حکایتی از مثنوی
دکتر گوهر نو

مثنوی، مشهور به مثنوی معنوی نام کتاب شعری از مولانا جلال‌الدین محمد بلخی
شاعر و صوفی بزرگ ایران است. این کتاب از ۲۶٬۰۰۰ بیت و ۶ دفتر تشکیل شد ه و
یکی از برترین کتاب‌های ادبیات عرفانی کهن فارسی و حکمت است
برخي از محققان مثنوي را بزرگترين اثر عرفاني عالم در تمام اعصار و قرون خوانده اند
مثنوي درخت پربار و تناوري است كه هر چه در منابع افكار و معاني آن انجام مي دهند
گويي ريشه هاي آن را مي كاوند زمين اطراف آن را بيل مي زنند و اعماق خاك آن را مي
سنجندو اين فرصت را مي يابند كه در سايه دلنواز آن بياسايند

مثنوي در دنياي ماوراء زمان سير دارد  از نوعي تجلي مرموز و توصيف ناپذير
لبريزست كه دايم گوينده و مخاطب هر دو را به قلمرو ماوراء تاريخ و دنياي سابق بر عالم
آفاق و انفس واپس مي راند
مولوي ژرف ترين و والاترين دقايق عرفاني را مانند شراب كهن در جام داستان مي ريزد
و ساقي وار آن را به جرعه نوشان عرفان تقديم مي كند
این کتاب در قالب شعری «مثنوی »سروده شده‌است؛ که در واقع عنوان کتاب نیز
می‌باشد
در این کتاب ۴۲۴ داستان پی‌درپی به شیوه تمثیل داستان ،سختی‌های انسان در راه
رسیدن به خدا را بیان می‌کند. هجده بیت نخست دفتر اول مثنوی معنوی به نی‌نامه شهرت
دارد و چکیده‌ای از مفهوم ۶ دفتر است
این کتاب به انتخاب نشریه گاردین جزو ۱۰۰ کتاب برتر تاریخ بشریت برگزیده شده است
اینک حکایت درخت جاودانگی

گفت دانائي به رمز اي دوستان كه درختي هست در هندوستان
– هر كسي كز ميوه او خورد و برد ني شود او پير و ني هرگز بمرد
معني ابيات : داستاني كه با اين دو بيت آغاز مي شود ، روايتي است كه پيش از مثنوي در
شاهنامه فردوسي و مقدمه كليه و دمنه نصراله منشي و چند كتاب ديگر آمده است
خلاصه داستان اين است كه انوشيروان مي شنود كه در هند اكسير زندگي جاودان را يافته
است. مردي را براي آوردن اين داروي عجيب مي فرستد . فرستاده پس از سالياني جست
وجو در« سر انديب» بر بالاي كوهي به حضور حكيمي راه مي يابد و,حكيم به او مي گويد
: حيات جاودان حكمت است كه «دلهاي مرده را زنده گرداند» بر اساس روایت شاهنامه
فردوسي ,برزوي طبيب در طلب گياه زندگي بخش به هند مي رود و حكيم هند به او مي
گويد
«به دانش بود بي گمان زنده مرد»
و توضيح مي دهد كه «به رمز آن گياه اين كليد ست و بس» در كلام مولانا اين اشارت
هست كه بعضي ها فقط (طالب مقلد) هستند كه جوياي حق مي باشند . اما راهي به غيب
ندارند و نمي توانند حقيقت و واقعيت را دريابند
بهر حال خلاصه دو بيت فوق چنين است : كه دانشمندي به صورت رمز به ياران خود مي
گويد كه درختي در سر زمين هند است كه هر كس ميوه آنرا بخورد و يا همراه ببرد ، نه
هرگز مي ميرد و نه هرگز پير مي شود
پادشاهی این شنید از صادقی / بر درخت و میوه‌اش شد عاشقی
معنی بیت :پادشاه این سخن را شنید و عاشق آن درخت و میوه شد
قاصدی دانا ز دیوان ادب/ سوی هندوستان روان کرد از طلب
سالها می‌گشت آن قاصد ازو / گرد هندوستان برای جست و جو
شهر شهر از بهر این مطلوب گشت/ نی جزیره ماند و نی کوه و نی دشت
معنی ابیات :هنگامی که پادشاه این سخن را از فرد راستگویش شنید ، عاشق و بی قرار
درخت و میوه اش شد و پیکی از دبیر خانه خویش روانه هندوستان کرد .سال ها این قاصد
اطراف هندوستان به جست و جو پرداخت. تمام شهر ها و جزایر و کوه ها و دشت ها را
گشت و از هر کسی در مورد چنین درختی سول کرد، بر او خندیدندو او را دیوانه پنداشتند

قاصد شه بسته در جستن کمر / می‌شنید از هر کسی نوعی خبر
بس سیاحت کرد آنجا سالها/ می‌فرستادش شهنشه مال ها
چون بسی دید اندر آن غربت تعب / عاجز آمد آخر الامر از طلب
هیچ از مقصود اثر پیدا نشد/ زان غرض غیر خبر پیدا نشد
رشته ءاومید او بگسسته شد / جسته او عاقبت ناجسته شد
معنی ابیات :پیک شاه با عزمی استوار به جست و جو پرداخت و از هر کس سخنی شنید
.وقتیکه در آن دیار رنج و محنت فراوان دید ؛ خسته شد و دست از طلب برداشت . در
جست و جوی چیزی که می گشت ، پیدا نشد و او خسته و درمانده گردیده بود
بود شیخی عالمی قطبی کریم / اندر آن منزل که آیس شد ندیم (آیس, در فارسی امروز به جای آن
ماٌیوس به کار می بریم . ندیم ؛ قاصد )
گفت من نومید پیش او روم / زآستان او به راه اندر شوم
تا دعای او بود همراه من / چونکه نومیدم من از دلخواه من
معنی ابیات :؛شیخی بزرگوار که دارای طبعی کریم النفس بود ؛ او را دید . قاصد نومید
گفت بایستی از طریق او و هدایت او راه خود را پیدا کنم تا هنگامی که او مرا دعا می کند
و چون دلتنگ و افسرده هستم ، آنچه می خواهم به من خواهد داد
رفت پیش شیخ با چشم پر آب / اشک می بارید مانند سحاب
گفت شیخا وقت رحم و راٌفت است / نا امیدم وقت لطف این ساعت است
معنی ابیات :؛ پیک با چشم گریان و پریشان حال نزد شیخ رفت و به او گفت زمان کمک و
مساعدت هم اکنون می باشد. من در نومیدی به سر می برم و هنگام محبت و لطف این
دقایق است
شیخ خندید و بگفتش ای سلیم / این درخت علم باشد ای علیم
بس بلند و بس شگرف و بس بسیط / آب حیوانی ز دریای محیط
معنی ابیات : شیخ پرسید: دنبال چه می گردی؟ چرا ناامید شده ای؟
شیخ خندید و اضافه نمود:

اي ساده دل دانا و آگاه !؛ اين درخت علم در دل است كه چنين بلندمرتبه وبلند پايه است : ای
مرد پاك دل! آن درخت بلند و عجیب و گستردة دانش, آب حیات و جاودانگی است. تو اشتباه
رفته ای، زیرا به دنبال صورت هستی نه معنی, آن معنای بزرگ (علم) نامهای بسیار دارد
گاه نامش اين علم الهي است كه بر همه هستي مي درخشد و مايه حيات آدمي مي گردد
– آن يكي كش صد هزار آثار خاست / كمترين آثار او عمر بقا است
معني بيت : آن يكي پروردگار است و اصلاً او «عمر بقا» و حيات جاودان دارد
گر چه فرد است او اثر دارد هزار / آن يكي را نام باشد بي شمار
معني بيت : پروردگار يكتا به مناسبت تجليات بي شمار خود اسماء و صفات بي شمار دارد
– صورت ظاهر چه جويي اي جوان ؟ رو معاني را طلب اي پهلوان
– در گذر از نام و بنگر در صفات تا صفاتت ره نمايد سوي ذات
معني ابيات : اي جوان صورت ظاهر را رها كن و به سوي عالم معني گام بردار
از الفاظ بگذر و جلوه هاي حق را بنگر تا به ذات حق راه يابي
تو به صورت رفته اي اي بي خبر زان ز شاخ معنيئي بي بار و بر
تو به صورت رفته ای گم گشته ایی / زان نمی یابی که معنیش هشته ای
معني ابیات : اي بي خبر تو فقط ظاهر و الفاظ را دنبال كرده اي و از حقايق بي بهره مانده
اي. تو به خاطر آنکه دنبال ظاهر رفته ای ، گم گشته و نمی دانی که معنی را رها کرده ای

گه درختش نام شد گاه آفتاب / گاه بحرش نام شد گاهی سحاب
معنی بیت : گاهی درختی را که روئیده نشانه هستی است و زمانی آفتاب ، گاه دریا را
نشانه قرار داده و زمانی ابرها را به عبارت دیگر هر چیزی که آفریده موجب شگفتی و
حیرت آدمیان شده است
– بس بلند و بس شگرف و بس بسيط آب حيواني ز درياي محيط
(درياي محيط : علم الهي است كه بر همه هستي احاطه دارد)

شايان ذكر است : كه علم از نظر مولانا ، علمي است كه آدمي را از اين جهان فارغ كند و به
حق نزديك سازد و اين علم سرانجام به علم الهي و اسرار غيب مي پيوندد و به همين دليل «بس
بلند و بس شگرف و بس بسيط است»
آن یکی کش صد هزار آثار خاست …………………. کمترین آثار او عمر بقاست
گرچه فردست او اثر دارد هزار …………………. آن یکی را نام شاید بی‌شمار
معنی ابیات : آن یکی پروردگار است و اصلاٌ او «عمر بقا» و حیات جاودان دارند
پروردگار یکتا به مناسبت تجلیات بی شمار خود اسماء و صفات بی شمار دارد
آن یکی شخصی ترا باشد پدر …………………. در حق شخصی دگر باشد پسر
در حق دیگر بود قهر و عدو …………………. در حق دیگر بود لطف و نکو
صد هزاران نام و او یک آدمی …………………. صاحب هر وصفش از وصفی عمی معنی
ابیات: :علم و معرفت یك چیز است. یك فرد است. با نامها و نشانه های بسیار.مانند پدرِ تو, كه نامهای زیاد
دارد: برای تو پدر است, برای پدرش, پسر است, برای یكی دشمن است, برای یكی دوست است, صدها, اثر
و نام دارد ولی یك شخص است. هر كه به نام و اثر نظر داشته باشد, مثل تو ناامید می ماند, و همیشه در
جدایی و پراكندگی خاطر و تفرقه است. تو نام درخت را گرفته ای نه راز درخت را. نام را رها كن به
كیفیت و معنی و صفات بنگر, تا به ذات حقیقت برسی, همة اختلاف ها و نزاع ها از نادانایی است