استاد جلال الدین همایی (۱۳۵۹-۱۲۷۸ هجری و شمسی ) در کتاب “فنون بلاغت و صناعات
ادبی” در رابطه با صنعت تضمین در شعر می نویسد:
“تضمین از آرایه‌ های ادبی و به معنی آوردن آیه ، حدیث، یا سخن مشهور در بین سخن است. همچنین،
اگر شاعر، تمامی مصراع یا بیتی را از شاعری دیگر در سخن خود بیاورد، تضمین خوانده می‌شود.
اگر شاعر یا نویسنده‌ای مثلی را که پیش از وی رواج داشته، در میان نوشته یا سروده خود بیاورد نیز
تضمین خوانده می‌شود.”
صنعت تضمین با ایجاد تنوع، به آرایش سخن کمک می‌کند. همچنین، تضمین پدیدآورنده ایجاز در سخن
است و آگاهی شاعر را از قلمروهای گوناگون کلام نشان می‌دهد. در زمانی که شاعر، سخن یا شعر
معروفی را تضمین کند، معمولاً نام سراینده یا گوینده نوشته نمی‌شود. اما اگر شعر یا سخن مشهور
نباشد، عموماً نام سراینده یا نویسنده سخن نیز ذکر می‌گردد. تضمین هنری یا تضمین طبیعی در نهایت
ایجاز انجام می‌پذیرد.
نمونه های تضمین در شعر فارسی

تضمین هاتف از غزل عراقی:

مه من نقاب بگشا، ز جمال کبریایی که بتان فروگذارند، اساس خود نمایی
شده انتظارم از حد، چه شود ز در درآیی؟ «ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ جز این نباشد، گل باغ آشنایی»
چو بنای کار عاشق، همه سوز و ساز دیدم ره حسن وعشق یکسر، به نیاز و ناز دیدم
زجهانیان گروهی ، به رَهٍ مجاز دیدم «به قمار خانه رفتم، همه پاک ‌باز دیدم
چو به صومعه رسیدم، همه زاهد ریایی»
ز حدوث پاک گشتم، به قدَم رَهَم ندادند ز وجود هم گذشتم، به عدم رهم ندادند
به کنشت سجده بردم، به صنم رهم ندادند . «به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند

که تو در برون چه کردی؟ که درون خانه آیی»

تضمین سعدی از سروده فردوسی:


چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن تربت پاک باد
«میازار موری که دانه کش است که جان داردو جان شیرین خوش است»

تضمین ملک الشعرای بهار از شعر سعدی:

سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست؟ —– یا چو شیرین سخنت نخل شکر باری هست؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟—– هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
«مشنو ای دوست! که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست »
لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هوس—– به هوس بال زد و گشت گرفتار قفس
پایبند تو ندارد سر دمسازی کس—– موسی اینجا بنهد رخت به امید قبس
«به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
که به هر حلقه‌ی زلف تو گرفتاری هست »
بی‌گلستان تو در دست بجز خاری نیست—– به ز گفتار تو بی‌شائبه گفتاری نیست
فارغ از جلوه‌ی حسنت در و دیواری نیست—– ای که در دار ادب غیر تو دیاری نیست!
«گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست-
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست »
روز نبود که به وصف تو سخن سر نکنم—– شب نباشد که ثنای تو مکرر نکنم
منکر فضل تو را نهی ز منکر نکنم —– نزد اعمی صفت مهر منور نکنم
«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟ .
« همه دانند که در صحبت گل خاری هست