فریدون توللی- شاعر معاصر

نار؛ اگر بسیار بیند ؛ دانه را \ خند خندان؛ بر شکافد خانه را
گر تو؛آن پر مایه ناری؛در سرود \ برتو؛ زان قالب شکستن ها درود!
ورنه؛ تا اندیشه گنجد؛ در سخن \ نغمه ؛ ناهنجار و بی آیین؛ مزن
چون؛ به وزن آری؛ سرود سینه را \ قافیه ؛ قفلی است؛ آن گنجینه را
پرده؛رامشگر؛ازآن بندد به ساز \ تا خوش آواتر کند ؛ هر اهتراز
چامه نیز؛ ای جان جان؛بی پرده نیست \ جای هر گفتار نا پرورده نیست
آنکه خواند موج نو؛ هریاوه را \ ماردوش آسا ؛ ستیزد کاوه را !
ماکیان را؛ تخم افعی ؛ زیربال \ گر نهان داری ؛ و بال آرد ؛ و بال
شعر ما را؛ پایه آیین است و بس \ راه ما ایرانیان؛ این است و بس
هرکه خواهد؛ شعر بی آهنگ ما \ کینه دارد ؛ کینه ؛ با فرهنگ ما
گر تو؛ از فرهنگ خود؛ مانی بدور \ بر تو؛ سیلی ها زند هردست زور
شعر فردوسی ؛ نبودی گر بدست \ خانه ویران بود ؛ و صاحبخانه پست
مصر قبطی؛درسخن؛ تازی نشد \ تا سخن؛ در چشم او؛ بازی نشد
آنچه ؛ بر او رفته؛ روزی در ستیز \ گر کنی اندیشه؛ بر ما رفته نیز
بر تو لیک؛آن عهد رنجوری گذشت \ دور چنگیزی و تیموری گذشت
از سکندر تا عرب؛ در هرهجوم \ این سخن نقش است و؛آن بیگانه موم
ریشه محکم بود؛ اگر توفان سخت \ ریخت مارا؛برگ لرزان از درخت

ای؛روانت فارغ از اندیشه ها \ تیشه دیگر؛ خود مزن؛ بر ریشه ها
ویژه؛کز پارو زدن؛خوابت برد \ موج نو؛در کام گردابت برد !

ایکه؛داری سینه؛چون آیینه پاک \ گنج ها داری؛تو در این آب و خاک
تا نگیرد؛بهره کس؛از رنج تو \ شد سخن؛چون اژدها؛بر گنج تو
پشت؛اگر یکباره؛بر ماضی کنی \ جان هر یغما گری؛ راضی کنی
این سخن؛میراث بس دانشور است \ بر تو؛درجی؛از هزاران گوهر است
همچنان؛کافتاده از دستی بدست \ دست فردا؛ازتوخواهد؛ بی شکست !
وای اگر؛از پشت آن زیبا تراش \ این گهر؛زان یاوه ها؛یابد خراش !


ایکه؛سربازی کنی؛در فوج نو \ تف؛کجا سازد؛به دریا؛موج نو ؟!
تا جهانی؛خیره بر فرهنگ تست \ گر؛به پاسش دل نبندی؛ننگ تست