میرزا رحیم یغمای جَندَقی متخلص به « یغما »از شعرای غزل‌ سرای سده سیزدهم ایران است. از او به
عنوان یکی از آغازکنندگان ادبیات اجتماعی و انتقادی معاصر ایران یاد می‌شود.


زندگی


ابوالحسن یغما در ۱۱۹۶ (قمری) – ۱۱۶۰ شمسی در دهکده خور و بیابانک، جندق به دنیای ما پا نهاد
نام اصلی او رحیم بود که بعد ها ان را به ابو الحسن تغییر داد و تخلص مجنون را برای خود بر گزید.
در هفت سالگی در بیرون ده شتر می‌چراند و معاش خانواده خود را تأمین می‌کرد. یغما در نوجوانی
به سمت منشی حاکم جندق برگزیده شد و در این زمان اولین اشعار خود را با تخلّص «مجنون »آغاز
کرد. در سال ۱۲۱۶ ه‍.ق حاکم مزبور سر به طغیان برداشت و در جنگ با سردار اعزامی از مرکز
شکست خورد و فراری شد. با این حال یغما به سبب ادب و لیاقت خود به منشی‌گری سردار ذوالفقار
خان حاکم سمنان و دامغان برگزیده شد و مدت شش سال در نزد وی بود. وی در سال ۱۲۲۲ ه‍.ق مورد
خشم سردار ذوالفقار خان قرار گرفت و پس از فلک چند ماه به سیاهچال افتاد و کلیه اموالش نیز ضبط
وتوقیف شد .
یغمای جندقی پس از آزادی نام و تخلص خود را به ابوالحسن یغما تغییر داد و جامهٔ درویشی پوشید و
پس از چند ماه سیر و سیاحت در شهر ابرکوه اقامت گزید و سپس از راه یزد به تهران رفت. وی در
تهران مورد توجه حاجی میرزا آقاسی صدراعظم محمد شاه قاجار که فردی صوفی‌مسلک بود، قرار
گرفت و موقعیت بالایی در دربار یافت. یغما پس از چندی به حکومت کاشان منصوب شد و سپس به
هرات نقل مکان کرد. او در سن هشتاد سالگی به زادگاهش بازگشت و در سال ۱۲۷۶ قمری یا ۱۲۳۸
شمسی در آن جا درگذشت.
یغمای جندقی شاعری وارسته بود که هیچگاه به مدح شاه و درباریان نپرداخت. از وی غزل‌های زیبایی
به یادگار مانده است. یغما از جمله شعرای این دوره بود که در صدد پالایش زبان فارسی از لغات
بیگانه برآمد و لذا در اکثر اشعار خود از لغات اصیل پارسی استفاده می‌کرد. از این شاعر اشعاری در
قالب‌های مختلف شعری اعم از غزل، قصیده، رباعی و ترجیع بند و همچنین هجویاتی به یادگار
مانده‌است که به‌خصوص هجویات او انعکاسی از خشم شاعر نسبت به وضعیت نابسامان اجتماعی

جامعه خود است. یغما همچنین اشعار مذهبی از جمله مرثیه‌هایی در وصف واقعه کربلا سروده که در
مراسم نوحه‌خوانی و سینه‌زنی دهه عاشورا خوانده می‌شود .
ابوالحسن یغما در سال ۱۲۷۶ قمری در محلهٔ گودال دهکدهٔ خور در خانهٔ خودش درگذشت و در بقعهٔ
امامزاده داود در خور به خاک سپرده شد .
یغمادر غزل هایش بیش تر به سبک سعدی و حافظ توجه داشت و غزل های وی تقلیدی استادانه از راه و
روش ان دو استاد بود. برخی از اثار یغما عبارتند از:
دو بیت از شعر خود او، بر سنگ قبر او نوشته شده‌است:
یغما! من وبخت و شادی و غم با هم / کردیم سفر به ملک هستی، ز عدم
چون نو سفران ز گرد ره بخت بخفت / شادی سر خود گرفت و من ماندم و غم
یغما فرهنگ و زبان شعر را نیز دگرگون کرد. از زبان درباری و مطنطن و پر از مدح و ریا فاصله
گرفت و به کشف قابلیت ها و ارزش های فرهنگ مردمان کوچه و بازار پرداخت. هزار هزار مروارید
رخشان را از میان گرد و غبار برگرفت و پاک و پاکیزه گردانید و بر پیشانی شعر خویش نشانید.
وی شاعری نوآور و درخشان است. آثارش از جهتی که ظلم وستم زورمندان عصر را در ضمن هجو و
هزل های تند و بی پروای خود برملا می کند اهمیت دارد. وی فساد آن روزگارر ا در کلمات رکیک و
ناسزاهای خود به خوبی نشان می دهد. تا آن زمان کمتر شاعری چنین گستاخ و بی پروا بر پلشتی ها و
ستم زمانه شوریده بود. او روح گستاخ زمانه ی خویش بود.
وی علاوه بر هزلیات، که جالب ترین بخش اشعار اوست، غزلیاتی به شیوه ی معمول زمانه نیز دارد.
از وی نامه هایی نیز به دوستان، بستگان و دانشمندان عصر باقی مانده است. وی عربی نمی دانست .
از تازی نویسی بیزار بود و به سره‌ نویسی دلبستگی داشت .
یغمایی از شاعران آیینی، به حساب می-آید که مرثیه‌های فراوانی از خود به جای گذاشته‌است؛ سبب
اصلی سرودن این مرثیه‌ها، واقع جانگداز کربلا بوده است. یغما ، اشعار خود را به انواع صنایع بدیع
لفظی؛ مانند: موازنه، ترصیع، تجنیس، اشتقاق و تکرار آراسته ‌است. در بدیع معنوی نیز، آرایه‌های
متناقض‌نما، حسن تعلیل، اقتباس، تضمین، تلمیح، ملمّع، ایهام و سیاقه‌الاعداد بیشتر از صنایع دیگر به
کار رفته است. صنایع بدیعی؛ مانند: جمع، تقسیم؛ تجاهل‌العارف، اغراق، تنسیق‌الصفات و استثنای
منقطع کمترین بسامد را دارد.
نکته : یغما به این خاطر لقب جندقی دارد که در زمان زندگی او روستای خور در ناحیه اداری جندق
بود.


نمونه غزلیات


سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا

آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا
از من امروز جدا می‌شود آن یار عزیز
همچو جانی که شود از تن بیمار جدا
گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت
دل خون گشته جدا، دیده خونبار جدا
زیر دیوار سرایش تن کاهیده من
همچو کاهیست که افتاده ز دیوار جدا
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا؟
دوستان، قیمت صحبت بشناسید، که چرخ
دوستان را ز هم انداخته بسیار جدا
غیر آن مه، که هلالی به وصالش نرسید
ما در این باغ ندیدیم گل از خار جد ا


دل پر دود

سینه‌ ام مجمر و عشق آتش و دل چون عود است
این نفس نیست که بر می‌کشم از دل دود است
دل ندانم ز خدنگ که به خون خفت ولی
این قدر هست که مژگان تو خون آلود است
از تو گر لطف و کرم ور همه جور است و ستم
چه تفاوت که ایاز آنچه کند محمود است
خلق و بازار و جهان کش همه سود است و زیان
من و سودای محبت که زیانش سود است
مهر از شیون من وضع روش داده ز یاد

یا در صبح شب هجر تو قیر اندود است
هر که یغما نگرد لف و خط او گوید
در بر دیو سلیمان زره‌ی داود است


یار با دیگران شد

صرف کار ناله کردم عمر چندین ساله را
یار،یار دیگران شد خاک بر سر ناله را
جان شیرین عرضه کردم بر دهانش لب گزید
که ارمغان کی کس برد تنگی شکر بنگاله را
هان،حذر ای مردم از چشم تر من زان که من
عاقبت دانم که طوفانی بود این ژاله را
راه ما بر بندر صورت فتاد ای کاروان
سخت می‌ترسم همی چشمی رسد دنباله را
ساربان بار سفر بر بست و محمل می‌رود
لال گردی ای زبان بگشا درای ناله را
گفتمش یغما بماند یا رود بیرون ز بزم؟
گفت چون وصل اوفتد رخصت بود دلاله را