می گریزم تا رگم جنبان بود ،…
کی فرار از خویشتن آسان بود ؟!
« مولوی »
چند شب قبل فیلمی از یکی از کانال های تلویزیون پخش گردید که توجه ام بدان معطوف شد. حکایت
«دختری بود که در دوره دبیرستان مورد تمسخر و آزار و ایذاء همکلاسی های خود قرار می گیرد و به
نحو زشتی تحقیر می شود و این احساس پیوسته از او جدا نمی گردد وهمراه با گذر عمر احساس
حقارتی که در نهادش به وجود آمده ؛ از بین نمی رود !.از این رو او را درجوانی- به منظور انتقام –
به قاتلی بی رحم تبدیل می کند . دختر جوان در اداره پلیس ایالتی استخدام می شود ؛ ودر زیر این ماسک
از افرادی که در نوجوانی او را مسخره می کرده اند؛ انتقام می گیرد و بدین ترتیب می خواهد عقده
سرکوفته حقارت خویش را به نحوی ارضاء نماید و…»
در دنیائی که در آن زندگی می کنیم « عقده حقارت » یکی از رایج ترین آسیب های روانی افراد است
که علل زیادی دارد. از سوی دیگر باید به ذکر این حقیقت بپردازم ؛هنگامی که احساس حقارت بر
ضمیر پنهان آدمی نقش ببندد، بازتاب آن در چگونگی روابط و مناسبات او با دیگران و خودش ظاهر
می‏شود.! البته فیلم مورد نظر با هیجانات زیادی ساخته شده بود و آنچه توجه نگارنده را جلب نمود «عقده
حقارت »بود که موجب نگارش این مقال گردید . بنا براین ،این یادداشت را به ویژگی های «عقده
حقارت » اختصاص می دهم :
عقده حقارت چیست ؟
عقده حقارت که اغلب اوقات ناخودآگاه است بر اثر عوامل و انگیزه‌ های گوناگون در روان انسان‌ ها
به وجود می‌آید. «پیاژه » در این‌باره می‌ گوید: « به نظر روان‌ شناسان هیچ مرد یا زنی نمی‌ تواند
به‌ طور کامل از عدم تعادلی که منجر به نشانه‌ های روانی همبافت حقارت می‌شود، فرار کند. ولی این
عدم تعادل گاه رسیدن به موفقیت‌ های بزرگ را سبب می‌شود. در واقع بعضی پیروزی‌ ها را ممکن
است نتوان بدون محرک قوی احساس حقارت بدست آورد.»
«احساس حقارت »و «عقده حقارت » را اولین بار« آلفرد آدلر» روانشناس معروف در نظریه
روانشناسی خود مطرح نمود ، آدلر که به خاطر مبتلا شدن به نرمی استخوان در زمان کودکی و

نوجوانی دچار احساس دیده نشدن و طرد شدگی در خانواده و در میان همسالان خود بود ،این نظریه را
بنا به اتفاقات زندگی خودش بیان نمود و راهکارهای لازم برای عبور از حقارت عضوی را مطرح کرد.
«ادلر» روی این موضوع مطالعات زیادی نمود و فرضیه هایی مطرح کرد که مورد قبول سایرین قرار
گرفت و معتقد بود که منشاء احساس حقارت آن قدرها در واقعیت یا تجربه ما نیست. ناشی از نتیجه گیری
هایی است که ما از واقعیت می کنیم، ناشی از ارزیابی ما از تجربه هاست.
افرادی که در معرض نفرت و بیزاری اطرافیان خود قرار بگیرند در محیطی آلوده به نفرت و بیزاری
پرورش می ‌یابند و در جوانی با دلی سرشار از خصومت و نفرت قدم به اجتماع می‌گذارند .

آثار و نشانه‌های عقده حقارت


زمانی که عقده حقارت در فرد شدت یافت، او برای کاهش و پیش گیری از خطرهای احتمالی آن به
مکانیزم‌ های دفاعی جبران، متوسل می‌شود. حال گاه جبران، واقعی و حقیقی است که موجب کاهش این
حس و دست یابی به تعادل می‌ گردد. اما در بسیاری از موارد، جبران‌ ها، انحرافی و کاذب اند که در
این صورت احساس حقارت در یک دور باطل، نه تنها کاهش نمی‌ یابد، بلکه به صورتی ویرانگر و
مخرب تشدید می‌ گردد.
افراد مبتلا به این حس، وقتی نتوانند خود را مسلط و برتر سازند درصدد استفاده از تخریب دیگران
برمی‌آیند. به ویژه نسبت به کسانی که در دل کدورتی دارند، حساسیت بیشتری نشان می‌دهند. در این
راستا از هر نوع تهمت، غیبت، استهزا، اسناد القاب بد، شایعه پراکنی و دروغ پردازی ابایی ندارند، و با
ابزارهای آلوده، به تخریب و تضعیف دیگران می‌ پردازند.
افراد مبتلا به این حس گرفتار عدم اعتماد به نفس، وابستگی شدید، عدم اتکا به خود، خودباختگی و
بی‌هویتی می‌ شوند. این صفات در دوران مختلف زندگی از طفولیت تا کهنسالی در هر زمان به تناسب
سن و سال آنها ظهور می‌ نماید.
انسان بر اثر ابتلا به عقده حقارت دچار بیماری کبر و خود برتربینی می گردد، به مردم بی اعتنا
می‌شود، تجاوز می‌کند، به عصیان و طغیان می‌ گراید، مردم را به حساب نمی‌آورد و اصول اخلاقی
را رعایت نمی‌نماید.
شخص حقارت زده مرتب از دیگران می ‌رنجد زیرا فکر می‌کند که آنها با رفتار و جملات خود در پی
آزار او هستند.!او جهان را محیطی ناامن می‌یابد که باید در برابر آن همیشه حالت دفاعی داشت.
عقده حقارت فرد را به سمت رو آوردن به کام‌جویی‌های موقت می‌کشاند.فرد تلاش سخت و پیگیر
برای هدف ‏‏های نامعین، بیهوده و غیرعقلانی می‌کند.گاه مد پرستی و دقت و وسواس در آراستگی
ظاهری و رفتارهای مبالغه آمیز می‌ تواند از نشانه‌ های «عقده حقارت »باشد

«آدلر» انسان را ذاتا موجودی اجتماعی ،خلاق ، هدف دار، بی همتا، مسوول و انتخاب کننده ؛می داند
که احساس حقارت زیر بنای رشد روانی او را فراهم می آورد و همواره وی را درجهت تفوق و برتری
سوق می دهد. به عبارت دیگر هر انسانی با توجه به این هدف به جلو رانده می شود و به فعالیت هایی
می پردازد که در نهایت این فعالیت ها شیوه زندگی اورا مشخص می سازد. از این رو رفتار فرد را در
درون زندگی اش قابل بررسی می داند .
به عقیده آدلر انسان سازنده سرنوشت خویش است و به تجارب خویش معنی و مفهوم می بخشد . به نظر
آدلر افراد غیرعادی مریض نیستند ، بلکه انسان های مایوسی هستند که نیاز به امید و شهامت دارند
روش درمانی آدلر :

  • در کمک به بیماران و برای تسلط بر احساس حقارتشان شیوه اش «تشویق » بود .
  • همه این فنون برای تشویق مد دجو و جهت دادن به تلاش های او برای دوباره هم سو سازی هدف
    های خود با منافع جامعه و فعالیت برای یافتن سبک های زندگی رضایتبخش تر به کار گرفته می شوند.
    هر چند این انتقاد بر روانشناسی فردی وارد آمده که هدف آن فقط پرورش نوعی عقل سلیم در مدد
    جوست و در کاربرد آن نیز نوعی ساده انگاری مشاهده می شود، اما به نظر می رسد قابلیت
    کاربرد و نیز عملی بودن و سودمندی آن در زندگی روزمره افراد درست به همان میزانی است که آدلر می توانست انتظار داشته باشد .

چند وقت پیش دکتر نورتون ال ویلیامز روانکاو، خطاب به یک اجتماع پزشکی گفت که اضطراب و
تشویق انسان امروز به این دلیل است که خود را نشناخته است. به اعتقاد او، احساس آرامش تنها در
صورتی ایجاد می شود که انسان خود را یک فرد منحصر و متمایز از دیگران، آنطور که منظور خداوند
در خلق انسان بوده است به حساب بیاورد. به اعتقاد دکتر ویلیامز «انسان» در صورتی خود را می
شناسد که منحصر به فرد بودن خود به عنوان انسان را باور کند.
آری ..به قول مولانا :
میل ها همچون سگان خفته اند ،…
اندر ایشان ، خیر و شر ، بیفته اند …
صد چنین سگ اندر این تن خفته اند،
چون نبوده صیدشان بنهفته اند …