آرامگاه سعدی در شیراز و در  دامنه کوه فهندژ،  در انتهای خیابان بوستان واقع شده است .این مکان در آغاز خانقاه شیخ بوده که در آخر عمر در آنجا زندگی می کرده است .و در همان جا دفن گردیده است . برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان وزیر معروف آباقاآن مقبره ای بر فراز قبرسعدی ساخته شد. در سال 998ه.ق به حکم یعقوب ذوالقدر حکمران فارس ؛ خانقاه شیخ ویران گردید .تا اینکه درسال 1187ه.ق به دستور کریمخان زند عمارتی از کچ و آجر بر فراز مزار سعدی ساخته شدکه شامل دو طبقه بود .بنایی که در زمان کریمخان زند ساخته شده بود تا سال 1327 شمسی بر پا بود .در سال 1329 ش به کوشش دانشمند گرامی شادروان علی اصغر حکمت و توسط انجمن آثار ملی ایران ، آرامگاه کنونی ساخته شد . .مراسم افتتاح رسمی آن در اردیبهشت 1331ش بر گزار گردید .

            بر روی در ورودی آرامگاه بیتی از شیخ نوشته شده که :

                زخاک سعدی شیراز بوی عشق آید / هزار سال پس از مرگ او گرش بویی.

این ساختمان دارای هشت ستون از سنگهای قهوه ای رنگ است که در جلو مقبره قرار دارند و اصل بنا با سنگ سفید و کاشی کاری مزین شده است ..بنای آریامگاه از بیرون به شکل مکعب است لکن در داخل هشت ضلعی است .دیواره  های آن از جنس مرمرو گنبدلاجوردی ساخته شده است .بنا در سمت چپ به رواقی متصل می شود که در آن هفت طاق وجود دارد که با کف سازی سیاه رنگ  به آرامگاه شوریده شیرازی  پیوند  می خورد .سنگ قبر در وسط عمارت هشت ضلعی قرار دارد وسقف آن با کاشی های فیروزه ای رنگ تزئین شده است .

      در شش ضلعی ساختمان کتیبه قرار دارد که از قسمت هایی از گلستان و بوستان ، قصائد ، بدایع و طیبات سعدی انتخاب گردیده است .در ضلع غربی؛ قصیده ای با این مطلع نوشته شده که :

خوش است عمر ، دریغا که جاودانی نیست / پس اعتماد براین چند روز فانی نیست

( به منظور آشنایی بیشتر با این قصیده دلاویز چند بیتی از آن در ذیل نقل  می گردد .)

                   

درخت قد صنوبر خرام انسان را/مدام رونق نوباوه‌ی جوانی نیست

گلیست خرم و خندان و تازه و خوشبوی/ولیک امید ثباتش چنانکه دانی نیست

دوام پرورش اندر کنار مادر دهر/طمع مکن که درو بوی مهربانی نیست

مباش غره و غافل چو میش سر در پیش/که در طبیعت این گرگ گله‌بانی نیست

چه حاجتست عیان را به استماع بیان؟       /که بی‌وفایی دور فلک نهانی نیست

کدام باد بهاری وزید در آفاق/       که باز در عقبش نکبتی خزانی نیست؟

اگر ممالک روی زمین به دست آری/  بهای مهلت یک روزه زندگانی نیست

دل ای رفیق درین کاروانسرای مبند/که خانه ساختن آیین کاروانی نیست

اگر جهان همه کامست و دشمن اندر پی/به دوستی که جهان جای کامرانی نیست

چو بت‌پرست به صورت چنان شدی مشغول/که دیگرت خبر از لذت معانی نیست

طریق حق رو و در هر کجا که خواهی باش/که کنج خلوت صاحب دلان مکانی نیست و…

در  ضلع شمال شرقی ابیاتی از بوستان با این مطلع نوشته شده است :

  الا ای که بر خاک ما بگذری  / به خاک عزیزان که یاد آوری .

           ( در ذیل چند بیت از آن نقل می گردد J

 

که گه خاک شد سعدي او را چه غم /به بيچارگي تن فرا خاک داد

بسي بر نيامد که خاکش بخورد/بزرگي که خود را به خردي شمرد

که گر خاک شد سعدی، او را چه غم؟/که در زندگی خاک بوده است هم

به بیچارگی تن فرا خاک داد/ و گر گرد عالم برآمد چو باد

بسی برنیاید که خاکش خورد/دگرباره بادش به عالم برد

مگر تا گلستان معنی شکفت/بر او هیچ بلبل چنین خوش نگفت

عجب گر بمیرد چنین بلبلی/که بر استخوانش نروید گلی

در ضلع جنوب شرقی ، کتیبه ای  از حکایت گلستان است که چنین نوشته شده است :

یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته شوریده ای که دران سفر همراه ما بود نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت چون روز شد گفتمش آن چه حالت بود گفت بلبلان را دیدم که بنالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه و غوکاندر آب و بهایم از بیشه. اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته.

دوش مرغی به صبح می‌نالید/عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلص را/مگر آواز من رسید به گوش

گفت باور نداشتم که ترا/بانگ مرغی چنین کند مدهوش

گفتم این شرط آدمیت نیست/مرغ تسبیح گوی و من خاموش

         در ضلع جنوب  غربی ، غزلی از بدایع با این مطلع نوشته شده :

  ای صوفی سر گردان ، در بند نکو نامی /تا درد نیاشامی ،زین درد نیارامی …

( متن غزل به منظور آگاهی خوانندگان چنین است  :

ای صوفی سرگردان، در بند نکونامی/تا درد نیاشامی، زین درد نیارامی

ملک صمدیت را، چه سود و زیان دارد/گر حافظ قرآنی، یا عابد اصنامی

زهدت به چه کار آید، گر رانده درگاهی؟/کفرت چه زیان دارد، گر نیک سرانجامی

بیچاره توفیق اند، هم صالح و هم طالح/درمانده تقدیرند، هم عارف و هم عامی

جهدت نکند آزاد، ای صید که در بندی/سودت نکند پرواز، ای مرغ که در دامی

جامی چه بقا دارد، در رهگذر سنگی؟/دور فلک آن سنگ است، ای خواجه تو آن جامی

این ملک خلل گیرد، گر خود ملک رومی/وین روز به شام آید، گر پادشه شامی

کام همه دنیا را، بر هیچ منه سعدی/چون با دگری باید، پرداخت به ناکامی

گر عاقل و هشیاری، وز دل خبری داری/تا آدمیت خوانند، ورنه کم از انعامی

در ضلع جنوب شرقی ایوان ( نزدیک آرامگاه شوریده شیرازی )قصیده ای به این مطلع وجود دارد که:

       خاک من و توست که باد شمال / می برد سوی یمین و شمال

     ( چند بیت از این قصیده 🙂

عمر به افسوس برفت آنچه رفت /دیگرش از دست مده بر محال

بس که در آغوش لحد بگذرد/بر من و تو روز و شب و ماه و سال

گر به مثل جام جم است آدمی/سنگ اجل بشکندش چون سفال

هر که به گفتار نصیحت کنان/گوش ندارد بخورد گوشمال

گر قدمت هست چو مردان برو/ور عملت نیست چو سعدی بنال

در ضلع شرقی نسز چند بسیت از قصیده ای بدین مضمون است :

بسی صورت بگردیده است عالم / وز این صورت بگردد عاقبت هم

عمارت با سرای دیگر انداز /که دنیا را اساسی نیست محکم

مثال عمر، سر بر کرده شمعی است/که کوته باز می‌باشد دمادم

و یا برف گدازان بر سر کوه/کزو هر لحظه جزوی می‌شود کم

ه چشم طامع از دنیا شود سیر /         نه هرگز چاه پر گردد به شبنم

گل فرزند آدم خشت کردند / نمی‌جنبد دل فرزند آدم

به سیم و زر نکونامی به دست آر   /منه بر هم که برگیرندش از هم..

  • *

…نه هر کس حق تواند گفت گستاخ/ سخن ملکیست سعدی را مسلم

مقامات از دو بیرون نیست فردا/ بهشت جاودانی یا جهنم

بکار امروز تخم نیک نامی    /که فردا برخوری والله اعلم

در ضلع شمال غربی ، غزلی از « طیبات » بدین ترتیب نوشته شده است :

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست  / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست 

به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح/تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست

نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل /آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است/به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست

زخم خونینم اگر به نشود به باشد/خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست

غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد/ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست

پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است/که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست

سعدیا گر بکند سیل فنا خانه عمر  /دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست

  باید دانست علی اکبر خان قوام الملک شیرازی ؛  سنگ قبر کنونی را که سماق سرخ کم رنگی است ، بر روی مزار شیخ نصب کرد.

محوطه

در طرح جدید پس از خرید و تخریب خانه‌های اطراف آرامگاه دارای محوطه‌ای در حدود ۱۰۳۹۵ متر مربع شد. محوطه باغ به سبک ایرانی گلکاری، درختکاری و باغچه بندی شده‌است. در وسط حیاط دو حوض مستطیل شکل، با جهت شمالی – جنوبی در دو طرف محوطه  آرامگاه قرار دارد و حوض دیگری در جهت شرقی – غربی در مقابل ایوان اصلی بنا واقع شده‌است.اغلب گردشگرانی که به سعدیه می آیند به امید ی که باز هم  به آرامگاه  شیخ آیند به این حوض سکه پرتاب می کنند .

قنات

در عمق ده متری صحن آرامگاه قناتی وجود دارد که آب آن دارای مواد گوگردی و جیوه می‌باشد، آب این قنات که در زیر زمین جریان دارد به درون «حوض ماهی» می‌ریزد.تاب می کنند.

حوض ماهی

حوض ماهی؛ این حوض در سمت چپ آرامگاه واقع است و در داخل به شکل هشت ضلعی است و زیربنایی در حدود ۳۰٫۲۵ مترمربع دارد و با ۲۸ پله به صحن آرامگاه وصل می‌شود، مشهور است که سعدی نزدیک زاویه خود، حوضچه‌هایی از سنگ مرمر ساخته بوده که آب در آن‌ها جریان داشته‌است. شستشو در این آب، خصوصاً در شب چهارشنبه سوری، جزء معتقدات مردم شیراز بوده‌است. کاشی کاری‌های داخل حوض ماهی که به سبک عمده سلجوقی است، در سال ۱۳۷۲ توسط استاد کاشی کار «تیرانداز» طراحی شده و توسط میراث فرهنگی اجرا گردیده‌است.

 بر فراز حوض ماهی یک نورگیر به شکل هشت ضلعی و دو نورگیر چهارضلعی در طرفین آن قرار دارد. زیرزمین سعدیه امروزه به چایخانه سنتی تبدیل شده‌است.