رودکی چنگ برگرفت و نواخت
باده انداز ، کو سرود انداخت

پنجم دی ماه ؛ زادروز رودکی پدر شعر پارسی است .

ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم
متخلص به رودکی پدر شعر پارسی است و مشهور به استاد شاعران
در سال ۲۴۴،در رودک چشم به جهان گشود و در سال ۳۲۹، پنج
رودک در گذشته است .اونخستین شاعر مشهور پارسی‌ سرای حوزه
تمدن ایرانی در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری و استاد
شاعران این قرن در ایران است. تا قبل از وی کسی دیوان شعر
نداشته ‌است . در اشعار رودکی با باور به ناپایداری و بی ‌وفایی جهان
اندیشه غنیمت ‌شمردن فرصت، شادی و شادخواری روبه‌رو می ‌شویم.

برخی می گویند در مدرسه های سمرقند درس خوانده است. آنچه آشکار
است، وی شاعری دانش آموخته بود و تسلط او بر واژگان فارسی چندان
است که هر فرهنگ نامه ای از شعر او گواه می آورد.

از تمام آثار رودکی  گفته می ‌شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار
بیت و نیز شش مثنوی بوده‌است،لکن فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند
قصیده، غزل و رباعی باقی‌مانده‌است. تعداد ا بیات باقی‌مانده را ۱۰۴۷
بیت می دانند.

زندگی و مرگ

او متولدنیمه دوم سده سوم هجری بود. رودکی در دربار امیر نصر

سامانی بسیار محبوب شد و ثروت بسیاری به دست آورد. می ‌گویند
رودکی در حدود یک صدهزار بیت شعر سروده است و در موسیقی
ترجمه و آواز نیز مهارتی داشته‌است.
رودکی در سه سال پایانی عمر مورد بی مهری امرا قرار گرفته بود. او
در اواخر عمر به زادگاهش بُنَج رودک بازگشت و در همان‌ جا به سال
سی صد و بیست ونه هجری   در گذشت.

معلوم نیست به چه دلیل   نیز    از همه چیز گلایه کرده است.شاید
اموالش را به یغما برده باشند،شاید مورد غضب دستگاه سامانی قرار
گرفته باشد و یا شاید علتش غروب و افول سامانیان باشد!تاریخ نگاران
معتقدند که در سال های پایانی عمر رودکی بود که سرانجام نکبت کشتار
باطنیان توسط امیر سامانی،گریبان حکومت را گرفت و بخارا دستخوش
انقلابات درونی شد.
برخی از نویسندگان همانند محمد عوفی در لباب‌الالباب رودکی را کور
مادرزاد دانسته‌اند، ولی برخی تنها از نابینایی او سخن گفته‌اند.
چنان‌که ابوزراعه گرگانی می‌ گوید:

اگر به کوری چشم او بیافت گیتی را|  ز بهر گیتی من کور  بود نتوانم

و نیز دقیقی می ‌گوید:
استاد شهید زنده بایستی | وان شاعر تیره‌ چشم روشن ‌بین
و فردوسی نیز آنجا که از نظم کلیله و دمنه سخن می ‌گوید نابینایی
رودکی را می‌ نمایاند.
گزارنده را پیش بنشاندند | همه نامه بر رودکی خواندند
و ناصر خسرو می‌گوید :
اشعار زهد و پند بسی گفته ‌ست  |آن تیره ‌چشم شاعر روشن ‌بین
آنچه مشخص شده است رودکی کور مادر زاد نبوده است و نظامی
عروضی  د ر چهار مقاله و تاریخ سیستان به این موضوع اشاره نموده
است . باید به یاد آوریم در بعضی از ابیات آثارش « دیدن » را به
خود نسبت می دهد.
همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود
همیشه گوشم زی مردم سخندان بود
یا
چادرکی رنگین دیدم بر او
رنگ بسی  گونه بر آن چادرا
یا در جایی طبیعت بهار را اینگونه توصیف می ‌نماید و سخت است که
این ابیات را از شاعری نابینا بدانیم
لاله میان کشت بخندد همی ز دور

چون پنجهٔ عروس به حنّا شده خضیب
نفاط برق روشن و تندرش طبل زن
دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب
و نیز استادسعید نفیسی با صراحت نابینا بودن رودکی را رد می ‌کند. از
آنجایی که خود وی در هیچ کجای اشعار باقی‌ مانده‌اش اشاره‌ای به
کوری خود نمی ‌کند و تذکره نویسانی که مدعی کور بودن مادرزادی وی
هستند بیتی از خود رودکی دربارهٔ کور بودنش ذکر نکردند . البته این
احتمال وجود دارد که در سال ‌های پایانی عمرش مثلاً در زمان سرودن
کلیله و دمنه (که امروزه اثری از آن نیست) کور بوده باشد که این جدای
از تطابق با گزارش فردوسی از نظم کلیله دمنه، با یافته ‌های محققین و
تصویر سازی ‌های موجود در تشبیهات شاعر نیز همخوانی دارد.

افرادی را که رودکی مد ح گفته است ؛
او مدح کننده امیر سعید نصر بن احمد اسماعیل(۳۰۱–۳۳۱ (هجری)
امیر سامانی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث یا بانویه امیر
صفاری(۳۱۱–۳۵۲ (هجری))، ماکان پسر کاکی سردار دیلمی و خواجه
ابوالفضل بلعمی وزیر سامانیان-که رودکی را به نظم کلیله دمنه انگیزاند-
بوده‌اند. دربارهٔ صله ‌های گرانی که او از ماکان گرفت خود چنین سرود
بداد میرِ خراسانش چل هزار درم| وز او فزونی یک‌پنجِ میرِ ماکان بود

داستان بوی جوی مولیان

در یکی از سفرهای امیر،که رودکی نیز با او همراه بود،منطقه ای خوش
آب و هوا نظر امیر را جلب کرد و امیر فرمان داد که در آن منطقه خیمه
و خرگاه بر پا کنند و چون که در آن مکان،به امیر خوش گذشت،اقامت
امیر در آن جا طولانی شد و بزرگان هم رکاب امیر ابونصر سامانی را
یارای یادآوری لزوم مراجعت به بخارا نبود.پس دست به دامان رودکی
شدند تا در شعری امیر را متوجه بخارا کند. ابو نصربازگشت به بخارا را
فصل به فصل عقب می‌ انداخت که مدت چهارسال او و ملازمانش در
هرات می‌مانند. لشکریانش که دلتنگ بخارا شده بودند به رودکی که در
آن زمان نزد امیرمحتشم و مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر
هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم
به او پاداش می‌دهند. رودکی نیز می‌دانست در این هوای لطیف نثر
کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیف تر
بنماید. از این رو غزلی می‌سراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی
کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز می ‌خواند؛ و امیر چنان
تحت تأثیر قرار می‌ گیرد که بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر
اسب می ‌شود و مستقیم به سوی بخارا می ‌تازد؛ و نقل است که
کفش‌هایش را تا دو فرسنگ دنبال او می‌ بردند؛ و رودکی پنجاه هزار
درم از لشکریان می ‌گیرد.
آن شعر چنین بود:

بوی جوی مولیان اید همی
یادِ یارِ مهربان آید همی

 ریگ اموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط  روی دوست

خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش  و دیر زی

میر سوی تو شادمان آید همی
میر،ماه است و بخارا اسمان

ماه سوی آسمان آید همی
میر،سرو است و بخارا بوستان

سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح و سود اید همی

گر به گنج اندر زیان آید همی
رودکی فرزندی به نام عبدالله داشته ‌است که در بیشتر تذکره‌ها پیش از
نام خودش می‌آمده و از این رو به ابوعبدالله معروف شده بود.

رودکی در ادبیات فارسی

همان طور که در فوق اشاره گردید ؛رودکی را پدر ادبیات فارسی
دانسته‌اند. پیش از وی شعر فارسی کیفیت چندانی نداشت اما
اشعار رودکی آغازگر راه پیشرفت ادبیات فارسی بود . در
تذکره ‌ها و کتب پارسی اشعار وی بارها ذکر شده‌است که
همین ‌ها اساس جمع‌آوری دیوان وی بودند. اشعار او بارها به
توسط شاعران ایرانی مورد استقبال قرار گرفت و بارها در
تضمین ‌ها از آنها استفاده گردید. وی در میان شاعران فارسی
بسیار مورد ارج و احترام می باشد.او شعر فارسی را از پیروی
از شعر عربی جدا کرد و اوزان و قالب ‌های جدید فارسی به وجود
آورد و با ترجمهٔ منظومه‌های مختلف و سرایش اشعار حکیمانه و
تعلیمی و نیز تغزلات و مدیحه راه را برای پیشرفت شعر فارسی
به خوبی گشود.

سیری در آثار

کامل ترین مجموعه عروض فارسی، نخستین بار در شعرهای
رودکی پیدا شد و در همین شعرهای باقی مانده، ۳۵ وزن گوناگون
دیده می شود. این شعرها دارای گشادگی زبان و توانایی بیان
است. زبان او، گاه از سادگی و روانی به زبان گفتار می ماند
جمله های کوتاه، فعلهای ساده، تکرار فعلها و برخی از اجزای
جمله مانند زبان محاوره در شعر او پیداست. وجه غالب صور

خیال در شعر او، تشبیه است. تخیل او نیرومند است. پیچیدگی در
شعر او راه ندارد و شادی گرایی و روح افزایی، خردگرایی، دانش
دوستی، بی اعتبار دانستن جهان، لذت جویی و به خوشبختی
اندیشیدن در شعرهای او موج می زند. وی نماینده کامل شعر دوره
سامانی و اسلوب شاعری سده چهارم است. تصویرهایش زنده و
طبیعت در شعر او جاندار است.
از کسانی که از سروده‌های رودکی در اشعار خود تضمین
آورده‌اند می ‌توان به فرخی سیستانی، خاقانی شروانی
ابوسعید ابوالخیر، مولانا جلال الدین بلخی و حافظ و… اشاره
نمود . در مورد غزلیات وی که نخستین نمونه دردست غزل
فارسی است ؛
عنصری بلخی می ‌گوید:

غزل رودکی وار نیکو بود
غزل‌های من رودکی وار نیست

رودکی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران از پرکارترین‌ها
نیز بشمار می‌رود. ابیات او در گزارش‌های رشیدی سمرقندی، جامی
در بهارستان، و مؤلفان «حبیب السیر» و «زینت المجالس» و مفتاح
التواریخ در همه تعداد ابیات رودکی بیش از یک میلیون محاسبه
کرده‌اند که آمار ارائه شده اندکی در شمار با هم متفاوت است.

کلیله و دمنه

مهم‌ترین اثر او کلیله و دمنه منظوم است. جز آن سه مثنوی از او به ما
رسیده و از بقیه اشعارش جز اندکی نمانده‌است
کلیله و دمنه در اصل کتابی ست هندی که در دورهٔ ساسانیان به دستور
بزرگمهر و به وسیله برزویه طبیب به پارسی میانه ترجمه شد؛ و
داستانیست رمز آمیز از زبان حیوانات. روزبه دادویه مشهور به ابن مقفع
پس از اسلام آن را به عربی برگرداند و همان اثر ابن مقفع یا متن پهلوی
بتوسط رودکی به شعر فارسی درآمد.
منظومهٔ کلیله و دمنهٔ رودکی مشتمل بر دوازده هزار بیت بوده‌است
اینک نمونه‌ای از ابیات باقی‌مانده از منظومهٔ کلیله و دمنهٔ رودکی

 دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست /با نهیب و سهم این آوای کیست
دمنه گفت اورا: جز این آوا دگر / کار تو نه هست و سهمی  بیشت
آب هر چه بیشتر نیرو کند / بند ورغ سست بوده بفگند
دل گسسته داری از بانگ بلند / رنجکی باشدت و آواز بلند

سندباد نامه

از دیگر آثار رودکی می‌ توان به سندبادنامه اشاره نمود. اثر سندبادنامه
هم از اصل هندی بوده که از عصر ساسانیان به ایران وارد شده و از
ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافته‌است. سندبادنامه در دوره
سامانیان به فرمان نوح بن نصر سامانی به فارسی ترجمه گشت

آن گرنج و آن شکر برداشت پاک / وندر آن دستار آن زن بست خاک
آن زن از دکان فرود آمد چو باد / پس فلز زنگش بدست اندر نهاد

یا این بیت
تا به خانه برد زن را با دلام
شادمانه زن نشست و شادکام


اشعار غنایی


اکثرٔ اشعار غنایی رودکی را غزلها و رباعی های وی تشکیل می‌دهند. این
اشعار که برپایهٔ دم غنیمت شمری و خوشی و گذران زندگی و معاشقه
استوار است ؛ در حقیقت تجدیدگر راهی ست که از اپیکور آغاز شده و
در ایران به رودکی رسیده و از همین راه به دست خیام و حافظ سپرده
شده‌است.
خمریات او بسیار جالب است. در این گونه خمریات و نیز در
اوصاف طبیعت و زیبایی ‌های جهان او بسیار موفق عمل نموده که این
موفقیت را در تأثیر بر متاخرین می ‌توان جست. علت اصلی موفقیتش را
می ‌توان در ذوق بالا در تصویرسازی و تشبیهات دقیق و لطیف دانست
همین تشبیهات و جلوه‌های رنگارنگ و گوناگون طبیعت در شعر رودکی
راه را برای شاعرانی مانند منوچهری دامغانی در وصف طبیعت گشود


پند و اندرز در اشعار رودکی


در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز به وفور یافت می ‌شود
که بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و در باب هوشیاری و
هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت آموزی از جهان
وامی ‌دارد.

زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه را چو نکو بنگری همه پند است

به روز نیک کسان گفت تا که غم نخوری/ بسا کسا که به روز  تو ارزومند است

زمانه گفت مرا: خشم خویش دار نگاه | کرا زبان نه به بند است پای در بند است

 ای انکه غمگنی و سزاواری | وندر نهان سرشک همی باری

رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد / بود آنچه بود، خیره چه غم داری ؟

هموار کرد خواهی گیتی را | گیتی ست ٬ کی پذیرد همواری

مستی مکن که او نشنود مستی | رازی مکن که نشنود او زاری

شو، تا قیـامت آیـد زاری کن! / کی رفته را به زاری باز آری؟
آزار بیـش بیـنی زیـن گردون / گر تو به هر بهانه بیازاری

گوئی گماشته است بلائی او|بر هر که تو بر او دل بگماری

ابری پدیدنی و کسوفی  نی |بگرفت ماه و گشت جهان تاری

اندر بلای سخت پدیـد آید / فضل و بزرگمردی و سالاری

خمریات در شعر رودکی

یک مورد از خمریات معروف رودکی بدین قرار است
بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی
و یا چون برکشیده ابر پیش آفتابستی
سحابستی قدح گویی و می‌قطرهٔ سحابستی
طرب گویی که اندر دل دعای مستجابستی
اگر می‌نیستی یکسر همه دل‌ها خرابستی
اگر در کالبد جان را ندیدستی شرابستی


تاٌثیر رودکی بر مولوی


مولوی نیز در بسیاری موارد از اشعار رودکی استقبال کرده‌است؛ که
مهمترین آنها شعری ست که مولوی در مرثیهٔ سنایی سروده‌است که
تقلیدی مستقیم از سروده‌ای از رودکی به این مطلع است.
مرد همانا که مرادی بمرد
مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد

مولوی در مرثیه‌ای درباب مرگ سنایی غزنوی اینگونه آورده است

گفت کسی خوا جه سنایی بمرد
مرگ چنین خواجه نه کاری ست خرد

در جایی دیگر مولوی یکی دیگر از تنها چند واژهٔ متن اصلی رودکی را
تغییر داده‌است که نشان از علاقهٔ وی به اشعار رودکی دارد. رودکی در
غزلی اینگونه می‌سراید:
هرباد که از سوی بخارا به من آید| با بوی گل و مشگ و نسیم وسمن اید

بر هر زن و هر مرد کجا بر وزد آن باد / گویی مگر آن باد همی از ختن اید

نی نی ز ختن باد چنان خوش نوزد هیچ |کان باد ه می از بر معشوق من اید

هر شب نگرانم به یمن تا تو برآیی |زیرا که سهیلی و سهیل از یمن اید

بدون تردید؛ معروفترین شعر و سرودهٔ رودکی که در ادب فارسی
معروف است و روی این شعر آهنگ ساخته شده و دو خواننده معروف
آن را اجرا کرده اند ،همان غزلی ست که در بازگرداندن امیرنصر
سامانی به بخارا سروده شده‌است ،با مطلع بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
مولوی در تقلید از آن اینگونه سروده است:

بوی باغ و گلستان آید همی |بوی یار مهربان آید همی
از نثار گوهر یارم مرا| آب دریا تا میان  اید همی

با خیال گلستانش خارزار | نرم تر از پرنیان  اید همی

تاثیر رودکی براندیشه حافظ

رودکی در شعر و اندیشهٔ حافظ تأثیر گذار بوده و جدای از تضمین حافظ
از شعر رودکی سبک شاعری و اندیشه‌های شاعرانهٔ رودکی نیز در
شعر حافظ دیده می‌شود. از همین غزل ذیل خواجه حافظ شیرازی
غزلسرای بزرگ سدهٔ هشتم در استقبال از مهاجمی که احتمالاً امیرتیمور
است اینگونه شعر رودکی را یادآوری کرده و دیگران را به غازی مهاجم
فرا می ‌خواند
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم|  کز نسیمش بوی جوی مولیان اید همی