. بیشـتر از ردیفهای بلنداسـتفاده كرده است و تکرار قافیه در بیشتر
اشعارش به چشم می خورد.


ساده نویسی


شعر پژمان بسیار ساده و روان است و در آن تعقید و ابهام وجود ندارد تعدادی اندک و انگشت شمار
لغت نامانوس در آن وجود دارد كه یا مربوط به كاربرد لغات قدیمی است و یا اصطالحاتی است از زبان
عربی كه چندان دور از ذهن بنظر نمی رسد، واژه ها بیشتر ملموس و ســـاده اند چرا كه پژمان
مخاطبین شـــعر خود را مردم عادی كوچه و بازار می داند. در غزلیاتش نیز زبان ســاده را حفظ
می کند ؛روانی کلامش را چون جویباری زلال جاری می سازد.گاه زبان شعر آنقدر ساده
می شود که به مرز گفتار می رسد.
جان فدای ره آن ســرو ســهی خواهم كرد / عنقریب اســـت كه من خرقه تهی خواهم كرد
وی در ســـاختن تركیبات نغز و تشـــبیهات زیبا، تواناســـت و عنصـــر تخیل در آثار وسیعش از ادبیات
ایران و مغرب زمین و آشنایی با نیما یوشیج در شعر طرحی نو در انداخته است. البته او به طور کامل
قایل به تغییر در فرم و شکل و قالب شعر نبوده است به همین خاطر او در شعر، از جهت قالب و
موسیقی پیرو پیشینیان است. و از آنجایی که عصر بیداری را درک کرده، متاثر از شعر و ادبیات دوره
بیداری، ویژگیهای فکری زیر در شعرش تجلی یافته است:

از ویژگی های دیگر شعر پژمان توجه به افتخارات گذشته و مفاخر ملی و تاریخی، واشاره به برابری
زن و مرد، است از دیدگاه محتوا توجه به عصر بیداری در اشعارش چون :آزادی، تجدد و وطن،
اعتراض و خشم نسبت به اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خود، بازتاب مسایل سیاسی و اجتماعی و
رویدادهای تاریخی نموده است در شعر او، وفاداری به وزن و موسیقی و برتری موسیقی در شعرش
نسبت به زبان و تخیل آشکار است . در شعر پژمان عنصر تخیل در آثار ش جایگاهی شایسته دارد.
اشعار وی سرشار از مضامین نو و تعابیر بدیع است. هنر تصویرگری شاعر بیشتر استفاده از
آرایه های بیانی، استعاره، تشبیه و کنایه است. این استفاده در حد متوسط و رایج است بطوری
که کلام را پیچیده ومعنا را غیر قابل دسترس نمی کند.


ویژگیهای زبانی


یکی از جنبه های موســیقایی كه در اشــعار پژمان بختیاری قابل بررســی اســت، موســیقی بیرونی از
حیث تنوع وزنی و زحافات و نرمی و لطافت حاصـل از آنهاسـت. وزن و موسـیقی جزئی از شعر است
و به طور کلی شعر بی وزن و موسیقی شعر محسوب نمی شود. پژمان از اوزان مختلف شعری
استفاده كرده ا ست .
ردیف از ویژگیهای شعر سنتی است و آن واژهایی است كه در پایان هر بیت تکرار می شود. این
تکرار بر تأثیر مو سیقی شعر میافزاید و درانسجام ان موثر ا ست. از آن جهت كه ردیف نوعی تکرار
در طول غزل اســت، تداعی معانی را ممکن می ســازد و موجب تأكید می شود. بررسی شعر بیشتر
شاعران نشان می دهد كه دلنشین ترین و موسیقیای یترین اشعار این شاعران، آنهایی است كه دارای
ردیف هستند. به عبارت دیگر هر جا كه شاعر به موسیقی و ریتم كامل نظر داشته، توجه وی به ردیف
و شعر مردف فزونی یافته است. ردیف در غزل پژمان تنوع لغات و واژه دارد.
«قافیه نوعی زمینه سازی برای القای موسیقی شعر در ذهن آدمی ا ست .قافیه به شاعر كمک می کند و
به شعر ا ستحکام می بخشد مصرع ها و بیت ها را جدا می کند و با تداعی معانی در آفرینش مفاهیم
نو وتازه به شاعر كمک می کند. پژمان مُثله كردن بحرها و حذف قوافی كه موسیقی شعر زیبای فارسی
برآنها گذاشته شده است را خیانت می دانســت. از مجموع واكاوی واژه های قافیه نشـــان می دهد
که پژمان چندان تمایلی به اســـتفاده از قافیه های د شوار ندا شته ا ست.


-عشق گرایی


از دیگر درون مایه های شعر پژمان، پرداختن به عشق ا ست. این شاعر بختیاری فردی عاشق پیشه
است كه بارها درغزلش از عشق دم می زند. شعرش ترجمان عشق آتشینی است كه پیوســته دمســاز
اوســت. عشــق برای وی زندگی ســاز و امیدآفرین اســت و در ژرفنای وجودش نشاطی زوال ناپذیر
ایجاد كرده است.

لحن غزلهای اوملایم و محزون ا ست و شکایت و گله خود را از معشوق با زبان آرام و نرم با مخاطب
در میان می گذارد و ازهجران ناامید نیســت و امید به دولت وصــل دارد البته گاه شاعر چنان از
معشوق و اوضاع به ستوه می آید كه زبان او تلخ و گزنده می شود.


آثار


ترجمه برخی از آثار شاتوبریان همچون «وفای زن»، «آتالا» و «رنه »
از آثار منتشر شده پژمان می‌توان به آثار زیر اشاره کرد :
دیوان اشعار
زن بیچاره
خاشاک
محاکمه شاعر
اندرز یک مادر
کویر اندیشه
تاریخ پست و تلگراف در ایران
سیه روز
محاکمه شاعر
آتش دل و…
او همچنین تصحیح کتبی نظیر: لسان‌الغیب دیوان حافظ، دیوان جامی، ترانه‌های خیام، خمسه نظامی،
دیوان ژاله قائم مقامی (مادرش) را برعهده داشته‌است.


نمونه اشعار


آتش دل
آتشی در سینه دارم جاودانی / عمر من مرگی است نامش زندگانی
رحمتی کن کز غم‌ت جان می ‌سپارم /بیش از این من طاقتِ هجران ندارم
کِی نَهی بر سرم پای اِی پَری، از وفاداری؟ / شد تمام اشک من، بس در غمت کرده‌ام زاری
نو گلی زیبا بُوَد حُسن و جوانی / عطر آن گل رحمت است و مِهربانی
سیل اشکم با زبان بی زبانی / با تو گوید راز عشقم گرچه دانی…

ده روزهٔ عمر این همه افسانه ندارد
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد / کس جای در این خانهٔ ویرانه ندارد
دل را به کف هرکه دهم باز پس آرد / کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت‌کش ما نیست/ آن شمع که می‌سوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست، خدا را، به که گویم کارایشی از عشق کس این خانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل‌فروشان ننهم پای دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصهٔ اسکندر و دارا ده روزهٔ عمر این همه افسانه ندارد
از شاه و گدا هرکه در این میکده ره یافت/ جز خون دل خویش به پیمانه ندارد

مهر ایران زمین


اگر ایران به جز ویـران سـرا نیست من این ویران سـرا را دوست دارم
اگر تـاریخ مـا افسـانه رنگ است من ایـن افسانه ها را دوست دارم

نوای نـای مـا گـر جانگـداز است من این نای و نـوا را دوست دارم
اگر آب و هـوایش دلنشیـن نیست من این آب و هـوا را دوست دارم

به شوق خـار صحراهـای خشکش من این فرسوده پـا را دوست دارم
من این دلکش زمین راخواهم ازجان من این روشن سما را دوست دارم

اگـر بـر مـن ز ایـرانی رود زور من این زور آزمـا را دوست دارم
اگـر آلـوده دامـانیـد، اگـر پاک من، ای مردم، شما را دوست دارم


اسیر

ماهم شکسته خاطر و دیوانه بوده ایم ما هم اسیـر طره جانانـه بوده ایم
ما نیز چون نسیم سحر درحریم باغ روزی ندیـم بلبل و پروانـه بوده ایم

ما هم به روزگار جوانی ز شور عشق عبـرت فزای مردم فرزانـه بوده ایم
بر کام خشک ما به حقارت نظر مکن ماهم رفیق ساغر و پیمانه بوده ایم

ای عاقلان به لذت دیوانگی قسم ماهم شکسته خاطر و دیوانه بوده ایم


راه بی قراری


قطره ای آبم ز چشمی اشکبار افتاده ام
پاره ای آهم به راهی بی قرار افتاده ام
آتشم در خرمن امال خویش افکنده ام
ناله ام در دامن شبهای تار افتاده ام
بوسه ای نشکفته ام در موی او پیچیده ام
حسرتی بی حاصلم در پای یار افتاده ام
گر جوانی می کنم در عشق او عیبم مکن
برگ خشکم در گریبان بهار افتاده ام
روزگاری چون نگه جا داشتم در چشم خلق
من که چون مژگان ز چشم روزگار افتاده ام
سینه ام لبریز گوهر بوده وز دریای عشق
چون صدف با دست خالی برکنار افتاده ام
کیستم من؟ چیستم من؟ خسته ای دیوانه ای
نی غلط گفتم که از دیوانگان افسانه ای