دکتر غلامعلی بهبهانی – پژوهشگر
سعدی دربوستان نیزمواردی گفته است که شایان توجه است .زیرا فرق گلستان بابوستان
که مردم نمی دانند، این است که گلستان به معنی باغ گل است ولی بوستان یابویستان
تنهاگلهائی دارد که دارای بوی خوب است یعنی عصاره ان گلهاست. دربوستان
زیادازشاهان باستان ایران یادکرده وبیشتران تطبیق بادمکراسی امروز دارد. مثلا درباره
;نصیحت نوشیروان به هرمزگوید
بروپاس درویش ومحتاج دار
که شاه ازرعیت بودتاجدار
رعیت چوبیخ است وسلطان درخت
درخت ای پسرباشد ازبیخ سخت
مضمون دموکراسی نیز چنین است که لینکلن رئیس جمهورامریکا هم عنوان کرده
یعنی حکومت مردم برمردم. که سعدی در قرن هفتم هجری – قمری گفته است
درزمان رضاشاه بخشنامه ای صادر گردید که به جای واژه « رعیت »کلمه «ملت
یامردم گفته شود. امادراشعاری که یاد گردید(بنی ادم…) واقعابسیارجالب بودولی من
اصطلاحی رابه کارمی برم که درکتابهای سعدی امده است. البته عده ای می گویند « بنی
ادم اعضای یک پیکرند» ولی چنین اصطلاحی درکتابهایی های قدیمی دیده نشده است واین
به اصطلاح تصحیح سعدی می باشد !زیرادرکتابهایی که من طرفدارانهاهستم؛ نوشته شده
بنی ادم اعضای یکد یگرند »که مرسوم است . آنهایی که طرفدار « یک پیکرند » می
گویند که حضرت محمد(ص )گفته اند: الناس کالجسدالواحد که همان معنی یک پیکرند می
دهد.عده ای دیگربراین باورند که این به منزله تصحیح غلطی ازسعدی است که اوبه اشتباه
گفته است امامن گرچه مخالف ایرادغلط گرفتن از«سعدی » شاعر قرن هفتم ه.ق هستم
درتحقیقی که کرده ام; یک پیکرند; چون درمصرع بعد اشاره نموده که ;درافرینش زیک

گوهرند; تمام پیکرادمی را ازیک گوهرمی داند واین توضیح واضحات است زیرامی دانیم
که پیکرادمی همه یک گوهراست و لزومی نداشته که تکرارشودومنظورسعدی
گوهر»دیگر«مردمان» بوده که باهم یکی است زیرا حضرت محمد(ص ) تصریح می کند
که « ابناء بشر »،یعنی تمام مردم همگی از یک گوهرند و « دیگران » هم یعنی « تمام
مردم » ؛ گفته شده است و سعدی با اقتباس از آن به دیگران کرده است .اگربرادری یا
دیگری احتیاج به کمک داشت باید به اوکمک کنید ازاین جهت سعدی یکد یگررااورده
;زیرادرمصرع سوم گوید که
توکزمحنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند ادمی
و دراینجا می توان گفت که منظور«دیگران »است نه اعضای «یک پیکر»واصطلاح
.یکد یگرند بیشتربه منظورنزدیکتراست; واین برداشت من است
درهرحال اگرهم بگویندیک پیکرند چندان فرقی نمی کندواشتباه نیست. درمورد دیگرکه
فروغی اشتباه کرده درهمان شعرکه قبلا بحث بود؛ می باشد که درباره قحط سالی گوید
; اگرچه به مکنت قوی حال بود / خداوند جاه و زر و مال بود»، یعنی سلامتی و همه گونه
حال است ؛نه فقط « مکنت » ,که آن هم صحیح نیست . سعدی می فرماید ؛
« شگفت آمدم کاو قوی حال بود… /.» درست است
– موضوع دیگر اینکه فروغی در تصحیح سعدی ،در بیت
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ
سبزی »را سر سفره می گذارند و می خورند لکن «سبزه» در اینجا به معنی اعم هر
.سبزی است
متاسفانه مردم تصور می کنند چون فروغی سیاستمدار خوبی بوده پس ادیب فرزانه ای هم
!بوده است

نکته : به منظور آشنایی بیشتر خوانندگان  به آنچه سعدی گفته است و نقدی
که فاضل گرامی آقای دکتر بهبهانی بر برداشت فروغی گرفته اند ، در ذیل ابیات این شعر زیبا از
:بوستان سعدی نقل می گردد
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سر چشمه‌ های قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی به جز آه بیوه زنی
اگر بر شدی دودی از روزنی
چو درویش بی برگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
…نه در کوه سبزی نه در باغ شخ / نظر دکتر بهبهانی « نه در کوه سبزه نه

 

ملخ بوستان خورده و مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگرچه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست

نبینی که سختی به غایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بر می‌رود دود فریاد خوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالم اندر سفیه
که مرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق
نیا ساید و دوستانش غریق
من از بی نوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی رنجور سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهرست و درد
یکی را به زندان بری دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟