می گویند : مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش می تاخت.این طور به نظر می رسید که به
جای بسیار مهمی می رفت .
مردی که کنار جاده ایستاده بود , فریاد زد : کجا می روی ؟
مرد اسب سوار جواب داد :
نمی دانم از اسب بپرس إ
بعضی از مردم چنین زندگی می کنند .
آنها سوار بر عادتها و باورهای غلطشان می تازند ، بدون اینکه بدانند به کجا می روند
به قول ارسطو : ما همانی هستیم که مکرر انجام می دهیم .
ما در زندگی با روید های زیادی مواجه هستیم . این رویداد ها «باور هایی »در ما به
وجود می آورند که ما به سوی آنها جلب می شویم .واز آنها پیروی می کنیم یک وقت
متوجه می گردیم که به طور مستمر تحت تاًثیر آنها قرار گرفته و به طور مستمر مکانیزم
فکر ما را تحت تاثیر خود قرار داده اند ! به عبارت دیگر هر کاری که بدون فکر و برنامه
ریزی انجام شود؛ «عادت »می گویند . عادت یک برنامه و جریان عادی رفتار است که به
طور منظم تکرار می شود و به صورتی نا آگاه بروز می کند بنا به تعریف  عادت ازدیدگاه
روانشناسان ، یک راه کم و بیش ثابت تفکر ، خواهش ها یا احساساتی است که از طریق
تکرار قبلی یک تجزیه ذهنی حاصل شده است .

ما درباره «باور »تعریف های زیادی خوانده و شنیده ایم ولی مهمترین و کاربردی ترین
تعریفی که وجود دارد این است که وقتی می گوییم باور من نسبت به یک موضوع این است
یعنی اینکه بدون لحظه ای فکر و درنگ کردن انتخاب انجام دهیم، حرف بزنیم و رفتار کنیم
باور یعنی ایمان و اعتقادی که همه وجود آن را احساس می کنیم، نسبت به آن نظر می دهیم و
برنامه و نقشه های بزرگ زندگی مان را بر اساس آن پایه گذاری می کنیم .

ویلیام جیمز پدر روانشناسی آمریکا می‌ نویسد: «عادات »همان عواملی ‌اند که به ما امکان
می‌ دهند کاری را برای نخستین بار با سختی انجام دهیم اما همان کار برایمان به‌ زودی آسان
و آسان ‌تر می‌شود تا درنهایت تقریبا بدون هیچ‌ گونه هوشیاری خاصی آن‌ عمل را انجام
می ‌دهیم».
در تحقیقی که دانشگاه دوک آمریکا انجام داد اینگونه عنوان شد :
که بیش از ۴۰ درصد کارهایی که همه ما انجام می دهیم ناشی از عادت است
عادت‌ های ما حاصل یادگیری ‌های ماست. ما در طول زندگی ‌مان چیزهای زیادی یاد
می ‌گیریم. به عنوان نمونه ؛ یاد می‌ گیریم که در محل کارمان، کار و یا رفتاری که برای
انجام کارمان لازم است را یاد بگیریم. اگر شما در محل کارتان وظیفه ‌ای که با شما مربوط
است را بامهارت انجام می ‌دهید، می ‌توان گفت به انجام آن کار عادت کرده‌اید. امااگر
شخص دیگری که در کار شما تخصص ندارد، بخواهد به همان سرعتی که شما کارتان را
انجام می ‌دهید، آن کار را انجام بدهد، می ‌تواند؟
انسان همان ‌طور که به انجام کارهای خوب و مفید عادت می ‌کند به همان صورت هم
رفتارهای بد را هم یاد گرفته و به آن‌ ها عادت می‌ نماید. شاید افراد زیادی را دیده باشید که به
جویدن ناخن ‌های دستشان عادت کرده‌اند. هیچ‌کس دوست ندارد که در یک مهمانی
ناخن‌هایش را بجود، ولی به انجام این کار عادت کرده است و این کار را آگاهانه انجام
نمی‌دهد .
عادات کهن رابه سختی می توان از بین برد و نیز عادات جدید را به سختی می توان شکل داد
زیرا الگوهای رفتاری که تکرار می شوند در راهگذرهای عصبی انسان نقش بسته اند ولی
می توان از طریق تکرار، عادات جدید را شکل داد .

شما هم زمانی را به این موضوع فکر کنید که چه اندازه یا چند درصد کارهای شما برنامه
ریزی شده است یا از روی عادت انجام می شود .
با این محاسبه حدودی به اهمیت عادت در سرنوشت و زندگی خودتان پی می برید .
مغز از میلیاردها سلول تشکیل شده است. این سلول‌ ها برای یادگرفتن انجام کار و یا رفتاری
مسیرهایی را در مغز می ‌سازند .
عادت ‌ها هم حاصل تکرار و یادگیری عمیق انسان هستند. اگر انسان رفتار، گفتار و یا کاری
را به‌ صورتی انجام دهد که تکرار شود کم ‌کم این رفتار، گفتار و یا کار به‌ صورت خودکار
و بدون هیچ زحمت و دردسری انجام می‌ گردد. اگر کاری و یا رفتاری به‌ صورت خودکار و
ناخودآگاه از شما سربزند بدون اینکه شما آگاهانه از انجام آن اطلاع داشته باشید، می‌ گوییم که
این رفتار در شما به ‌صورت عادت درآمده است. خوشبختانه همان‌ طور که انسان می ‌تواند
یاد بگیرد که کاری را انجام دهد به همان صورت هم می ‌تواند که آن کار را انجام ندهد .
سهراب سپهری می گوید؛
غبار عادت پیوسته در مسیر تماشاست
همیشه با نفس تازه راه باید رفت
و فوت باید کرد
که پاک پاک شود صورت طلایی مرگ