دکتر گوهر نو -پژوهشگر

اولین بار که با نام حسینقلی مستعان آشنا شدم ، دوران دبیرستان بود . سالهای پر شور
نوجوانی و خواندن داستانهای مهیج عشقی. آن روز ها در یکی از مجلات تهران به
صورت پاورقی کتاب « بینوایان » اثر فنا ناپذیر ویکتور هوگو نویسنده بزرگ فرانسوی را
شاد روان «حسینقلی مستعان »با نثری سلیس و روان ترجمه می کرد و من با اشتیاق
فراوان آن مجله را می خریدم و ازمحتوای کتاب و ترجمه آن لذت وافر می بردم و بعد ها
پاورقی ها را به صورت کتاب صحافی نموده و در گنجینه ام جای دادم .از آن روزگار
سالها گذشته است اما هروقت فرصت یابم ,باز به سراغ کتاب «بینوایان »می روم و
روزگار نوجوانی و ترجمه شیوای حسینقلی مستعان را مرور می کنم ..حوادث داستان و
شخصیت های هریک از قهرمانان آن ساعتها مرا به تفکر وا می دارد و جنبه های زشت
و زیبای زندگی را آشکار می کند ..
کمتر کسی را می توان یافت که با اثری سترگ چون رمان بینوایان اثر معروف ویکتور
هوگو ناآشنا باشد؛ اثری که بارها از سوی محققان و ادبا جنبه های مختلف آن مورد
بررسی و کنکاش قرار گرفته است.
حسین ‌قلی مستعان مترجم و داستان نویس با اسم مستعار( ح.م.حمید) نخستین پاورقی ‌نویس
حرفه‌ای، پیشتاز داستان ‌های عامه‌ پسند، روزنامه‌نگار، مترجم، شاعر و نیز
نمایشنامه ‌نویس بود. او در سال ۱۲۸۳،شمسی در تهران متولد شد و در ۱۵ اسفند ماه
سال۱۳۷۸ درگذشت.
او با نام ‌های مستعار( حبیب، انوشه، ح. م؛ و حمید ؛حمید) نیز می‌نوشت.
کار روزنامه ‌نویسی را از ۱۷ سالگی و به‌عنوان روزنامه ‌نگار و عکاس در روزنامهٔ
نیمه‌رسمی «ایران» آغاز کرد و قصه‌ نویسی را از سال ۱۳۱۴ در مجلهٔ «مهرگان»

شروع نمود. باید گفت ؛او با نگارش داستانهای عشقی که به صورت پاورقی در مجلات
تهران انتشار می یافت، سهم بسیاربزرگی در کتابخوان شدن مردم ایران داشته است ،
همچنین او «یهودی سرگردان» از «اوژن سو» را نیز به فارسی برگرداند .
اغلب آثار مستعان، بارها تجدید چاپ شده ؛ اما نام واقعی او برای اکثر خوانندگان ناشناخته
ماند. داستان ‌هایش را با نام‌های مستعار:( حبیب، انوشه، یکی از نویسندگان و… و
اشعارش را با نام‌هایی چون «مولوی» )در مجله ‌ها منتشر می‌کرد.
مستعان حافظه ای بسیار قوی داشت و در تخیلات او انواع داستانها موج می زد و به
شیوه ای که به دوستان خود گفته بود، می تواند روزی یک رمان بنویسد .! نثری ساده و بی
تکلف و جذاب داشت به گونه ای که خوانندگان داستانهای او تحت تاًثیر قرار می گرفتند و
تیراژ مجلاتی که او با آنها همکاری می کرد به گونه شگرفی افزایش می یافت .
مستعان در باره نوشته و داستانهای خود می گفت :
«..من همیشه قهرمانان داستان‌ هایم را از جامعه می‌گیرم و به شکل دل ‌خواهم ارائه
می‌دهم. من همیشه پیش از شروع به نگارش داستان، روی قهرمانان داستان ‌هایم کاملاً
فکر می‌کنم و جای هر کدام و کارهای هر کدام را به دقت تعیین می‌کنم. گاه اتفاق افتاده که
برای نوشتن داستان صد صفحه‌ای، دویست صفحه یادداشت برداشته‌ام. من ابتدا موضوع
داستان را به صورت یک سناریو می ‌نویسم و مقابل خود می‌گذارم. آن‌گاه چهره‌های
قهرمانان، مشخصات و خصوصیات آن ‌ها را در کاغذهای جداگانه یادداشت می‌کنم و بعد
نوشتن داستان را شروع می‌کنم… »
مستعان شعر هم می سرود و چند اثر از او به یادگار مانده است که در ذیل نمونه ای از
آن نقل می کنیم :


عشق خوبان آتش است

راست گفتی عشق خوبان آتش است
سخت می سوزاند اما دل کش است

من کجا و ترک آن مهوش ،کجا
دل کجا پرهیز از این آتش کجا
شادمانم گر چه در این آتشم
روز و شب می سوزم،اما دل خوشم
از خدا خواهم که افزونش کند
دل اگر دم زد ،پر ازخونش کند
کاش از این آتش تو را بودی خبر
با خبر بودی که این بی دادگر
شعله اش هر چند افزون تر شود
سینه ازآن هرچند پرخون تر شود
ناله را هر چند سازد زارتر
هرچه دارد دیده را خون بارتر
باغ دل را با صفا تر می کند
مرغ جان را خوش نواتر می کند