عمو نوروزه ؛سالی یکروزه
هر سال هنگامیکه در آستانه نوروز قرار می گیریم ؛ به یاد دوران کودکی می افتم . زمانی
که آزرم کودکانه ای در نهادم بود و هنوز با مشکلات زندگی آشنا نشده بودم .فرا رسیدن« نوروز» ایده
آل مرا رقم می زد. پدرم دست من و سایر برادران وخواهران رامی گرفت به فروشگاههای گوناگون می
می برد و با خرید لباس و کفش و سایر چیزهایی که می خواستیم ؛ ما را دل شاد می کرد. بهر طرف
که نگاه می کردیم همگان شاد بودند و صدای« حاج فیروزه سال یکروزه» در خیانها به گوش می رسید
کم وبیش شکوفه ها و عطر درختان بهار نارنج فضای دلفریبی پدید آورده بود . پرستوها به آشیانه
بازگشته بودند وبه قول شاعر بزرگ شهرمان سعدی بزرگ :
خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز / که بر کند دل مرد مسافر از وطنش
شادمانی هم در خانه مان حکمفرما می گردید . مادرم تزءین خانه را عهده دار بود. شیرینی های
مختلف می پخت و وسایل سفره نوروز را فراهم می کردو شور و هیجانی خانه مان را فرا می گرفت
به راستی چه روزگاری بود و چه دلشاد و سرمست بودیم !.پدر و مادرم از اوایل اسفند می گفتند :
نوروز باستانی عید ملی ما ایرانی ها هست و قرنهاست که نیاکان ما این عید را جشن می گرفته اند .
پایکوبی و دست افشانی می کرده اند و سال نورا به یکد یگر تبریک می گفته اند و…
بهر حال ساعت سال تحویل فرا می رسید پدر و مادر در بالا و فرزندان کنار سفره نوروزی می نشستیم
محتوای سفره نوروز نعمت های الهی بود که در اختیار بشر گذاشته شده و هر یک یاد آور نعمتی بود
از پنجره اتاق به حیاط خانه نگاه می کردم و می دیدم که همه چیز نو شده است . انگار نسیم باد
نوروزی طبیعت را از خواب زمستانی بیدار نموده و فریاد می زند :
برخیز که می‌رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان « سعدی »
.. پدراز سنت و آداب و رسوم نوروز سخن می گفت که :
«نوروزاز کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران ایران باستان است. نوروز در زمان جمشید،
پادشاه چهارم پیشدادی ایران به وجود آمده است. در اوستا، یکی از قدیمی‌ترین کتاب‌های ایران باستان،
از فردی به نام جمشید یاد شده که از قدرت فره ایزدی برخوردار بوده است. جمشید به دستور اهورا
مزدا شروع به مقابله با اهریمن می‌کند؛ چراکه اهریمن در آن زمان خسارات زیادی از جمله قحطی و
خشک‌سالی به بار آورده بود.و…»

مادر نیز علاقه شدیدی به حافظ داشت و دیوان این عارف بزرگ را ثبت سینه نموده بود . از این رو
بعد از اتمام سخنان پدر این غزل را می خواند که : :
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد
حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد
سپس هر دو و ما بچه ها همراه آنها دعای تحویل سال را مرتباٌ زمزمه می کرد یم که :« یا مقلب
القوب و الابصار؛ یا مدبر الیل و النها یا محول الحول و الاحوال حول حالنا احسن الحال ».
آنگاه باشنیدن صدای توپ آغاز سال جدید اعلام می گردید .دست پدر و مادر را می بوسیدیم ؛ تبریک
می گفتیم و عیدی دریافت می کردیم ( البته سنت بر این بود که اسکناس های نو توزیع شود وهنوز این
اسکناس ها در کمد خاطراتم نگهداری می شود).هنوز ساعتی از تحویل سال نگذشته بود که هنرمند نامی
ایرج سلطانی که دوست خانوادگی ما بود همراه سایر هنرمندان شیراز جهت تبریک و تهنیت به پدر و
مادر عزیزمان به خانه ما می آمدند و با اجرای چند برنامه سال را با پایکوبی و دست افشانی آغاز می
کردیم .آه که چه روزگاری بود …افسوس و صد افسوس که گذر زمان ورق دیگری گشود و تا به خود
آمدیم همه در اوراق خاطره ها جا گرفت …
اینک که در آستانه نوروز باستانی هستیم چه نیکو است که این سنت بزرگ را گرامی بداریم . کینه
ها و غمها را فراموش کنیم و بهار دلفروز را پذیرا شویم .


بوستون – محمود