ذهن (Mind) نمودی از هوش و آگاهی تجربی است و به زبان ساده‌تر همان احساسات،
ادراک، امیال، تخیلات و آرزوهای انسان است که بر رفتار و عملکرد او تاثیر می‌گذارد
ذهن انسان نیز قسمتی از وجود انسان است که شاید به این دلیل که ظاهراً دیده نمی شود،
همین موضوع باعث شده که ذهن از تسلط انسان خارج شود. اگر کمی دقت کنیم
سازماندهی کل جسم با مغز صورت می گیرد و این ابزار قدرتمند نیاز به آرامش، برنامه
ریزی و استراحت دارد .
این را بدانید که ذهن بخشی از وجود ماست و باید در خدمت ما باشد، نه اینکه ما کاری کنیم
که خود را به خدمت او در آوریم. پس باید یاد بگیریم که چگونه تسلط بر ذهن داشته باشیم!
البته آگاهی و ناآگاهی حد و مرزی ندارد. برای همین هم برای خوشبختی و بدبختی جامعه،
حدی وجود ندارد. منظور ما از جامعه‌ی آگاه، جامعه‌ای در مسیر کسب آگاهی است .
اگر از قدرت تسلط بر ذهن آگاه باشیم، می توانیم با کنترل ذهن به راحتی از ورود افکار
مخرب جلوگیری کنیم و نگذاریم تا بر ذهن ناخودآگاه مان چیره شود و فکری دیگر را با
قدرت خود به ذهن بسپاریم .
بیشتر متخصصان بر این باورند که خودآگاهی را می توان به دو بخش تقسیم کرد: تجربۀ
خودآگاهی (یا دانش فردی) و محتوای خودآگاهی که شامل افکار، باورها، احساسات،
برداشت‌ها، نیت‌ها، حافظه و عواطف است. به آسانی می توان فرض کرد که این محتوای
خودآگاهی تا حدی توسط آگاهی فردی انتخاب، ایجاد یا کنترل می شود – به طور کلی،
افکار وجود ندارند مگر اینکه ما به آنها فکر کنیم. اما در یک مقاله تحقیقاتی جدید در مجله
دیوید اوکلی، استاد روانشناسی کالج دانشگاهی لندن و پیتر هالیگن استاد برجسته
روانپزشکی دانشگاه کاردیف این طور می گویند: استدلال ما این است که خودآگاهی
فردی‌مان باورها، احساسات یا برداشت‌های ما را ایجاد یا انتخاب نمی کند، در عوض
محتوای خودآگاهی در پشت صحنه توسط سیستم های ناخودآگاه، کارآمد و سریع تولید می
شود. تمام این اتفاقات بدون تداخل از سوی خودآگاهی فردی می افتد و خودآگاهی در حین
این رویدادها در صندلی عقب می نشیند. به راحتی می توان گفت که تفکرات یا احساساتمان
را به طور آگاهانه انتخاب نمی کنیم – از آنها آگاه می شویم.

ذهن نقش بسیار مهمی در دست‌یابی به موفقیت، اهداف جزیی و روزمره و یا اهداف مهم
دارد.
پس سعی کنید به دنبال افکار منفی نباشید، و اگر هم زمانی چنین فکری به سراغتان آمد ،
کنترل ذهن داشته و سعی کنید دکمه هشداری برای خود تدارک ببینید و به او فرمان ایست
(stop) بدهید و سپس مانند برنامه های تلویزیون کانال را عوض کنید و به سراغ فکر
بعدی بروید.
شاید یکی از دلایل هجوم افکار منفی ، به هدر دادن زمان است. اینکه بیکار باشیم و وقت
خود را به بطلالت هدر دهیم. حس ناخوشایندی که از این وضعیت به ما دست می دهید،
باعث ورود افکار منفی به ذهن ما می شود و نمی توانیم با این روند تسلط بر ذهن پیدا کنیم.
برای درک خود، برای درک زندگی، برای درک بازیهای ذهنی، فرصتی باید جست. تاملی
باید داشت. ذهن تمام موجودیت هستی ما نیست ولی می تواند روی همه موجودیت ما تأثیر
بگذارد. با تسلط بر ذهن می توان ضمیر ناخودآگاه را کنترل و برنامه ریزی کرد. ذهن به
هر سوئی که جهت پیدا کند وجود ما هم به همان سو کشیده می شود.
آدمیزاده طرفه معجونی است
کز فرشته سرشته و ز حیوان
گر کند میل این ، شود پس ازاین
وار کند میل آن شود به ازآ (منسوب به جامی عارف قرن نهم )


در دنیای پر استرس امروز باید محتاطانه گام برداشت، پیرامون ما پر است از وقایع و
افرادی که همه را با عینک بدبینی نظاره می کنند و کلاً همه چیز برایشان سیاه و سفید جلوه
می کند. در چنین محیطی چگونه می توان تسلط بر ذهن پیدا کرد؟! فکر کنید اگر قرار باشد
مدام با چنین افرادی مقابله کنید و نگذارید تا افکار منفی آن ها در شما رسوخ کند چه
استراتژی باید به کارببرید؟!! واین حقیقت را باید پذیرفت که ؛ منش انسان محرک رفتار
وتعيين کننده ارزشهای اوست :
“من“، اگر خارم و، گر گل؟! ، “چمن‌آرا“ئی، هست!
که از آن دست که، می‌پروردم، می ‌رویم!

به طور مثال، فردی دلش می خواهد که ورزش کند و می داند که به این کار نیاز دارد، اما
نمی تواند و همیشه چیزی از درون مانعش می شود. حال بین حس درونی و نیاز بیرونی
درگیر است و دچار حس ناخوشایندی شده است. ذهن ناخودآگاه ورزش را نیاز نمی بیند و
چون این فرد تسلطی بر ذهنش ندارد، به طور ناخودآگاه به سمت ورزش نمی رود. با
مدیریت و تسلط بر ذهن می توان این دستور را لغو کرد و به ذهن فرمان داد که بدن به
ورزش نیاز دارد
کسانی که مدام در گذشته زندگی می کنند و خود را با فکرناکامی ها و شکست های آن آزار
می دهند، خود را فرمانبردار ذهن کرده اند و ذهن را بر خود مسلط می کنند ؛ به او اجازه
می دهند تا با یادآوری آن چه که می خواهد باعث آزار شود.
هر زمان که دچار چنین حالتی شدید محکم به خود نهیب بزنید که نمی خواهید تحت تسلط
ذهن باشید و هر فکرمثبتی که می توانید به جای آن وارد ذهن کنید. شما از قدرت ذهن
آگاهید، پس می توانید تسلط بر ذهن داشته باشید به شرطی که بخواهید و اقدام کنید
در دوره ای زندگی می کنیم که بجای دور همی های خانوادگی مدام در« وب »گشت و
گذار می کنیم و این حالت در تمام رده های سنی به یک اپیدمی تبدیل شده است. بسیاری از
افراد بیشتر ساعات شبانه روز خود را در اینترنت می گذرانند و اگر کمی با آن ها همکلام
شوید تصویر درستی از وضع و حال خود ندارند !
ذهن ماهیتی است که تحت تأثیر آگاهی ما قرار دارد.ما قدرت تغییر و تسلط بر ذهن را
داریم. ما هر گونه که بخواهیم می اندیشیم.
جهان درونی ما بنیادی ترین و اساسی ترین جهان ارتباطی ماست. از جهان درونی ما
کیفیت دنیای ما رقم می خورد
تاثیر نقش قدرت ذهن در موفقیت و افکار شما بر رویدادهای زندگی‌تان به ویژه شکست‌ها
و موفقیت‌ها قصه‌های افسانه‌ای یا جملات زرورق پیچیده دنیای امروز نیست. نقش قدرت
ذهن در موفقیت یک حقیقت نهفته در وجود انسان است، حقیقتی مرموز که بشر تا به امروز
تقریبا ذره‌ای از آن را کشف کرده و هنوز چیزهای زیادی در مورد آن وجود دارد که ما
نمی‌دانیم. اگر تا به امروز چیزی در مورد نقش قدرت ذهن در موفقیت نمی‌دانستید یا آن
را جدی نمی‌گرفتید، ! اما باید اذعان کنیم ؛ هر آنچه هستیم همان است که اندیشیده‌ایم.ذهن
همه چیز است. هر آنچه را باور کنیم همان می‌شویم
انگیزش، توانایی دیگر ذهنی و عاطفی است که شما برای رسیدن به موفقیت به آن نیاز
دارید. اگر شما به اندازه کافی انگیزه نداشته باشید پس چطور می‌خواهید به موفقیت برسید؟

برای افزایش و تقویت انگیزه باید مدام به این فکر کنید که این هدف چه مزایایی دارد و چه
تغییر شگفت‌انگیز و لذت بخشی در زندگی شما ایجاد می‌کند. شما نیاز دارید که افکار خود
را به دیگران منتقل کنید تا به برنامه‌های شما کمک کنند .


بین احساس و منطق خود تعادل برقرار کنید:


برخی انسان‌ها احساسی رفتار می‌کنند و برخی منطقی عمل می‌کنند. افراد موفقی که نقش
قدرت ذهن در موفقیت بالایی دارند می‌توانند با ترکیب احساس و منطق خود رفتار کنند.
آن‌ها با دقت بین احساس و منطق خود تعادل برقرار می‌کنند تا به بهترین حالت
تصمیم‌گیری کنند.
به نقش قدرت ذهن در موفقیت و افکارتان ایمان داشته باشید، از آرزوهای‌تان دست نکشید
و برای رسیدن به آن‌ها بهترین راه را انتخاب و بر آن تمرکز کنید.
اعتقادات بنیادی ما در مورد خود، زندگی و جهان به‌طور کلی گسترش پیدا کرده است.
باورهای ما با گذشت زمان گسترش پیدا کرده‌اند و تا حد زیادی به تجارب گذشته ما بستگی
دارند. این‌که از باورهای خودآگاه باشید و یا نه روی افکار، رفتار و احساسات شما تاثیر
می ‌گذارد. گاهی اوقات باورهای بنیادی نادرست و بی‌فایده هستند.
کوتاه سخن آنکه ؛رفتارانسان تنيجۀ تعامل منش يا خوی او با شرايط خارجی است. منش
انسان در جريان طفوليت و تربيت فاميلی و اجتماعی رشد می کند و بعد از زمانی نسبتاً
ثابت می ماند. انسان درطول عمر خود بيشتر چيزهائی را ياد می گيرد، ولی درکل رفتار
عاطفی اش از يک نمونه ای معين پيروی می کند که ما با آن منش، خوی ، خلق می گوئيم.
تغير منش نياز به خودشناسی متداوم دارد ويا بايد به رواندرمانی متوسل شد. انسانها به
مقابل تغير منش خود مقاومت شديد نشان می دهند، چون تغير درمنش برای انسان ترس آور
است و مانند از دست دادن هويت می باشد.
منش انسان محرک رفتار وتعيين کننده ا رزشهای اوست ؛
ای برادر تو همه اندیشه ‌ای
مابقی تو استخوان و ریشه ‌ای
گر گل است اندیشه ‌ی تو گلشنی
و آر بود خاری، تو هیمه ‌ی گلخنی … « مولانا »