پروفسورمحسن هشترودی اندیشمند، شاعر و ریاضی‌ دان ایران در۲۲ دی ۱۲۸۶ شمسی در تبریز
متولد گردید . تحصیلات آغازین خود را در مدرسه‌های سیروس و اقدسیه در شهر تبریز به پایان
رساند و سپس برای ادامه تحصیل در دارالفنون به تهران آمد. برای ورود به دارالفنون هر دانش آموز
تازه واردی را در کلاسهای گوناگون می سنجیدند. به همین علت بود که معلم هندسه از محسن خواست
قضیه ای را ثابت کند (آن روز هیچ کس نمی دانست که روزی همین دانش آموز یکی از ریاضیدانهای
بزرگ جهان خواهد شد. ) محسن در آن روز معلم هندسه را مات و مبهوت نمود و معلم در شگفت فرو
رفت که او چگونه این قضیه را بدون استفاده از راههای مطرح شده در کتاب ثابت نموده است؟ !از
محسن پرسید این راه را از کجا آموخته ای؟ و دور از ذهن نبود که محسن هشترودی با این همه کلنجار
رفتن با کتابها این راه را خودش ابداع کرده باشد. دیری نپایید که از پرتو آوازه نام محسن هشترودی در
مدرسه نام دیگر شاگردان برجسته مدرسه کم رنگ شد و او کانون توجه معلمان و شاگردان مدرسه شد.
محسن هشترودی دوران دبیرستان را که به اتمام رساند. تحصیل در رشته پزشکی را شروع کرد، و چند
سالی در این رشته به تحصیل پرداخت تا در سال ۱۳۰۴ به عنوان دانشجوی بورسیه دولتی برای
تحصیل در رشته ریاضیات به کشور فرانسه اعزام گردید. ریاضی با روح ذوق پروفسور هشترودی
موافق بود و او با عشق تمام به تحصیل پرداخت.
محسن هشترودی در سال ۱۳۱۴ با درجه کارشناسی در رشته ریاضیات از دانشگاه سوربون
فارغ‌التحصیل شد. سپس با سرپرستی الی کارتان در همان دانشگاه به پژوهش در زمینه هندسه
دیفرانسیل پرداخت و مدرک دکترای خود را در رشته ریاضیات در سال ۱۳۱۶ دریافت کرد. پس از
بازگشت به ایران به عنوان استادیار در دانشکده علوم دانشسرای عالی به کار مشغول شد. در سال
۱۳۲۰ کرسی استادی دانشسرای عالی را دریافت کرد. در سال ۱۳۳۰ به مقام ریاست دانشگاه تبریز
رسید، و در سال ۱۳۳۶ به عنوان رئیس دانشکده علوم دانشگاه تهران انتخاب شد.


کوشش‌های فرهنگی


پروفسور هشترودی مهارت زیادی در بیان اصول و پدیده‌های علمی و فناوری‌ های جدید به زبان ساده
داشت، و با نوشته‌ها و سخنرانی‌ های خود می‌توانست با قشر بزرگی از جامعه ارتباط برقرار کند و
مفاهیم اصلی دانش و فناوری را به آنان منتقل نماید. به فلسفه، شعر و موسیقی علاقه زیادی داشت و خود
نیز اشعاری می سرود.
هشترودی در طول زندگی حرفه‌ای خود ارتباطش را با مجامع علمی بین‌المللی حفظ کرد: وی در سال
۱۳۲۹ به عنوان نماینده دانشگاه تهران در کنگره بین‌المللی ریاضی‌دانان «هاروارد» شرکت کرد، در

مؤسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون و به درخواست ریاست مؤسسه اوپنهایمر به عضویت
پذیرفته شد، و یک ترم پاییزی را نیز به تدریس در دانشگاه هاروارد پرداخت . به ادبیات فارسی عشق
می ورزید وبهمین سبب اشعاری می سرود و بر روی آثار نویسندگان و شعرای معاصر اظهار نظر می
کرد به ویژه در مورد ادبیات معاصر و نقدی که بر کتاب بوف کور صادق هدایت نوشته است ؛ بسیار
جالب و خواندنی است .
از ویژگیهای پروفسور هشترودی حافظه بسیار قوی او بود، حافظه یک دارایی خدادادی می باشد اما
استفاده بهینه از آن به خود شخص بر می گردد. پروفسور محسن هشترودی هیچگاه از حافظه اش برای
مسایل پیش پا افتاده استفاده نمی کرد، تنها موضوعاتی را به خاطر می سپرد که ارزش به خاطر سپاری
را داشته باشند. این دانشمند بزرگ بیش از صد مدال جهانی دریافت کرد .
هشترودی بر اثر سکته قلبی در ۱۳ شهریور ۱۳۵۵ در سن ۶۸ سالگی در تهران درگذشت و در
قبرستان بهشت زهرا آرامگاه شماره ۸۲۴ به خاک سپرده شد.

آثار


نظریه اعداد
دانش و هنر
تمرینهای ریاضیات مقدماتی
سایه ها
سیر اندیشه بشر
LES CONNEXION SNORMAL AFFINES ET WEYLIENNES
SUR LESS ESPACES DE RIMANN DE WEYL ET DE SCHOUTEN


نمونه آثار


«دانش»؛ از نگاه پروفسور هشترودی :


دانش در جست وجوی چیزی است كه هست ولی هنر در پی آفرینش چیزی است كه نیست. اگر هنرمند
امروز سرسام زده به نظر می آید، به دلیل آن است كه گناه ناخواسته دانش را معصوم دیگری كه همان هنرمند است، باید با اشك چشم تایید کند .
دكارت می گوید: می اندیشم پس هستم.
من می گویم: هستم پس می اندیشم.

مکاتب هنری جدید


«مکاتب هنری جدید، فی‌ المثل از نقاشی شیوه امپرسیونیسم یا سورئالیسم یا اکپرسیونیسم که هر یک به
نحوی در ادبیات موثر بوده، در هنرهای مختلف یکسان بروز نکرده است و خصوصا دوران تاثیر آنها در این هنرها کم و بیش
این هنرها کم و بیش کوتاه بوده و اثری بر دوام و پا برجا (جز در موسیقی و معماری و مجسمه سازی) باقی‌ نگذشته است.
موسیقی‌ و معماری که از نظری در دو طرف سلسله زنجیر هنرها واقع است، بیش از سایر رشته‌های هنری
توسعه و تکامل یافته و سبک‌های نو (هر گاه در آنها رخ داده باشد) در آنها اثری پا برجا تر نهاده است.
در صورتی که در سایر رشته ها خصوصا در نقاشی و بالاخص در ادبیات با اینکه این سبک‌ها بسی‌ متنوع و گاهی هم بسیار متجدد بوده است ؛چنین اثری مشهود نمی گردد .
این پیش آمد از این جهت است که موسیقی‌ و معماری تقریبا از همان زمان‌های قدیم بیشتر بر موازین
علمی منطبق بوده است، چه در موسیقی‌ نسبت های گامهای موزون و در معماری آشنایی بر قوانین و نسبت های هندسی این هنرها را جنبه فنی بخشیده است .
حالی‌ که در نقاشی و ادبیات و سایر رشته‌های هنری هنوز قواعد ثابت و مسلمی در دست نیست و شاید
تصور وضع چنین قواعدی نیز اندیشه‌های خام و نابسامان باشد. مراد از نقاشی در این مقال هنر رنگ
آمیزی و پیکر نگاری است که فارغ از عین متحیز در نظر گرفته شود و الا عکاسی (یا تکاملی که از نظر
عکاسی ملون در آن رخ داده است) در این مقصود توانا تر و صادق تر است.
در موسیقی‌ و معماری و مجسمه سازی هنر در ماده متجلی می گردد یا از آن مایه می‌گیرد. مثلا در
موسیقی اسباب بایستی میزان باشد (کوک کردن تار و مایه شناسی‌ ویولون و اکرده کردن پیانو …) و در
معماری نسبت هندسی و مقیاس‌ها در سنگ و خشت و گًل و آهک مقرر شود در صورتی که در نقاشی چنین نیست و ابعاد و اشکال و نسبت آنها وحتا رنگ ها مجرد باقی می ماند زیرا بر صفحه کاغذ نقش
می‌بندد و تجسمی در کار نیست و وسیله نمایاندن این هنر مجرد
(کاغذ – بشقاب – لوحه فلزی – تخم مرغ و … ) دلبخواه و کیفیت نمایش آن نیز به ذوق و سلیقه و کیفیت
تعبیر هنرمند بستگی دارد. از اینجاست که نقاش معاصر قوانین پرسپکتیو و نسب هندسی را انکار
می کند و سبک های کوبیسم و سورئالیسم یا … پیش می آید تا به جایی‌ که حتا این انکار در رنگ‌ها نیز رخ می دهد و نقش بین فکر و اندیشه خود را فارغ از سبزی چمن و آبی آسمان و … می انگارد ..»
«در ادبیات، امر به خودی خود روشن است و حاجتی به بیان نیست چه اگر معماری در برابر نقاشی هنری
متحیر و مایه دار (پلاستیک) است موسیقی نیز در برابر ادبیات هنری جنبنده و متوقت (صاحب زمان)
محسوب می شود . شعر و شعر و ادبیات نه در ماده متجلی می گردد و نه مانند موسیقی سیر آنات گذرنده زمان را تبعیت می‌کند.
اما همچنان که در گفتاری پیش از این نویسنده این سطور بدان اشاره کرده است از هر یک از این هنر‌ها جنبه‌ای را به عاریت گرفته در حد فاصلی بین موسیقی و مجسمه سازی و معماری مستقر می شود .
شاعر معاصر (همچنان که نقاش شیوه جاری کلاسیک را با انکار رسوم پیشین به تجدد هنر خود
برمی خیزد و بر حسب اینکه به سوی موسیقی‌ بگراید و یا به سوی هنر پلاستیک ؛ شیوه ای خاص در
شعر خود ایجاد می‌کند که در اولین نظر گوی به هذیان سرسام زادگان شبیه است. در حالی که اگر
حالی‌ که اگر در این مورد نیز کلید فهم و احساس و تعبیر و بیان هنرمند در دست باشد تعبیر و تفسیر اثر او‌ چندان مشکل نخواهد بود … »
حدود جهان هستی‌ – ابعاد و هندسه جهان نظریات و تجربیات جدید در علوم خاصه در فیزیک سماوی
و کیهان شناسی‌ دید و شناخت ما را نسبت به جهان به کلی‌ دگرگون ساخته و افق های جدیدی در
پیش گاه نظر بشر گسترده است

اندیشه آدمی‌ از همان دیرباز تصور جهانی‌ نا محدود و بی نهایت را به دشواری می پذیرفت و جدال تناهی
ابعاد نزد متکلمین و فلسفه یا اختلاف نظر درباره جز لا یتجزی بین آنان در تاریخ فلسفه مشهور است.
هم اکنون نیز بین دانشمندان ریاضی‌ جدال بین … و … مشهود است. گرچه این اختلاف نظر به مساله
جهان و ابعاد آن مربوط نیست و در مساله اساس ریاضی‌ و مبانی آن طرح می شود با اینهمه یادگار و ارثی است که از دوران‌های قدیم باز مانده است .
تاریخ علوم از تاریخ ریاضیات شروع می شود و دانشهای دیگر بشری در سایه پیشرفت دانش ریاضی‌
توسعه یافته و ترقی‌ کرده اند. وضع و تأسیس هندسه‌های گوناگونی که به اجمال به آن اشاره شد مقدمه
پیشرفت و توسعه جهان بینی‌ انسانی‌ گردید…»


نمونه اشعار


نوگل


نو گلی بر جویباری رسته بود
صد هزارش عاشق دل‌ خسته بود
بس که از عشّاق خود خون ریخته
رنگ رخسارش به خون آمیخته
در کنارش بلبلان بی‌ شمار
داده از کف در غمِ هجرش قرار
در میانشان بلبلی خاموش بود
در ضمیرش عشق گل در جوش بود
شعله ی عشقش زبان را سوخته
در غم گل خاموشی آموخته
آفتاب بخت و اقبالش دمید
صبح ، وقت خنده ی گل در‌رسید
دید در آغوش گل شبنم در‌ است
روی گل از بوسه ی شبنم تر ‌است
کرد فریاد و گریبان چاک زد
خاک بر فرق و جبین بر خاک زد
گل چو شبنم بوسه زد، پس در‌گرفت
مهر خاموشی ز بلبل بر‌ گرفت

ناله می‌زد بلبل و گل می ‌شکفت
در شکفتن رو به بلبل کرد و گفت
عشق، ظاهر می‌شود آن‌ جا که یار
رو بگرداند ز عاشق بر کنار

منحنی قلب


منحنی قلب من، تابع ابروی توست
خط مجانب بر آن، کمند گیسوی توست
حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست
بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست
چون به عدد یک تویی من همه صفرها
آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست
پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو
گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست
بی تو وجودم بود یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست

پروفسور هشترودی از نگاه دیگران:

پرویز شهریاری


استاد پرویز شهریاری دربارهٔ پروفسور محسن هشترودی گفته‌است: «نخستین بار که استاد را شناختم
در دانشگاه تهران بود که به عنوان دانشجو در کلاس درس او حاضر شده بودم. وقتی که از کلاس
بیرون آمدم، به واقع دگرگون شده بودم. پس به این ترتیب هم می‌شود درس داد، پس می‌توان معلم
ریاضی بود ولی روح و ذهن دانشجو را چنان افسون کرد که او در برابر شرف انسانی و دانش عام و
همه جانبهٔ استاد، از طرفی، خود را کوچک احساس کند و از طرفی دیگر، پُر از شوق و امید شود.
درس استاد درس انسانیت و درست اندیشیدن بود و آدمی را در دنیایی از شوق و شگفتی فرو می‌برد…
به راحتی و بی‌پروا حرف می‌زد و بدون اینکه برای هر مجلسی شأن جداگانه‌ای قایل باشد، آنچه در
دل داشت بیرون می‌ریخت و هرگز فراموش نمی‌کنم لحظاتی را که در پایان نخستین کنفرانس معلمان
ریاضی که در دانشگاه پَهلوی شیراز تشکیل شده بود، نیم ساعتی صحبت یا دقیقتر بگویم درددل می‌کرد

و تقریباً همه همراه او می‌گریستند.»


منوچهر آتشی


به نوشته منوچهر آتشی، نقشی که هشترودی در ادبیات معاصر ایران داشت، همان نقشی است که برتراند
راسل در ادبیات انگلیسی داشت البته با معیاری کوچکتر. وی دراین باره گفته‌است: «محسن هشترودی
دارای درجه دکترای ریاضیات از نخستین دانشجویان ایرانی بود که همزمان با اجتهاد در رشته‌های
فیزیک و ریاضی، دارای شناخت عمیق از هنر و ادبیات و نقاشی نو بود و وقتی وارد محافل روشنفکری
ایران شد به عنوان قطبی برای رفع و رجوع دشواری‌های مسایل و مباحث فکری شناخته شد. تلاش
هشترودی بیشتر وقف این بود که رابطه زنده و آشکار بین هنر و دانش تازه را کشف نموده و به آگاهی
پژوهندگان برساند.


امیرحسین آریان‌پور


امیرحسین آریان‌پور نوشته‌است: «هشترودی مشاغل غیر دانشگاهی را به هیچ نمی‌گرفت و به ندرت
به مجالس بزرگان پا می‌نهاد. زندگی ساده‌ای داشت. پس از ساعات تحقیق و تدریس با دوستانش
شطرنج بازی می‌کرد، به موسیقی گوش فرا می‌داد و داستان می‌خواند. در برابر فشارهای کشندهٔ
روزگار —فقر ظاهری و باطنی جامعه، مرگ فرزند، و پیری— به هنر پناه می‌برد و از بازخوانی
غزل‌های حافظ آرامش می‌یافت و با سرودن شعرهای لطیف سبکبار می‌شد. با این وصف گاهی دامنش
از دست می‌رفت و کارش به شَطح می‌کشید.»


دکتر سیاوش شهشهانی می گوید :


صدای هشترودی رساترین صدای تبلیغ علم و ریاضیات در زمانی بود كه علم جدید در این مملكت هیچ
پایگاهی نداشت. شاید بتوان گفت كه هر فرد نسل ما كه به دنبال ریاضیات و فیزیك بله، فیزیك هم رفت،
به طور مستقیم یا غیر مستقیم زیر نفوذ هشترودی بود.