تمثیل، روشی ا­ست برای محسوس کردن مفاهیم. شاعران برای تجسّم دریافت‌ ها،
کشف ‌ها و ذهنیات خود، از روش تمثیل استفاده می­ کنند. زیرا برخی از مفاهیم و
تجربه ‌های انسانی بدون تجسّم حسّی به دشواری قابل درک است. تمثیل، نوعی تشبیه است
امّا اغلب از تشبیه، مفصّل ‌تر است؛ یعنی عناصر و کلمات متعدّدی در آن نقش دارند. برخی
از تمثیل ‌ها با استفاده از پدیده ‌ها و رخدادهای طبیعی ساخته می ­شود. از این رو شاعران
یکی از مایه ‌های شعرشان را از ضرب‌المثل ‌ها می ‌گیرند. اگر دیوان شاعران فارسی ‌گو
را بکاویم، می ‌بینیم که برخی از آن‌ ها بار‌ها از ضرب ‌المثل‌ها استفاده کرده‌اند. ، اینک
به مفهوم این ضرب المثل می پردازیم که :

«زلیخا گفتن و یوسف شنیدن
شنیدن، کی بود مانند دیدن»
مثل فوق از یک بیت از عطار نیشابوری شاعر قرن ششم هجری و قمری گرفته شده است
مفهوم ، کاربرد و معنی شنیدن، کی بود مانند دیدن.

  • توصیف کردن و یا تعریف وقایعی که در گذشته رخ داد به اندازه دیدن آنها نمی تواند
    برای افراد مفید باشد.
  • « برخی از شنیده ‌ها واقعیت ندارند»
  • هرگاه واقعیت را با چشم خود ندیدی، باور نکن.
  • در مورد افرادی است که دیر باور و یا به نوعی بد بین هستند نیز به کار می رود.
  • «گاهی تنها باید به شنیده‌ ها بسنده کرد و به دنبال دیدن نبود
  • این مثل رابطه مستقیمی با بد گمانی افراد دارد یعنی فردی پشت سر فلان کسی صحبت
    می کند و تهمت می زند؛ باعث ایجاد بدگمانی روی شخص دیگری می شود.
  • این مَثَل برای زمانی است که فردی شایعه ای می کند و افراد بر باور کردن آن در شک
    و شبهه هستند و می گویند شنیدن کی بود مانند دیدن…

مفهوم: برای قبول کردن واقعیت ها، قدرت دیدن خیلی بیشتر از قدرت شنیدن است، گاهی
اوقات افراد چیزی هایی را دیده اند و می خواهند آن را برای کسی دیگری تعریف کنند، اما
هر چه در مورد آنچه که دیده اند بر زبان می آورند نمی توانند واقعیات مشاهده شده را به
گوش شنونده برسانند .
این مثل، همان مثل معروف فارسی است که می ‌گوید: «آواز دهل شنیدن از دور خوش
است».
این ضرب‌المثل را می‌توان در سه موضوع و معنای گوناگون به‌ کار گرفت:
اول: «شنیدن یک واقعیت از زبان دیگران، با دیدن همان واقعیت تفاوت بسیاری دارد».
دوم: «بسیاری از شنیده ‌ها واقعیت ندارند»؛ یعنی نباید به شنیده ‌ها اعتماد کرد و حقیقت را
باید از دیده ‌ها خواست.
سوم: «گاهی تنها باید به شنیده‌ها بسنده کرد و به دنبال دیدن نبود».


«جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا


نه تنها عشق از دیدار خیزد
بسا کین دولت از گفتار خیزد
درآید جلوه حسن از ره گوش

ز جان آرام برباید ز دل هوش
ندارد بیش ازین دلاله کاری
که گوید قصه زیبانگاری
ز دیدن هیچ اثر نی در میانه
کند عاشق کسان را غایبانه
به ملک مصر زیبا دختری بود
که نسل عادیان را سروری بود
هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آنها با خبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت
کرد) و برای آنها پشتی (گران‌بها، و مجلس باشکوهی) فراهم ساخت و به دست هر کدام،
چاقویی (برای بریدن میوه) داد و در این موقع (به یوسف) گفت: «وارد مجلس آنان شو! »
هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند و (بی‌توجه)
دست‌ های خود را بریدند و گفتند: «منزه است خدا! این بشر نیست این یک فرشته بزرگوار
است!
به عبارتی زنان مصری شنیده بودند که یوسف زیبایی در خانه عزیز مصر وجود دارد، اما
تا او را ندیده‌ بودند، به زیبایی او پی نبرده بودند .
«بسیاری از شنیده‌ها واقعیت ندارند».
یعنی نباید به شنیده ‌ها اعتماد کرد و حقیقت را باید از دیده‌ ها خواست .