گاهی اوقات رفتار بعضی از افراد دل آدم را به درد می آورد . گویی قدرت تعقل واندیشیدن
را ندارند و پیوسته در صدد ببینند دیگران چه می کنند وسپس از آنان تقلید نمایند .! به قول
اوحدی مراغه ای شاعر وطنمان :« پی تقلید رفتن از کوریست » .
چرا ما حتی بدون اینکه بدانیم ، از افراد اطراف مان کپی برداری و تقلید می کنیم؟، آیا تا
به حال متوجه شده اید که شما و دوستانتان همگی به طور مشابه صحبت می کنید؟ آیا تا به
حال متوجه شده اید زمانی که یک دوره طولانی را با کسی سپری می کنید، مانند هم
صحبت و رفتار می کنید ؟ گاه مدل لباس و ظاهر خود را به صورت هنرپیشگان در می
آورید و خویشتن را همسان آنان تصور می کنید ! بنابراین گاهی ناخود آگاه از دیگران تقلید
می کنید یا دیگران از شما تقلید می کنند !تقلید در اصل به معنی پیروی و دنباله ‌روی
است.از این رو اصطلاح تقليد به عملي گفته مي ‌شود که در غياب الگو يا نمونه بررسي
شده، به عينه تکرار مي ‌شود. بررسي ‌ها نشان مي ‌دهد که تقليد‌ کردن، تاريخي طولاني
دارد. حتي در بسياري از فعاليت ‌هاي روزمره تک‌تک ما نيز تقليد ديده مي ‌شود. انسانها
قادرند حرکات، مهارتها، رفتارها، اداها، اطوارها، صداها، و غیره، را تقلید کنند. این
توانایی گسترده بر وجود یک سیستم تقلیدی در مغز دلالت می‌کند.
تقلید کورکورانه و به دور از آگاهی و از روی خود باختگی، از عوامل اصلی رکود و
ایستایی است، و هر جا که چنین مسئله ای رخ دهد، دلیلی بر به کار گرفتن اندیشه و جوشش
فکر، باقی نمی ماند، و شخص تقلید کننده با سرسپردگی نابخردانه، راه شکوفایی عقل را بر
خود خواهد بست. تقلید کورکورانه از دیگران، اندیشه آدمی را در تنگنای چارچوب فکری

دیگران به بند می کشد و توان پرواز در افق های تازه و روشن و دلخواه را از آدمی می
ستاند. حکیم سنایی غزنوی این گونه از تقلید بدون بصیرت پرهیز می دهد:
تو چون موری و این راهست همچون موی بت رویان
مرو زنهار بر تقلید و بر تخمین و بر عمیا

یکی از معانی (تقلید) كه اصطلاحى عامیانه است ، ادا درآوردن ، و پیروى نامعقول از
اعمال و حركات این و آن مى باشد. این نوع تقلید مذموم است ، تا جائى كه گاهى مقلد را
خوار و رسوا مى كند، و در نظر خلق از اعتبار و ارزش مى اندازد. شخص باید متكى به
خویش باشد، و هر كارى مى كند حساب شده و با مطالعه و دقت و دوراندیشى انجام دهد، تا
چه رسد كه این نوع تقلید، كوركورانه هم باشد!
این مثل را در مورد افرادی می گویند كه از دیگران تقلید نابه جا و كوركورانه می كنند و
خیر و صلاح خویش را در نظر نمی گیرند .

مولوی عارف بزرگ قرن هفتم ایران در باره زیان های تقلید مکرر مطلبی را بیان کرده
است، در یک جا می گوید، هرکس بتواند خود را از تقلید رها سازد، رستگار شده است :
آنکه او از پردۀ تقلید جست / او به نور حق بیبند هرچه هست
نور پاکش بی دلیل و بی بیان / پوست بشگافد در آید در میان
و در جایی دیگر مقلد را رسوای جهان میداند و می گوید:
گرچه تقلید است استوان جهان / هست رسوا هر مقلد ز امتحان
همچنان گفت پنجۀ شصت امیر / جملگان یک یک بتقلید وزی
او در داستانی که با نام «خر برفت و خر برفت ،و خربرفت » معروف است مطلب مهمی
را بیان می کند که مانند بسیاری از داستانهای مثنوی شرح حال ماست… و بیت آخر آن به
صورت ضرب المثل درآمده است .
اینک خلاصه داستان :
بشنوید ای دوستان این داستان / کان حقیقت شرح حال ماست آن

موضوع اصلی داستان راجع به تقلید است..
صوفیی در خانقاه از ره رسید
مرکب خود برد و در آخر کشید
آن زمانها كه مسافرخانه به معنى امروزى نبود، درویشان و صوفیان به خصوص در قرن
هفتم هجرى ، در خانقاه سرگرم بزم و شعرخوانى و سماع و رقص بودند و اینها را نشانه
تصفیه باطن و خودسازى مى دانستند ،
مرد صوفى غریبى وارد شهرى شد، و یكراست به خانقاه رفت ، و مركب سوارى خود را
برد و به خادم خانقاه سپرد كه آنرا در (آخور) نگاه دارد و فردا صبح در مقابل انعامى به
وى تحویل دهد.
ولى صوفیان گرسنه خانقاه كه متوجه موضوع و سادگى صوفى ساده دل شدند، بدون اطلاع
او رفتند خر او را فروختند، و از پول آن سور و سات آن شب را فراهم ساختند.
هم در آن دم آن خرک بفروختند
لوت آوردند و شمع افروختند
در اثناى آماده ساختن سور و لوت كه از پول فروش خر فراهم شده بود، صوفیان براى
اینكه صاحب خر متوجه نشود، او را دوره كردند:
صاحب خر هم كه آن همه مهر و محبت و نرمش و نوازش را از اصحاب خانقاه دید، ذوق
زده شد و سخت به شوق آمد، و خود را مانند آنها آماده خوشگذرانى شبانه كرد و گفت :
همین كه سور و سات آماده شد، صوفیان همچون گرسنگان سال قحط هجوم آوردند و خان
طعام را در میان گرفتند و به خوردن و نوشیدن مشغول شدند. به دنبال آن نعره هاى مستانه
سر دادند، و غوغائى به پا كردند، و به رقص و دست افشانى و پاى كوبى پرداختند.
چون گذشت آن نوش و آن جوش و سماع / روز گشت و جمله گفتند الوداع
مطرب هم ساز و تنبك خاص سماع و رقص صوفیان خانقاه را به صدا در آورد و با آهنگ
ساز و ضرب گران خود (خر برفت و خر برفت و خر برفت ) آغاز كرد.

چون سماع آمد از اول تا کران
مطرب آغازید یک ضرب گران

خر برفت و خر برفت آغاز کرد
زین حراره جمله را انباز کرد
زین حراره پای کوبان تا سحر
کف زنان خر رفت و خر رفت ای پسر
شایان توجه است که رقص و سماع در میان بعضى از صوفیان جایز بوده و برخى دیگر ،
مولوى و سعدى از طرفداران آن بوده اند .
رقص صوفیانه با آن كلاه پوستى بلند و دامن گشاد و دراز میان باریك در حالى كه صوفیان
با ساز و ضرب مطرب جمله (خر برفت و خر برفت و خر برفت ) را دم گرفته بودند،
چنان فضائى از شور و شوق و عشق و شادى پدید آورده بود كه صوفى صاحب خر هم به
تقلید از آنها برخاست و با آنان به رقص و دست افشانى و پایكوبى پرداخت . و او هم تكرار
مى كرد كه : (خر برفت و خر برفت و خر برفت .)!!
سرانجام پس از صرف آن سور و سات مفت و فراوان ، و آن رقص و سماع و ساز و
ضرب كه از سر شب تا سحر ادامه داشت ، چون روز فرا رسید هر كس به دنبال كار خود
رفت ، و فقط صوفى صاحب خر در خانقاه ماند.
صوفى صاحب خر نیز آماده رفتن شد. رخت و اثاث خود را از حجره بیرون آورد تا
بگذارد روى خر و سوار بشود و زودتر حركت كند تا از همرهان و مسافران عقب بماند.
صوفى تازه وارد خر را در آخور ندید و پنداشت كه خادم خانقاه آن را برده است آب بدهد.
از این رو صبر كرد تا خادم بیاید و چون خادم از بودن خر اظهار بى اطلاعى كرد، صوفى
صاحب خر، تهدید به شکایت نزد قاضی کرد.
چون خادم دید كه صاحب خر مى خواهد او را به شكایت نزد قاضى ببرد، حقیقت را بازگو
كرد كه دیشب چه بر سر خر آمده است !
گفت: والله آمدم من بارها
تا تو را واقف کنم زین کارها
تو همی گفتی که خر رفت ای پسر
از همه گویندگان با ذوق تر
باز می گشتم که او خود واقف است

زین قضا راضی است مردی عارف است
گفت: آن را جمله می گفتند خوش
صاحب خر گفت اگر همان موقع ماجرا را به من مى گفتى ، اقلا یا پول خر را به صوفیان
مى دادم كه صرف سور و سات خود كنند و خرم را نفروشند، یا آنچه زر داشتم مى گذاشتم
آنها میان خود توزیع كنند و دست از سر خرم بردارند، ولى حالا كه همه رفته اند من چه
كسى را بگیرم و از وى نزد قاضى شكایت كنم ؟!


خادم گفت ، والله من چند بار آمدم كه به تو بگویم صوفیان خرت را به زور از من گرفتند و
بردند و فروختند و این سور و سات هم از پول آن است ، ولى هر بار دیدم تو چنان سرگرم
رقص و سماع هستى كه گوشت بدهكار حرف من نیست ، و حتى بیش از دیگران شادى مى
كردى و مى گفتى : (خر برفت و خر برفت و خر برفت ) از این رو فكر كردم كه از ماجرا
اطلاع دارى !
صاحب خر كه این را از خادم شنید، متوجه شد كه سماع و رقص و خر دزدى صوفیان
چنان رندانه و ماهرانه انجام گرفته بود كه او را از خود بى خود و هوش از سرش ربوده
بود، تا جائى كه خود او هم ناخودآگاه و از روى تقلید كوركورانه با ساز و ضرب آنها مى
رقصیده و مى گفته است : (خر برفت و خر برفت .) بدون اینكه بداند چه بلائى بر سرش
آمده است !
مر مرا تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد
آن صوفی از طمع و حرص به تقلید گرفتار شد و حرص عقل او را کور کرد.
علم تقلیدی، انسان را از کمال به نقص می برد؛ چنانکه می گوید:
گرچه عقلت سوی بالا می پرد
مرغ تقلیدت به پستی می چرد
علم تقلیدی وبال جان ماست
عاریه است و ما نشسته کان ماست
در خاتمه مولانا ریشه مسائل را در این داستان، فقر درونی، تقلید کورکورانه و حرص و
طمع اعلام می نماید.

ديدگاههاي مختلف درباره تقليد


درباره ماهيت تقليد ديدگاههاي متعددي وجود دارد ،از نظر روانشناسي قديم ، تقليد يكي از
غرايز اساسي دانسته شده است و ديدگاه غريزي اولين نظريه پيرامون ماهيت تقليد محسوب
مي شود .
بيشتر روانشناسان آغاز قرن حاضر و آنهايي كه در چهارچوب روانشناسي كلاسيك كار
كرده اند تقليد را هم مانند هر مساله ديگر رواني يك مساله غريزي مي دانند .
(( ويليام جيمز )) و(( بالدوين )) از جمله اين دانشمندان هستند .
ديدگاه ديگر درباره ماهيت تقليد ، نظريه برون سازي است . فرد در برخوردهاي خود با
محيط معمولاً چيزي را كسب مي كند يعني با فراهم ساختن تصويري از يك موقعيت آنرا
در رفتار خود منعكس مي سازد . اين جريان را «برون سازي »مي نامند . از اين نظرگاه ،
برون سازي فعاليتي است كه به انطباق با شرايط محيط مي انجامد و تقليد از اين قسم است
ژان پياژه روانشناس معروف در نظام روانشناسي شناختي كه براي تحول رواني انسان
ترسيم كرده ، تقليد را از مقوله برون سازي مي شمرد .

تاریخچه


در روانشناسی قدیم تقلید به عنوان یکی از غرایز اساسی مطرح شده است. اما بررسیهای
تحولی نشان داده‌اند که فرایند تقلید باید مانند سایر فرایندهای روانی بر اساس یافته‌های
عینی مورد تبیین قرار می‌ گیرد. وقتی که مساله شکل ‌گیری تقلید را بخصوص در آغاز
زندگی مورد بررسی قرار می ‌دهیم می ‌بینیم که در این عمل جنبه غریزی حاکی از یک
خودکار به چشم نمی ‌خورد. یعنی تقلیدی یک مکانیزیم از پیش داده شده نیست
خودباختگي روحي نيز از جمله عللي است كه مي تواندآدمي را به پيرويهاي ناآگاهانه و
تقليدهاي، كوركورانه وادار سازد . افراد بالغ و عاقل و تحصيل كرده گاهي آن چنان به
عظمت و بزرگي كسي معتقد مي شوند كه مسخر و مقهور وي مي گردند و با تمام وجود
مجذوب و محسورش مي شوند . همواره به او مي انديشند ، در گفتار و رفتارش دقت مي
كنند و تا جائيكه بتوانند آگاهانه و با توجه، كارهايش را سرمشق خود قرار مي دهند و از
آنها تقليد مي نمايند .

تاثیر و نقش تقلید در زندگی

در بسیاری از فعالیتهای انسان بخصوص آن قسمت از فعالیتها که جنبه تخیلی دارند مساله
تقلید در کار است. در بسیاری از بازیها وقتی که جنبه سازندگی یا تخیلی پیدا می‌کنند از
مساله تقلید استفاده می‌شود.
برخی تحقیقات نشان می دهند که انسان ها یک سیستم نورونی آینه ای دارند که به آن ها
اجازه می دهد تا از طریق تقلید چیز هایی را یاد بگیرند، نورون آینه ای در مغز ما هنگامی
که رفتار دیگران را مشاهده می کنیم، فعال می شوند، تصور کنید که اجزای بسیار کوچکی
از مغز, فعالیت های دیگران را بدون حتی یکبار انجام دادن شان واقعاً به خوبی انجام می
دهند!
به لحاظ تاريخي مي‌ توان گفت تقليد قدمتي طولاني دارد و در گزارش ‌ها آمده است که
انسان مقلدترين موجود کره زمين است. آلبرت بندورا، از روان ‌شناسان معاصر و صاحب
نظريه معروف شناختي اجتماعي، يادگيري مشاهده‌اي يا همان تقليد را مهم‌ ترين يادگيري
انسان مي‌داند. وي معتقد است که ما با يادگيري مشاهده‌اي رفتار ديگران را مي ‌بينيم،
مي ‌فهميم و آنها را رفتار خودمان قرار مي ‌دهيم. به عبارت ديگر، اقتباسي که جزوي از
شخصيت ما مي ‌‌شود.
انسان ‌هايي که از عزت نفس، اعتماد به نفس، خودکارآمدي (اطمينان به توانايي‌هاي
خود) بالاتري برخوردارند، کمتر به سراغ تقليد مي ‌روند و در دام کپي ‌برداري ‌هاي
کورکورانه گرفتار نمي ‌شوند. متاسفانه ديده شده بسياري از تقليدها موجب ايجاد اختلالات
شخصيتي در افراد مي ‌شود.