چند روز قبل که جرائد ایران را مطالعه می کردم ؛ چشمم به موضوعی افتاد که به شدت متاٌثرم نمود و دلم را بدرد آورد . وآن خود کشی چند نوجوان . افرادی که هنوز در گام های نخستین زندگی هستند و می باید برای آینده تلاش کنند و مراحل زندگی را طی نمایند .لکن آن چنان گرفتار سرخوردگی و در حقیقت فقر شده اند که ترجیح می دهند با زندگی بدرود گویند و جزر و مد های آن را نبینند ..بی اختیار به یاد گفته نویسنده بزرگ ایران صادق هدایت افتادم که گفته بود « در زندگی زخم هایی است که روح را در انزوا می خورد و می تراشد » … اما هر چه اندیشیدم نتوانستم جز فقر بهانه دیگری برای این اقدام نابخردانه بیابم . از این رو بران شدم در این یادداشت علل گوناگون « خود کشی » را تشریح کنم :

برخیز و مخور غم جهان گذران / بنشین و دمی به شادمانی گذران

فیلسوف و دانشمند وطن عزیز ما ، ایران ، چه نیکو فلسفه حیات را تعریف و توصیه نموده است . دریغا
که تکنولوژی و مسائلی که پیرامون ما می گذرد ؛ آن چنان است که آدمی رااز اهداف خود دور می کند
و دنیا را پوچ و هیچ می پندارد و به حیات خویش پایان می دهد! ؟ واقعا احساس کاذبی که در یک لحظه
گریبانگیر افراد می شود ؛ انگیزه آن چیست ؟! از گذشته های دور دانشمندان ؛ نهاد آدمی را معجونی از
جنگ « اضداد »؛ « فرشته » و« شیطان »دانسته اند . هنگا می که نیروی شیطانی بر وجود ما غلبه
« می کند ، کارهایی انجام می دهیم که نابخردانه و مصیبت بار است . از آن جمله است « خود کشی »
خودکشی از عوارض مهم دنیای صنعتی عصر حاضر شناخته شده وبیشتر معلول یأس و اغلب به
اختلال روانی نظیر افسردگی، اختلال دوقطبی، اسکیزوفرنی، شکست عشقی، اعتیاد به نا به سامانی ها
و اختلال های نابرابری های اجتماعی و اعتیاد به قمار؛ است . عواملی که خطر خودکشی را تحت
تأثیر قرار می ‌دهند، عبارتند ازافسردگی و اضطراب ، اختلالات روانی، مصرف نادرست دارو، حالات

روانی، شرایط فرهنگی، خانوادگی و اجتماعی و ژنتیک بیماری روانی و سوء مصرف مواد غالباً در
کنار هم وجود دارند .
با کمال تعجب و شگفتی می خوانیم و می شنویم افراد موفقی هم که نه نیاز مادی داشته و نه در
گمنامی بوده اند؛ راه دیار مرگ را انتخاب می کنند و به زندگی خویش خاتمه می دهند ؟

با کمال شگفتی بر اساس آماری که انتشار یافته از سال ۲۰۱۶ میلادی خودکشی ۳۰٪ در صد
آفزایش داشته است .! بر طبق همین  آمار در هر  12 دقیقه  یک نفر خودکشی می کند و ۵۰٪
در صد افرادی که خود کشی کرده اند سابقه روانی نداشته و اسیر ناگهانی احساسات کاذب
شده اند !
به آمار دیگری نگاه می کنیم : آمار نشان می دهد که 95 % از افرادی که خودکشی می کنند دچار
اختلال روانی هستند، از جمله 80 % بیماران افسرده ، 10 % بیماران اسکیزوفرنی، 5 % افرادی که
دچار زوال عقل و حالات هذیانی هستند ؛خودکشی می کنند .
تردیدی نیست که مساٌ له خود کشی ویژه یک کشور و یا یک قاره نیست ؛ بلکه به اوضاع اجتماعی
هر کشوری بنگرید این حوادث دردناک را مشاهده خواهید نمود . آیا خود کشی یک نوع « مریضی »

است که شخص باید معالجه گردد؟

انگیزه خود کشی ؟

اینک نظری اجمالی به این پدیده زشت می کنیم و عوامل و انگیزه آن را باز گو می نماییم .
به طور کلی هر گاه اندیشه ای خا م و بی لگام یک تنه بر اریکه ذهن ما فرمانروایی کنند ، آن هنگام
خطری بزرگ ؛ سلا مت روح ، شادکامی و توازن درونی ما راتهدید خواهد کرد .در چنین هنگامی
اندیشه ای نابخرد به سراغ ما می آید و ما را به اعمالی وا می دارد که سر انجام به فنا می انجامد .
صادق هدایت نویسنده ایران می گوید :« در زندگی زخم‌ هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در
انزواء می ‌خورد و می ‌تراشد. این دردها را نمی ‌شود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که
این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیش ‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا
بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌ کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز
«تلقی بکنند .
«دورکیم »با توجه به آمارهای قرن 19 در اروپا به این نتیجه می رسد که خودکشی یک پدیده اجتماعی
است و ; خودکشی را حاصل جمع شدگی عوامل گوناگون ، تأثیرات خانوادگی ، اجتماعی ، دینی وهمه
واقعیت های اجتماعی و ناشی از درهم ریختگی قوالب وازهم پاشیدگی نظام اجتماعی و گسستگی روابط
در جامعه و در نتیجه احساس تنهایی و مطرود بودن فرد می داند . ; عواملی هم چون علل آسیب
شناختی روانی شامل بیماریهای جسمی و روانی نظیر افسردگی ، علل اقتصادی نظیر بیکاری ، اخراج

از کار ، ورشکستگی و یا از دست دادن پایگاه اجتماعی ، علل عاطفی و اختلاف ها و درگیری های
خانوادگی ازمهم ترین علل اقدام به خودکشی محسوب می شوند .
پدیده خودکشی که ازعوارض مهم دنیای صنعتی عصرحاضراست بیشترمتأثر از نا به سامانی ها
اختلال های روانی و نابرابری های اجتماعی است . دورکیم درکتاب  تقسیم کار ; خود براین اعتقاد
است که : خودکشی همراه با تمدن ظاهر می شود و یا حداقل آن چه به شکل خودکشی در جوامع فروتر
ملاحظه می شود ، خصوصیات ویژه ای دارد .
دورکیم و فروید علی رغم تفاوت های بسیاری که درنظریات خود با یکدیگر دارند دریک زمینه اشتراک
عقیده دارند : هردواعمال فرد را درنتیجه ی نیروهای پرتوانی که فرد کنترل محدودی روی آنها دارد
می دانند . دورکیم این نیروها را در ; اجتماع ; و فروید آنها را در; ضمیر ناخودآگاه  جایگزین می
دانست البته دورکیم دو دسته علت فرا اجتماعی را نیز بر می شمرد که عبارتند از آمادگی های اندامی
–روانی وخصوصیات محیط طبیعی . وی معتقد به وجود تمایل به خودکشی درسرشت انسان است
واشاره می کند که تأثیر آب وهوا که غیر مستقیم بر اندام ها اثر می گذارند را نباید نادیده گرفت . علل
خودکشی را می توان در پنج مقوله ی مورد بررسی قرار داد :
شخصیت و تجربه های مراحل اولیه کودکی
عوامل فرهنگی
یگانگی اجتماعی
شرایط اقتصادی
تجدد طلبی عوامل روانی ، تجربه های اولیه ی کودکی


انگیزه های روانی :

دکتر ادوین اشنایدمن پنج گروه نیاز روانی که منجر به خودکشی می شود را این گونه می داند :

برآورده نشدن نیاز به عشق ، مقبول واقع نشدن ، تعلق و عضویت در گروه
عدم کنترل ، پیش بینی ناپذیری و بی نظمی
خودانگاره ی نامطلوب و اجتناب از شرم ، شکست و سرخوردگی
قطع روابط مهم و حساس
عصبانیت ، خشم و نفرت

دورکیم» نخستین کسی بود که علت های زیستی ، اقلیمی و روانشناختی رابرای تبیین رفتارهای«
اجتماعی رد کرده و طرق جامعه شناختی را برای درک واقعیت های اجتماعی ارائه داد . منشأ جریان
های خودکشی نه ازفرد که ازجامعه است که درواقع علل واقعی وحقیقی خودکشی اند ؛ نیروهای
اجتماعی از جامعه ای به جامعه دیگر و از گروهی به گروه دیگر ،ازمذهبی به مذهب دیگر فرق می کند
و این علل ازگروه بر می خیزد نه از افراد تک تک .
اعتقاد اساسی دورکیم این بود افلاطون بعدها، در رساله­ ی قوانین، ادعا کرد که خودکشی عملی ننگ
­آور است و اقدام­ کنندگان به خودکشی باید در گورهایی بی ­نام و نشان دفن شوند. اما او چهار استثناء را
برای این اصل تشخیص داد: (که حقایق اجتماعی را باید به عنوان واقعیت های خارجی نسبت به فرد
درنظرگرفت و مطالعه کرد .
گفتمان فلسفی درباره ­ی خودکشی حداقل به زمان افلاطون باز می ­گردد. گرچه، حداقل تا قبل از
رواقیون خودکشی نه به شکلی نظام­ مند بل به نحوی جسته و گریخته توجه فیلسوفان جهان را معطوف
خود ساخته بود. افلاطون صراحتا در دو اثر خود به بحث درباره­ ی خودکشی پرداخته است. نخست، در
رساله­ی فایدون، سقراط، همراه با فیثاغوریان، هواخواهی محتاطانه­ ی خود را از این نظر عنوان
می ­دارد که خودکشی همواره عملی نادرست است .

تاثیر مذهب

مذهب از علل فرهنگی در مطالعه خودکشی است ؛ میزان خودکشی در افرادی که به طور
دائمی به فکرخدا و عبادت هستند ، بسیار از لائیک ها پایین تر است و شاید بتوان این گونه توجیه کرد
که مشغله و باور ذهنی درباره ی خدا ، از; ورود آگاهی های مزاحم به فضای درونی فرد ; جلوگیری
می کند و فرد به مسائلی از این قبیل بی اعتنا می ماند و از میزان خودکشی اش به طرز قابل توجهی
کاسته می شود .
شاید عامل مذهب در کشورهای مذهبی تر (کاتولیک و مسلمانان ) به این دلیل عامل بازدارنده باشد که
خودکشی فردبرای خانواده یک ننگ و رسوایی قلمداد گردد و فرهنگ مذهبی جامعه آن را عملی مذموم
و نکوهش شده؛ بداند و مردم نیز از اعلام خودکشی افراد خانواده خود ، خودداری کنند .
«یونگ »روانشناس معروف ؛ چون روح و روان بشر را دارای خاصیت و کارکرد دینی می داند و
برای آن خاصیت روان درمانگرانه قائل است، و حتی به همین دلیل به روانشناسی علاقه مند است .

خود کشی در اسلام

خودکشی در اسلام مجاز نیست. هم در قرآن کریم و هم در روایات از خودکشی نهی شده است‌ .
در منابع یاد شده‌، این نهی گاهی آشکارا و مستقیم بیان شده‌، و گاهی نیز به گونه غیر مستقیم از
سفارش ‌های دیگر، درک می‌ گردد .


خود کشی از نظر فلاسفه در قرن معاصر


در دوران معاصرو در جهان غرب باور رایج فلاسفه بر این است که خودکشی اساساً غیراخلاقی است .
یکی از این باورها چنین است که خیلی از دلایل ارتکاب خودکشی همچون اختلال افسردگی اساسی، رنج
عاطفی یا مشکلات مالی، گذرا هستند و با کمک گرفتن از درمان ‌گران و تغییر برخی رفتارها می ‌توان
آن ‌ها را از بین برد. یکی از رایج ‌ترین گفته ‌ها که در بحث پیشگیری از خودکشی آورده می ‌شود این
است: «خودکشی » ، یک راه حل دائمی برای یک مشکل موقتی است .
ایمانوئل کانت در کتابش تحت :«عنوان اصول پایه‌ای اخلاق متافیزیکی علیه خودکشی دلیل می‌آورد
وی بر مبنی دومین فرمول خود در رابطه با امر مطلق چنین استدلال می‌ کند که: «کسی که می ‌خواهد
«خود را بکشد باید در نظر داشته باشد که ایا عملش در نهایت انسانی هست یا نه ؟
خودکشی همچنین برای اگزیستانسیالیستهای قرن بیستم نیز موضوعی مهم بود، که انتخاب تن دادن به
خودکشی توسط فرد را واکنشی به تجربه­ ی پوچی یا بی ­معنایی جهان و تلاش انسانی می ­دانستند .
آلبر کامو این پوچی را در مقاله­ ی فلسفی خود با عنوان اسطوره­ ی سیزیف شرح و تفصیل می ­دهد. در
نظر کامو، سیزیف به شکل قهرمانانه­ ای تلاش نمی ­کند که از وظیفه ­ی پوچ خود شانه خالی کند، بل در
عوض استقامت به خرج می­دهد و در مقابل وسوسه ­ی خودکشی مقاومت می ­کند. در نظر کامو
خودکشی ما را با وعده به یک آزادیِ وهم آلود از پوچیِ وجودمان می ­فریبد، و این در حالیست که آن در
نهایت امر چیزی نیست مگر کناره­ گیریِ ما از مسئولیت ­مان در مواجه شدن یا در آغوش گرفتن پوچی ­
یی که در مقابل ماست .

ساده­ ترین دیدگاهِ اخلاقی در باب خودکشی بر این باور است که خودکشی ضرورتا امری نادرست است
زیرا زندگی انسان مقدّس است. گرچه این موضع اغلب مرتبط با متفکران دینی، به ویژه مسلمانان
وکاتولیک ­ها، بوده است، اما مواضع مشابهی نیز در آراء کانت و آراء رونالد دورکیم قابل مشاهده است
بر این دیدگاه «حرمت حیات»، زندگی بشری ذاتا ارزشمند و گرانبهاست، که به موجب چنین دیدگاهی
احترام از سوی دیگران و حرمت قائل شدن برای خود امری ضروری است. بدین سان، خودکشی
نادرست است زیرا وظیفه­ ی اخلاقیِ خود ما به منظور احترام قائل شدن برای ارزشِ ذاتیِ زندگی
بشری، صرفنظر از میزان ارزش آن زندگی برای دیگران یا برای فردی که زندگی از آنِ اوست، را

نقض می­ کند. بنابراین، دیدگاه حرمت حیات یک موضع وظیفه­ شناسانه در قبال خودکشی به شمار
می ­رود .
بزرگترین مزیّت این موضع از این قرار است که انعکاس دهنده ­ی حساسیّتِ معمول اخلاقی است، یعنی
اینکه کشتن را به خودیِ خود امری نادرست می ­داند.
این را هم بگوییم بشر پر توقع و ناراضی از وضع و محیط موجود خود ، به سهولت دستخوش افکار
پریشان و مخاطره انگیز می شود و اگر نتواند این احساسات را مهار نماید سرنوشتی درد ناک در انتظار
اوست .

سهراب سپهری می گوید :

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه ؟
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست …

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم