دکتر گوهر نو – پژوهشگر

بیست و یکم آبان ماه مصادف است با زاد روز نیما یو شیج پدر شعر نو فارسی .

مردی که تحول در شعر فارسی به وجود آورد ، علی اسفندیاری ملقب به « نیما یوشیج » بود.
او بنیاد و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید و« شعر نو »عنوانی بود که خودِ نیما بر هنر خویش نهاد.
باید گفت : شعر نو، جنبش شعری بود که با نظریات نیما یوشیج آغاز شد. از جمله شاعران متعلق به این
جنبش شعری می توان به نادر نادر پور،احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری،
منوچهر آتشی و طاهره صفارزاده ؛ اشاره کرد. با ظهور نیما و طرح تازه‌ای که او در شعرِ فارسی افکند،
جریان شعر فارسی در مسیر تازهای راه یافت و انواع جدیدی از شعر فارسی پدید آمد. نیما راهی تازه را به شاعران پس از خود نشان داد تا آنان، هر یک به فراخورِ استعداد ؛ توانایی و ذوق خویش از آن راه ؛

دنیای تازه ای تجربه کنند .از سوی دیگر باید اذعان نمود که تاًثیر زیادی سمبولیست ‌های فرانسه بر نیما داشتند و، در تحلیل ‌هایش از ادبیات جهان و بیان اجتناب ناپذیری تغییر زیبا شناسی شعر فارسی ؛ به
سمبولیست ‌های غرب اشاره ‌های زیادی کرده است.
نیما در سال ۱۲۷۶ هجری شمسی در روستای یوش، از توابع بخش بلده شهرستان نور، به ‌دنیا آمد. پدرش،
ابراهیم ‌خان اِعظام‌السلطنه، متعلق به خانواده‌ای قدیمی در مازندران بود و به کشاورزی و گله‌داری مشغول
بود .پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسب ‌سواری را به وی آموخت. نیما تا دوازده‌سالگی در
زادگاهش ؛ روستای یوش ؛ و در دل طبیعت زندگی می کرد.
۱۲ساله بود که به‌همراه خانواده به تهران عزیمت نمود و در مدرسه عالی «سن لویی» مشغول تحصیل شد.
در مدرسه از بچه ‌ها کناره ‌گیری می‌ نمود و به‌ گفته خودِ نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار
می کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلم ‌هایش به نام« نظام وفا » ( شاعر معاصر )به شعر گفتن
مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.
نیما ؛ شعر بلند افسانه را به (نظام وفا ) معلم قدیمی اش تقدیم کرده‌است. پس از پایان تحصیلات در مدرسه سن‌لویی، نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد .

علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به« نیما »تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان
تبرستان بود و به معنی( کمان بزرگ )است. او با همین نام اشعار خود را امضاء می‌کرد. نیما در سال
۱۳۰۰ منظومه ؛قصه رنگ پریده»را که یک سال پیش سروده بود در هفته ‌نامه قرن بیستم میرزاده عشقی به
چاپ رساند . این منظومه مخالف بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند: ملک الشعرای بهار و دکتر مهدی حمیدی را بر انگیخت.
دکترمهدی حمیدی شیرازی مخالف سرسخت شعر نیمایی بود ، این شاعر بیشتر به شعرکلاسیک اهمیت
می داد دکترمهدی حمیدی شیرازی با قالب ‌های شعر نو مخالف بود و حرف ‌های نسبتا تندی که باعث
در گیری و نزاع قلمی بین او و طرفداران شعر نیمایی از جمله مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو گردید.

دکتر حمیدی این شاعر توانمند به عنوان یکی از نمایندگان سنت‌ گرایان زمان خود که به هیچ عنوان حاضر
نیست شعر نو را بپذیرد، شناخته می ‌شود.

نیما در پاییز سال ۱۳۰۱ شعر «ای شب» را در روزنامهٔ هفتگی( نوبهار) منتشر کرد. نیما در این رابطه
می گوید :«در پاییز سال ۱۳۰۱ نمونهٔ دیگری از شیوهٔ کار خود «ای شب» را که پیش از این تاریخ سرودم و
دست به دست و مردود شده بود، در روزنامهٔ هفتگی «نوبهار» دیدم.» .
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه ‌های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با
روزنامه هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶
ش ) و «غراب » (مهر ۱۳۱۷ ش ) آغاز گردید. او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی
بود ؛ منتشر کرد . او در ۶۴ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و
ابدی می نمود ؛ تحول بخشد شکی نیست که زندگی انسان امروز بازندگی انسان دیروز، موجب تفاوت نگاه
وی با نگاه گذشتگان گردیده است ؛ به تعبیر دیگر ؛ در زندگانی انسان عصر حاضر، تحوالتی راه یافته است که خواه ناخواه درعرصة آثار ادبی نیز تأثیر نهاده و سبب گردیده است که شعر امروز با انسان امروز
وزندگی امروز متناسب و با شعر گذشته، متفاوت باشد.
شعر نیمایی سبکی از شعر معاصر فارسی است که نخستین نمونه شعر نو در ادبیات فارسی بوده و
بر آ مده از نظریه ادبی نیما یوشیج شاعر معاصر ایرانی است. تحولی که نیما انجام داد در دو حوزه فرم و
محتوای شعر کلاسیک فارسی بود . با انتشار شعر« افسانه» نیما مانیفست شعر نو را مطرح کرد که تفاوت
بزرگ محتوایی با شعر سنتی ایران داشت . البته در گذشته قالبی بنام « مستزاد » در شعر فارسی وجود
داشت که از کوتاه و بلندی مصرع ها حکایت می کرد . فریدون توللی شاعر بزرگ معاصر در این مورد می
گوید : «شکستن اوزان عروضی در ادبیات قدیم سابقه داشته و توجه بسیاری از هنرمندان کهن به ساختن « مستزاد » دلیل آن است که تازه جویان گذشته نیز با این کار موافق بوده اند …«

این شیوه سرودن شعرنیمایی به سرعت جایگزین شعر کلاسیک فارسی گردید و سپس با ایجاد تفاوت ‌هایی
در فرم شعر نو ؛ آن را به شیوه ‌های نیمایی، سپید، حجم و … دسته ‌بندی کردند.
تلاش نیما یوشیج برای تغییر دیدگاه سنتی شعر فارسی بود و این تغییر محتوا را ناگزیر از تغییر فرم و
آزادی قالب می ‌دانست. آزادی که نیما در فرم و محتوا ایجاد کرد، در کار شاعران بعد از وی، مانند احمد
شاملو ؛مهدی اخوان ثالث؛ فروغ فرخزاد، نادر نادر پور ،سهراب سپهری و منوچهر آتشی به نقطه ‌های اوج
شعر معاصر ایران رسید . با این حال نیما شعر خود را از لحاظ نگرش به جهان و محتوای کار پیشروتر و
تازه تر از کار شاعران بعدی مانند شاملو به شمار می‌آورد. وشاملو راه و روش دیگری انتخاب نمود که به شعر « سپید » معروف است .
وزن در شعرهای نیما و اخوان با نوع شعری که احمد شاملو سراینده آن بود ،تفاوت دارد. شعر نیمایی
دارای وزن عروضی بوده و تنها هجاهای شعر تساوی خود را از دست داده‌اند و کوتاه یا بلند می‌ شوند لکن
در شعر «سپید » از وزن خبری نیست و به جای آن از تصویر سازی واژگانی و موسیقی درونی استفاده می ‌شود.
تردیدی نیست ؛شعر سپید گونه‌ای از شعر فارسی است که در دهه سی خورشیدی توسط «احمد شاملو
»ابداع شد این شعر که از الگوی شعر نیمایی پدید آمد؛ شعریست که فاقد قاعده وزن و قافیه بوده و وزن
آن را می باید در فحوای کلام جستجو کرد. قافیه اگر در این گونه شعر بکار برود ؛فاقد دستور ویژه‌ است و
جای آن بستگی به خواست شا عر دارد ؛ ایده شاملو برای چنین شعری این بود که وزن و عروض و قافیه
دست شاعر را برای سرایندگی تنگتر کرده و باعث کاهش درخشندگی و اعتلای اثر می ‌شوند. (براهنی)یکی از محققین معاصر بر این عقیده است که (شاملو) ایده شعر سپید را از ادبیات غرب آموخته و آن را با نثر
آهنگین ادبیات فارسی آمیخته است .

فریدون توللی شاعر بزرگ معاصر سالها بعد در دیباچه کتاب « شگرف » از شیوه نیما انتقاد می نماید ووی
را به بت شکن جسوری تشبیه می کند که چکش به دست ، اصنام دیرین بتکده ای کهنسال را بر خاک ریزد
و بی آنکه سخنی چند در نا پیدایی خداوند و یکتایی وی باز گوید ، پرستندگان آن هیاکل دیر باز را ، به دامن بهتی عظیم رها کند !
توللی می گوید :
« شعر نو ، یعنی یک شعر خوب و شا یستۀ امروز ؛ بیش از هرچیز ، نیازمند اندیشه و احساس نو است
نقش پر ارجی که کلام خوش آهنگ و رسا ، یا به گفته دیگر ، سخن والای شاعرانه، در یک شعر خوب – اعم
از نو وکهنه ؛ بازی می کند ؛ چنان نازک و موثر است و آن ناپیدا را ، در قالب این پیدا ، باید شناخت .»
دکتر مهدی حمیدی در کتاب خود زیر عنوان :«فنون شعر و کالبد های پولادین آن » در آغاز به « حقوق کلمه
» می پردازد و می گوید : «وجود پنهان آدمی را از وجود پیدای او فاصله ای است وآن « کلمه » است .
کوشش جانکاه آدمی دراستیلای بر کلام به حقیقت هوس فطری سوزنده ای است که « آدمیت » به پوشیدن
جامه خلقت می نماید ؛ مجاهده جانفرسائی است که ماهی به ساحل افتاده ای در پرتاب کردن خود به دریا نشان می دهد .
« کلمه » ضامن بقای نسل آدمی است . فرمانی است که برای زیستن بر کره خاک بدست بشر افتاده است
دکتر حمیدی استاد دانشگاه تهران ؛ در مورد شعر می گوید : « شعر عبارت از عطشی است که آدمی به
تصویر جلوه های رنگارنگ طبیعت و نقاشی تأثرات گوناگون طبایع دارد و شاعری صنعتی است که از
کلمات نقش پذیر و ترکیبات اندیشه نمای دلنشین و اوزان و قوافی و ردیف های متناسب و باشکوه برای آن تصویر و این نقاشی ، صورت و سیرت می آفرینند ».

دکتر حمیدی با اشاره به اینکه « قوافی » و « اوزان » از شرائط یک شعر است ؛ می افزاید « اندیشه های
آدمی به تیرهایی شبیه اند که چون به پیکان های قوافی مجهز شوند و از کمانهای اوزان بگذرند ،بشرط ر
آنکه کمانداری علم تیر اندازی آموخته باشد …» او تأکید می کند : « معانی و مفاهیم برای بدست آوردن
قدرت احتراق و انفجار هر چه بیشتربه اوزان و قوافی هرچه نیرومند تر و سخت تر محتا جند».او اشاره
می کند : « وجود « ردیف » در شعر از واجبات نیست فرماندهی کشتی شعر با « قافیه » است و « ردیف
» برای این کشیشان به منزله معاونی است که در مسیر اصلی، انحراف ها و نوسان های مختصرو ضروری را تعدیل و تنظیم می کند ولی رعایت احوال وی بر « قافیه » واجب گردد …»

«دکترشفیعی کدکنی »برخی از شعرهای نیما را پس از شهریور ۱۳۲۰، تحت تأثیر«دکتر پرویز ناتل
خانلری » می داند . او در مقدمه کتاب گزینه اشعار پرویز ناتل خانلری، تاریخ درج شده در پای اشعار ر
نیما را نامعتبر دانست و مدعی شد گه احتمالا نیما یوشیج شعر «با غروب» اش را پس از خواندن «یغمای شب» خانلری در سخن، شماره ۱۱ و ۱۲، به تاریخ مرداد ۱۳۲۳ سروده است وتاریخ قدیمی تری
– فروردین ۱۳۲۳ – زیر شعر گذاشته ‌است. او همچنین احتمال این که نیما بعد از شهریور ۲۰ از کارهای
شاگردانش «مایه» هایی گرفته باشد و تاریخ شعرهایش را به پیش از شهریور، یا به سال‌های قبل برده باشد منتفی نمی‌داند.)


نیما و عشق


درون مایه های اغلب آثار غنایی نیما عبارتند از: عشق و اندوه و انزوا ،و تنهایی(. این مضامین در شعر وی
معموال رنگ و بویی سنتی دارند و این نکته خود بیانگر آن است که تمامی آنها از یک حقیقت سرچشمه
گرفته اند . عشقی که در آثار نیما می بینم ؛ با عشق «حافظ »و «مولانا»چندان متفاوت نمی نماید. فضای سینة نیما، پر از صدای عاشقانة مولاناست و تأثرات بسیارش را از او، بخصوص در آثار آغازینش به خوبی
می-توان دید:

آتــش عشــق اســت، کانــدر نــی فتــاد / جوشش عشق اسـت ، کانـدر مـی فتـاد
مولوی

آتش عشـق اسـت و گیـرد در کسـی / کاو ز سوز عشـــق مـی سـوزد بسـی
نیما
هرکسـی از ظـن خـود شـد یـار مـن / وز درون مـن نجســت اســـرار مـن
مولوی
هرکه با مـن همــره و پیمـــانه شـد / عاقـــبت شیــــدادل و دیوانــه شــد
نیما
ســینه خــواهم شــرحه شــرحه از فــراق / تـــا بگـــویم شـــرح درد اشـــتیاق
مولوی

مــن نــدانم بــا کــه گــویم شــرح درد / قصــة رنــگ پریــده، خــون ســرد
نیما
در واقع او به عشق از زاویه دیگری ، می اندیشد، عشق به حقیقت که در ذره ذرة وجودش ریشه دوانیده است
و او را جز به سوی سادگی و صفا که اقتضای ذاتی عشق است،نمی کشاند. سادگی و صفایی که در شعر وی، روستا و روستائیان نماد عینی آن به شمار می روند .



درگذشت


این شاعر بزرگ، درحالی ‌که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران
آمد ؛ معالجات تاثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد.
سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. آرامگاه او در کنار آرامگاه خواهرش، بهجت‌الزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶ ) و آرامگاه سیروس
طاهباز در میان حیاط جای گرفته‌است.
نمونه اشعار:


آی آدم ها


آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید

آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر . گه پا
آی آدم ها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدم ها که روی ساحل آرام ، در کار تماشائید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده ، بس مدهوش
می رود نعره زنان. وین بانگ باز از دور می آید :
آی آدم ها ..
و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رساتر
از میان آب های دور ی و نزدیک
باز در گوش این نداها
آی آدم ها…

می‌تراود مهتاب


می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شبتاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ترم می‌شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می‌خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر خاری لیکن
از ره این سفرم می‌شکند
نازک‌آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می‌شکند
دست‌ها می‌سایم
تا دری بگشایم
به عبث می‌پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته‌شان
بر سرم می‌شکند

می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شبتاب

مانده پای‌آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله‌بارش بر دوش
دست او بر در، می‌گوید با خود:
غم این خفته‌ی چند
خواب در چشم ترم می‌شکند

خانه‌ام ابریست


خانه‌ام ابریست
یکسره روی زمین ابری ست با آن
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد می‌پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که تو
را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
خانه‌ام ابریست اما
ابر بارانش گرفته ست
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره، نی زن که دائم می‌نوازد نی، در این دنیای ابراندود
راه
خود را دارد اندر پیش