هجدهم خرداد ماه ؛مصادف است با زاد روز استاد سعید نفیسی ؛پژوهنده : ادیب ؛ مترجم وشاعر .

به خاطر می آورم هنگامی که دانشجوی رشته ادبیات فارسی در دانشگاه تهران بودم ، با
استاد ارجمند سعید نفیسی آشنا شدم و هر هفته در محضر استاد به تلمذ می پرداختم . کلاس
درسش پر طراوت و هیجان انگیز بود به کشورش عشق می ورزید و به واژه هاو دستور
زبان فاررسی تعصب خاصی داشت .به گونه ای ؛ اگر در کلمات فارسی واژه ای وجود
داشت که بار معنی را افازه می کرد ، اگر دانشجویی از کلمات عربی یا زبانهای دیگر
استفاده می نمود؛ به سختی استاد عصبانی می شد و وی را شماتت می کرد ! می گفت :
شما ایرانی هستید و می باید اززبان خود استفاده نمایید و به خلق واژه های مشابه بپردازید.

اینک بر آنم یادی از گذشته نمایم وبرای نا آشنایان به این استاد بزرگ مروری بر
زندگ ,و آثاراو افکنم :

سعید نفیسی نویسنده ، پژوهنده ،ادیب ، مترجم و شاعر در۱۸ خرداد ۱۲۷۴ شمسی در
تهران تولد یافت ودر- ۲۳ آبان ۱۳۴۵شمسی در تهران درگذشت .
سعید نفیسی، فرزند میرزا علی‌اکبر ناظم‌الاطبا (معروف به ناظم‌الاطباء کرمانی ) بود .
تحصیلات سه سالهٔ ابتدایی را در مدرسهٔ شرف، -یکی از نخستین مدارس جدید که پدرش
تأسیس کرده بود- گذراند و تحصیلات متوسطه را در مدرسهٔ علمیه، و در بهار ۱۲۸۸ در
تهران به پایان رساند. پانزده ساله بود که برادر بزرگترش دکتر اکبر مؤدب نفیسی او را
برای ادامهٔ تحصیل به اروپا برد. نفیسی تحصیلات خود را در شهر نوشاتل سوئیس و
دانشگاه پاریس به اتمام رساند و در سال ۱۲۹۷ به ایران بازگشت. ابتدا در دبیرستان‌های
تهران به تدریس زبان فرانسه پرداخت و بعد در وزارت فواید عامه مشغول کار گردید. در
سال ۱۲۹۷ به گروه نویسندگان مجله «دانشکده »پیوست و در یک سال فعالیت این مجله با
ملک‌الشعرا بهار همکاری داشت.

در سال ۱۳۰۸ خورشیدی به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و علاوه بر تدریس زبان فرانسه
در دبیرستان‌ها، به کار آموزش در مدارس علوم سیاسی، دارالفنون، مدرسه عالی تجارت و
مدرسه صنعتی پرداخت. در سال‌های بعد به تدریس در دانشکده‌های حقوق و ادبیات
پرداخت و به عضویت فرهنگستان ایران درآمد.
نفیسی از آغاز بنیانِ دانشگاه تهران در جایگاه استاد دانشکدهٔ حقوق و پس از آن، به استادی
دانشکدهٔ ادبیات برگزیده شد.
استاد سعید نفیسی مردی پرکار ونویسنده و پژوهشگری چیره دست بود .دکتر رضازاده
شفق در باره او می نویسد :«من در تمام مدت شناسایی او حیران کار و کوشش او بودم. می‌توانم
بگویم که در همه عمر مردی در کتاب‌دوستی و مطالعه و فراوان‌نویسی و کنجکاوی ادبی مانند او
ندیدم… در عین فراوان‌نویسی تند نویس هم بود و اگر قلم برمی‌داشت مدتی نگذشته مقاله‌ای وافی و
مطالبی کافی به رشته تحریر می‌کشید… در هر صورت این‌گونه ثمربخشی حیرت‌آور از نفیسی عجب
نیست و در این کار هیچ‌یک از نویسندگان و مؤلفان زمان ما به پایه او نمی‌رسد .»

سبک نفیسی

نفیسی در نگارش سبک ویژه ای داشت .از تکلف و تصنع دوری می جست و نوشته
هایش چون آب زلالی بود که هر فردی در هر موقعیتی می توانست از آن استفاده نموده و
این آب گوارارا بنوشد . سادگی و روانی در کلیه آثار او هویدااست .
نفیسی اندیشه خود را چنان ساده بیان می کند که عبارات او از هر گونه پیچیدگی دوراست
و به جای زیورهای بیهوده لفظی، از استحکام دستوری بهره می گیرد.از این رونفیسی را
معمار نثر جدید معاصر ایران نامیده‌اند و این تبحر و چیرگی، ناشی از احاطه کامل وی به
زبان‌های یونانی، لاتین، فرانسه، روسی، اردو، پشتو، عربی و فارسی می‌باشد .
ترجمه‌های کم‌نظیر استاد از زبان‌های بیگانه دارای معروفیت خاصی می‌باشد و کتاب
هایی که ترجمه نموده و ضمن امانت به اصل از ترجمه زیبایی بهره گرفته است .
به گفته دکتر عبدالحسین زرین کوب،« نفیسی شخصیتی است، چند بعدی: مورخ، محقق،
ادیب، منتقد، نویسنده، مترجم، زبانشناس، روزنامه‌نگار.»
همسرش پریمرز نفیسی می‌گوید: «نفیسی واقعاً عاشق کتاب بود. او مصرف مفید و به
جای پول را فقط در خریدن کتاب می‌دانست»
سعید نفیسی در جمع‌آوری کتاب حریص بود، هر نوع کتاب و نوشته و مجله، مربوط یا
نامربوط به رشته‌های تخصصی خود جمع می‌کرد. حدود پنجاه سال از دوران زندگی را
صرف این کار نمود.

تسلط نفیسی به تاریخ و ادبیات ایران باعث شده بود تا آثار تازه و پژوهش گرانه‌ای پدید
آورد و تعداد بسیاری از متن‌های منثور و منظوم فارسی را به شیوه‌ای علمی منتشر کند و
از گمنامی بیرون آورد. کتابخانه شخصی و کم‌مانندی که به مرور زمان فراهم ساخته بود
به او این امکان را می‌داد که به مهم‌ترین مآخذ تاریخی و ادبی دسترسی داشته باشد. او در
رشته‌هایی مثل تاریخ، تحقیق، شعر و فرهنگ نویسی آثاری به جا ی گذاشت .می بایست
اضافه نمود: مقالات او،نیز هم در تازگی در مضمون و هم در نوع نگرش انتقادی است.
نفیسی معتقد است نگرش به ادبیات کلاسیک باید با تمرکز به تحلیل زمانه نویسنده و آفرینش
اثر باشد. او در روزگاری این نظریه را مطرح می‌کند که هنوز تئوری‌های ادبی غرب به
فارسی ترجمه نشده بود.
اثرقابل‌تامل دیگر نفیسی، مقاله «در مکتب استاد» است که نگارشی درباره ویرایش
فارسی و غلط‌های املایی و انشایی است. با آنکه تا امروز رسم‌الخط فارسی تحول‌های
فراوانی به خود دیده اما مطالعه این اثر نفیسی، نشان می‌دهد که او چگونه با وسواس و
حساسیت خاص خود به رسم‌الخط فارسی پرداخته، هنوز هم بسیاری از اصول نگارشی
امروز را در آن رسم‌الخط می‌یابیم. این مقاله نفیسی زمانی منتشر شده است که هیچ
شخصی به شیوه‌ای ویژه به رسم‌الخط فارسی دقت نداشته و هیچ اثری در این زمینه منتشر
نشده است .
یک داستان‌نویس که «ستارگان سیاه»، «ماه نخشب» و «فرنگیس» را منتشر کرده، یعنی
داستان‌هایی که در زمانه خود بحث‌برانگیز بودند، هم از نگاه سبک‌شناسی و هم از نگاه
روایت؛ همچنین به نفیسیِ مترجمی برمی‌خوریم که به چندین زبان آگاهی دارد و به
واسطه آشنایی‌اش با این زبان‌ها، «آرزوهای برباد رفته» بالزاک، «ایلیاد» و «ادیسه»
هومر و آثاری از پوشکین و گورکی را به فارسی برگردانده است. از این نگاه هم نفیسی
ازجمله اولین کسانی است که مخاطبان فارسی زبان و ادبیات را با آثار بزرگ ادبیات
کلاسیک و آثار نویسندگان مدرن آن روزگار آشنا می‌کند .
مجموعه داستانهای ماه نخشب ونخستین مجموعه داستانهای تاریخیست که به زبان فارسی
نوشته شده است هدف اصلی سعید نفیسی نوشتن کتابیست که داستان زندگی پهلوانان ایران
را به صورت کوتاه بیان کند علت دیگر ذکر داستان زندگی پهلوانان وبزرگ مر دانی است
که در دوره بعداز اسلام درراه ایران جان فشانی کرده اند .

عشق از دیدگاه نفیسی

عشق از ديدگاه نفيسي وسيلة نيرو بخشيدن شکست و نابودي زندگي جهان است

و اين اديب هنرمند در زير لايه هاي نهان نهاد فکري و فرهنگي جستجو مي کند و براي
تحرک جامع هاي اقدام مي کند که مايل به ستيزه گري, منافقت, خودپسندي و ماديت است
« عشق آن کشاکش درياي بيکران سرشت هر موجودي است که اگر روزي ازميان برخيزد
هر رشتهاي از اين تار و پود هستي را بادي به گوشهاي ديگر ازديار نيستي خواهد برد.
عشق به منزلة آن ريسماني است که دانه هاي پراکندةاين سبحة آفرينش را بهم پيوسته است
و اگر روزي گسيخته شود هر دانهاي زير پاي يکي از اين عوامل نيستي بي سپر خواهد
شد»
اين عبارت تمام راز آفرينش را در خود نهفته دارد و ارزش فرد و جامعه و بافت جامعه را
نشان مي دهد. نفيسي در نثر الهام بخش خود مسايل علمي و فرهنگي را در پيکر عشق
گنجانيده،دنبال واقعيت هاي نظام اجتماعي مي گردد.

آثار

1-شاهکار های نثر فارسی دو مجلد 2 بابک خرم دین 3- ماه نخشب 4- فرنگیس 5- ستارگان سیاه 6-
در مکتب استاد 7- نیمه راه بهشت و …

متون فارسی
رباعیات حکیم عمر خیام – شاهنامه فردوسی- رباعیات باباافضل کاشانی((افضل الدین
کاشانی)) – نصیحت نامه (قابوسنامه) – سام‌نامه، خواجوی کرمانی، – سیرالعباد الی
المعاد، سنایی غزنوی، – دیوان مقطعات و رباعیات ابن یمین – دیوان لامعی گرگانی،
تاریخ مسعودی (معروف به تاریخ بیهقی)، سه جلد، – دیوان قصاید و غزلیات عطار
نیشابوری،

ترجمه آثار نویسنسدگان اروپایی و روسی

نمونه‌ای از آثار پوشکین – به یاد ماکسیم گورکی – نایب چاپارخانه، اثر پوشکین. –
عشق چگونه زایل شد و چند داستان دیگر. اثر لئو تولستوی. – تاریخ ادبیات روسی، –

ایلیاد، اثر همر (چاپ دوم نیز دارد)- زندگی و کار و هنر ماکسیم گورکی(با چند داستان
دیگر)
آرزوهای برباد رفته، اثرانوره دو بالزاک – ادیسه، اثر همر
درباره کتاب : رمان فرنگیس- سعید نفیسی – نامه های عاشقانه ای ست….از سوانح
مختلف زندگی که عاشق دلباخته ای به معشوق خود نوشته…..این نامه ها اکنده از شور..و
بی قراری ست….از ۶۱ نامه ای که نویسنده برای معشوقه ی خود فرستاده…و مجموع
انها را داستان کرده.

نمونه آثار

درباره رمان کتاب فرنگیس : رمان فرنگیس- سعید نفیسی – نامه های عاشقانه ای ست….از سوانح
مختلف زندگی که عاشق دلباخته ای به معشوق خود نوشته.این نامه ها اکنده از شور..و بی قراری
ست….از ۶۱ نامه ای که نویسنده برای معشوقه ی خود فرستاده ؛ مجموع انها را داستان کرده است .

خلاصه داستان؛ خانه ي پدري

هشتاد سال قبل، پيرمردي به نام نصرالله، اهل دهخوارقان در هرات مي زيست. زندگي او
از طريق حمالي تامين مي شد. نصرالله هيچ دلبستگي به وطن، شهر و خانواده نداشت و
هرگونه احساسات مربوط به خانواده و وطن را بي معنا مي دانست.
جنگ هايي در خراسان بزرگ روي داد و هرات از ايران جدا شد و انگليسي ها آن را
تسخير کردند. اين مسئله جز نصرالله، همه مردم شهر را اندوهگين کرد.
هرکس هرچه داشت، گذاشت و رفت و نصرالله در اين ميان، بار مردمي را که ترک وطن
مي کردند، جا به جا مي کرد. نصرالله اين اندوه و نگراني مردم شهر را نکوهش مي کرد
زيرا مفهوم دوستي وطن را نچشيده بود. هرچه مردم مي خواستند به او بفهمانند که وطن
دوستي در سرشت هر انساني هست، به گوشش فرو نمي رفت. تا آن که روزي يکي از
بزرگان هرات که قصد مهاجرت داشت، باغچه اش را به او سپرد. از آن پس، وقت نصرالله
بيشتر به پرورش و نگهداري گل ها و گياهان باغچه مي گذشت.
کم کم به باغچه خو گرفت و هيچ روزي به گل ها و گياهان باغچه که تنها علاقه اش در
اين دنيا بودند، سپري نمي شد. دامنه ي نفوذ انگليسي ها گسترش يافت و سرانجام نصرالله
را از باغچه راندند. او هرروز از شکاف در باغ با حسرت و گريه به گل ها مي نگريست.
نصرالله مجبور شد دوباره حمالي کند. اما او ديگر نصرالله پيشين نبود. هنگام حمل بارهاي

اشغالگران، آن ها را با بغض و کينه از زمين برمي داشت. او دشمن کساني بود که باغچه
اش را تسخير کرده بودند.
سرانجام نتوانست آن وضع را تحمل کند و از هرات به دهخوارقان مهاجرت کرد و ديگر
کسي او را در هرات نديد. دو ماه بعد، مردم دهخوارقان پيرمرد شکسته ي نحيفي را ديدند
که عصا زنان سراغ خانه ي رجبعلي را، پدر نصرالله را مي گرفت.