چند شب پیش به ضیافتی دعوت داشتم . صاحب خانه تلاش نموده بود ، آرامش برای
مدعوین پدید آورد و لحظات خوشی داشته باشند . از این رو گروهی از هنرمندان جوان را
دعوت کرده بود تا در این ضیافت شرکت جویند و به پایکوبی و دست افشانی بپردازند و
نوای شادی آفرین موسیقی غم ها رابزداید و شادی به ارمغان آورد .
هنرمندان جوان هر یک به گونه ای خود را آراسته بودند !بعضی با چهره پرفسوری و
مو های ژولیده و عده دیگری با شلوار های جیم وصله دار و پیراهن پر چروک که بوی
عرق از آن استشمام می شد و دیگران را آزار می داد ؛ بر روی صحنه ظا هر می شدند
من که از کودکی شیفته هنر و هنرمندان بودم ، ظاهر هنرمندان و هنرنمایی آنها توجهم
را جلب کرد و چون تشنه ای که دنبال آب پاک و زولال می گردد ،منهم می خواستم بدانم
چه ارمغانی برای دنیای ما دارند ؟
نوازنده جاز به گونه ای می نواخت که صدای آن گوش را آزار می داد و بعضی از
مدعوین پنبه در گوش خود گذاشته بودند تا آرام تر بشنوند و گرفتار سردرد نشوند! خواننده
هم به جای آواز نعره می زد و از اشعاری استفاده می کرد که نه معنی داشت و نه شعر بود
و در خلال این هنرنمایی ها ! گه گاه کلمات رکیکی هم شنیده می شد که آواز خوان به
لب می آورد .

بعضی از مدعوین هم که کلافه شده بودند ، نزد هنرمندان می رفتند وعاجزانه در
خواست می کردند قدری آرام تر بنوازند یا صدای بلند گو را کمتر نمایند! اما هنرمندان به
این درخواست ها توجهی نمی کردند و به کار خویش ادامه می دادند ! و اظهار می داشتند
فضا باید پر هیجان باشد .
گوشه ای نشسته بودم و نظار ه گر صحنه بودم و با خود می اندیشیدم؛ هنر چیست و
مفهوم آن چیست ؟
زمانی فرا رسید که هنرمندان استراحت می کردند و حضار می توانستند به آنها نزدیک
شوند از فرصت استفاده کرده و به آنها نزدیک شدم تامشاهده کنم اطلاعات آنها در زمینه
هنرو به ویژه موسیقی چیست ؟
به گفت و گو نشستیم و از هنر و تاٌثیر آن در زندگی سخن ها گفتیم. دریافتم هنر مندان
جوان با دنیای هنر و زیر و بم های آن بیگانه اند آنها تنها مداح خود و هنر خود هستند !و
معتقد اندهنر آنها برای قرن آینده ملوس خواهد شد و نسل فعلی از درک آن عاجز اند ؟! و
اضافه می کردند قرن شعر و موزیک کلاسیک به پایان رسیده و هیاهوی و آشوب دنیای
کنونی « رپ » ، « متال » و امثال آن را طالب است ! و قواعد و علم در شعرو موسیقی
راهی ندارد . هرچه که هنرمندان بگویند و اجرا نمایند؛ صدای دنیای ماست .
زمانی که نگاه پر استفهام و لبخند تمسخر آمیز مرا دیدند، اضافه کردند؛ نسل شما نمی
تواند احساس ما را درک کند و دریابد چه خدمتی به عالم هنر می کنیم و خویشتن را فدا می
نماییم ؟
عده ای از مدعوین که شاهد گفت و گوی من با هنر مندان جوان بودند ، می خندیدند و
از زاویه تمسخر احسنت احسنت می گفتند و صدای آنان را می شنیدنم که می گفتند :
استادان محترم ! ای کاش شوپن وبتهون  و باخ زنده بودند و در مکتب شما موسیقی
می آموختند و از نظرات شما بهره می بردند ؟
هنرمندان جوان این سخنان را جدی گرفته و دستی به صورت خود می کشیدندو اظهار
خشنودی می کردند .
به این اندیشه فرو رفتم یادداشتی در این زمینه بنگارم و نقش هنر در زندگی و تاٌثیر
آن را بیان نموده و انگیزه پدید آمدن یک اثر هنری را تشریح کنم .

هنر چیست؟ این پرسشی است که ذهن کنجکاو فلاسفه و هنرمندان را در طول تاریخ
پیوسته به خود جلب کرده و کوشیده اند تا پاسخی مناسب به آن بدهند. تعاریف گوناگونی
برای هنر ارائه شده است؛ امّا عناصری چون فعّالیت مبتکرانه فردی که هنرمند خوانده می
شود یا «قوّه خلّاق بشری» در این تعاریف مشترک اند. هنر، در منظر کلّی، به معنای
کاربرد کیفیات ذهنی و یا مهارت های دستی در آفرینش یک اثر هنری است .
نياز انسان امروز به هنر از جمله نيازهايی است كه احتياج به استدلال ندارد زيرا هر
انساني، با هر سطحي از فرهنگ، فكر و انديشه‌ي كه دارد به اين مساله واقف هست . بشر
در طول تاريح حيات اجتماعي‌اش هيچ وقت بدون هنر زندگي نكرده و هنر از آغاز زندگي
تا به امروز همچنان با او همراه بوده است .
در شرايط و اوضاع كنوني كه جوامع بشري به سوي رفاه و آسايش پيش رفته و مي‌رود
دغدغه‌ها و نيازهاي اوليه زندگي‌اش با كمك علم و تكنيك از ميان رفته ،لکن دچار
خشومت ها و بی بند و باری ها گردیده است او تحت تاثير ماشين قرار گرفته و سخت بي
روح، خشن، و دور از لطف و احساس گرديده است . در چنين شرايطي نياز انسان به هنر
بيش از گذشته احساس مي‌گردد .
تولستوی نویسند بزرگ روس کتابی دارد تحت عنوان « هنر چیست » که در رابطه با هنر
نظریات خود را بیان کرده است .
تولستوی بحث اساسی خود را با تعریف هنر آغاز می کند و نتیجه می گیرد که هدف هنر خلق
زیبائی و یا ایجاد لذت نیست. در نظر او هنر هدف عالیتر و هنسانی تری دارد و مردم فقط
وقتی مفهوم واقعی هنر را درک خواهند کرد که به زیبائی یعنی، به لذت، به عنوان مقصد
فعالیت هنری ننگرند. وی هنر را «یکی از شرایط حیات بشری و، وسیله ی ارتباط بین
انسان ها» می داند .
تولستوی بنیاد و مایه ی هنر را احساسات می شمارد و نقش هنر را سرایت دادن احساسات
انسانی به انسانهای دیگر می داند: هنر آنگاه آغاز می گردد که انسانی احساسی را که خود
.تجربه کرده است در خود برانگیزد و به دیگران انتقال دهد
تولستوی می گوید: هنر؛ سرایت دادن و اشاعه احساس است. هنرمند از طریق هنرخود
.مخاطبان را به احساسی مبتلا می‌کند که خود تجربه کرده است
-هربرت ریدمی گوید : ساده‌ترین و معمولی‌ترین تعریف هنر این است که بگوییم هنر
.کوششی است برای آفرینش صور لذت‌بخش

-فیلیس شاله معتقد است ؛هنر عبارت است از کوشش برای ایجاد یک عالم ایده‌آل, یک عالم
.صور و عواطف بی‌آلایش در کنار عالم واقعی
دكتر پرويز خانلري پژوهشگر بزرگ معاصر هنررا چنين تعريف كرده است: هنر، نتيجه
كوشش انسان براي ايجاد زيبايي است؛ نقاشي، پيكر‌تراشي، معماري، موسيقي، شاعري همه
.از فنون هنر است زيرا اين فنون جز جست وجوي زيبايي و ايجاد آن، هدفي ندارد
دكتر احمد صبور رودباري نيز هنررا چنين تعريف كرده و مي ‌گويد: هنر عبارت از وسيله
انتقال احساس‌هاي از زيبايي روح كه نه تابع و محدود به قوانين عقلي و مقتضيات شعوري
مطلق است و نه خارج از حيطه عقل و شعور، به دليل اينكه حتما از يك نوع نظم و ترتيب
برخوردار است و خود در عين حال معرف وجود نظم ( بلكه نظامهاي متعدد، تو در تو ولي
.موزون و هماهنگي است در وجود خود و در نهاد هنرور
فليسن شاله يكي از زيبايي شناسان معروف هنر را اين طور تعريف نموده است: هنر عبارت
از كوششي است كه براي ايجاد زيبايي، ايجاد عالم ايده‌آل و عالم صُوَر و عواطف منزه در
.كنار عالم واقع به كار برده مي‌شود
هنر تسلي‌ده و ازادي بخش است. به قول فيلسوف بدبين آلماني شوپن‌هاور «درين بيابان
شوره‌زار هستي كه عطش سوزان و پايان ناپذيري راه‌رو را از همه چيز نا اميد مي‌سازد
هنر مانند واحه و باغ خرمي است كه مي‌توان در پناه آن دمي بياسود. هنر، نه تنها شخص را
از دلتنگي‌هاي مبهم و ياي و حرمان نجات مي‌دهد بلكه مي‌تواند منبع لذتها و شاديها و نشاط
هاي بي‌پايان گردد. » از ديدگاه داوينچي، هنرمند پيشواي جهان محسوس و ديدني است كه نه
تنها خود به خوبي مي ‌بيند بلكه وظيفه جز اين ندارد كه خوب ديدن را به آدميان تعليم دهد
هنرمند تمام دردها و رنجهاي پيدا و پنهان جامعه خويش را بازگو مي‌نمايد و آرزوها و
آرمانهاي خويش را مي ‌سرايد. بدين طريق به احساسات و عواطف جامعه عينيت مي‌بخشد
عينيت يافتگي عواطف و احساسات مشترك انساني به توسط هنرمند، در واقع نوعي فرا فكني
است كه به ما امكان مي‌دهد خود را صميمانه و در خلوتي كه هنرمند براي ما فراهم مي‌كند
.ببينيم.
بنابراين هنرمند آيينه‌ي است كه با تمام صداقت و يگانگي فرد و جامعه را به خودش
مي‌شناساند و چهره واقعي آنان را به نمايش مي‌گذارد. اين است كه انسان براي شناخت خود
و جامعه‌اش در آيينه آثار هنرمندان خود بنگرد و از آن بهره‌ مند گردند تا خود و جامعه‌اش
.را در آنجا ببنيد

پدیده‌های نو در هنر ما حاصل تحول درونی است . بی‌شك این پدیده‌های نو از نیازهای
تازه جامعه ناشی شده‌اند. درواقع، ضرورت مدرنیزاسیون، تغییر در هنجارها و معیارهای
هنری را نیز ایجاب می ‌كند. همین ضرورت، دگرگونی و تحول در شعر فارسی را نیز باعث
.می‌شود، آثار بدیع به وجود آید

زيبائي و هنر

چنين بنظر مي رسد كه برترين هدف هنر زيبايي است و زيبائي ظاهر نماينده خوبي دروني
آدمي ؛چنان مي‌پندارد كه اگرهنرمند به دنبال اين زيبائي‌ها برود به خوبي ها خواهد رسيد
شكي نيست كه زيبائي مرحله ايست از خوبي و مي توان گفت كمال هر چيز در زيبائي آن نيز
.هست

هنر از دیدگاه هنر مندان ایران و جهان

فردوسی می گوید
چو پرسند پرسندگان ازهنر
نبايد كه پاسخ دهي از گهر
هنر نزد ايرانيانست و بس
ندارند شير ژيان را بكس

:سعدی شاعر بزرگ ایران در کتاب پر ارجش گلستان می گوید
حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را
نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطرست یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفاریق
بخورد اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده و گر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که
هنر در نفس خود دولتست هر کجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و
.سختی بیند

گـر بی‌هنـرم و گـر هنرمنـد
لطف است امیدم از خداوند
خیام فیلسوف بزرگ وطنمان می گوید
مائیم که اصل شادی و کان غمیم
سرمایهٔ دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم
آئینهٔ زنگ خورده و جام جمیم
حافظ هم تقوی و دانش را «هنر» شمرده است، آنجا که می‌گوید
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
:وباز می گوید
حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی
هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت

وصف تو کار کسی نیست بجز “حافظ” و من
عاشقی اهل دل و اهل هنر می خواهی

:نظامی شاعر بزرگ وطنمان گوید
آن‌که عیب‌ از هنر نداند باز
زو، هنرمند کی پذیرد ساز
:فرخی سیستانی می گوید
فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتیست دگر

:ایرج میرزا می گوید
آه از آن روز که بی‌کسب هنر شام شود
وای از آن شام که بی‌مطرب و ساغر گذرد
هدف ما از زندگی چیست ؟
واقعيت اين است كه مقصود و هدف وجودي ما جست وجوي «خوشبختي» و«شادماني» است
و به رغم اينكـه خوشـبختي و شـادماني از جملـه واژگـان ومفاهيم پراستفاده در زبان و ذهن
بشر بوده و هست،سعادت و خوشـبختي و شـادماني يـك «احسـاس» اسـت؛ يـك وضـعيت
رواني ـوهيجاني است و ما مسوول ساختن آن هستيم.و هنرمند با استفاده از ابزاری که در
.اختیار دارد ؛ احساس خود را به دیگران منتقل می کند
فروید پدر روانکاوی معاصر؛ هنر را زاده عقده‌هاي جنسي وفعاليتي در قلمرو جنسي مي
داند وشيللر واسپنسر هنر را از زمره بازي بشمار آورده اند و عقيده دارند هنر غريزه
.بازيگري آدمي را ارضاء مي كند و انگيزه هنر آفريني مي شود.

گيو انگليسي نيز در سال 1889 كتابي بنام «هنر از نظر موازين علم الاجتماع» نگاشت كه در
آن كتاب معيار احساس و ذوق زيباپرستي را در هيجانهاي غريزه زندگي دانسته است
دانشمندان ديگري عقيده دارند هيجانهاي دروني كه ريشه غريزي و گاه غريزه جنسي دارد
موجب انفعال و تحرك نفس براي هنر آفريني مي شود و برخي انگيزه هنر آفريني را يك
.وديعت الهي دانند كه به ميراث به آدميان رسيده است.
شارل بودلر شاعر فرانسوي عقيده دارد تحرك باطني از حواس ظاهر و باطن و جنبش‌هاي
نفساني سرچشمه مي‌گيرد. با آنچه گفته شد اگر عقيده داشته باشيم هر فرد شخصيت هنري
خويش را از جامعه و محيط خويش مي‌گيرد و نه تنها عامل هاي اجتماع بلكه عامل هاي
طبيعي مانند آب وهوا و سرزمين در آن اثر دارد و اين اثر در هنر آفريني هنرمندان اثر بخش
است. مي توان گفت؛ معيارهاي هنري را جامعه براي ارزشيابي هنري به دست مي دهد
:آلن آریاس میسن می گوید
هدف هنر ، ایجاد عصاره یی بی جان و روشنفکر مآبانه نیست . هنر ، حیاتی شدت یافته است
.حیاتی درخشنده و تابناک است
ویل دورانت می گوید ؛
آنجا که طبیعت توقف می کند ،هنر آغاز می شود
:ولتر می گوید
تمام هنرها برادر یکدیگرند هر یک از هنرها بر هنرهای دیگر روشنایی می افکند
:فردریک شوپن می گوید
شکل بخشیدن به احساسات لطیف را هنر می گویند
:ویکتور هوگو می گوید
دانشمندان ، علما و بزر گان هر کدام نر دبانی برای ترقی دارند لیکن شاعران و هنر مندان این
.راه را پروازکنان می پیمایند
:جبران خلیل می گوید
هنر گامي است که از طبيعت به سوي لايتنی ها برداشته مي شود
نیچه بر این عقیده است ؛زندگي بدون موسيقي، اشتباه است

:اسکار وایلد می گوید
هنر مند باید هنر را آشکار و خود را پنهان بدارد .
پل وانری معتقد است
هنر عصاره زندگي است

:ارد بزرگ می گوید
هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنر با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی
نیست
همچنین معتقد است
شناور بودن خرد آدم در جهان احساس ، به او ميدان بروز و رشد هنر را داده است
:بتهوون می گوید
تکامل باید هدف اولیه همه هنر مندان حقیقی باشد

:گوته فیلسوف آلمانی می گوید
انسان باید در طول زندگی هر روز کمی موسیقی گوش دهد، کمی شعر بخواند و روزی یک
تصویر زیبا ببیند تا علایق دنیوی نتواند حس زیبا شناسی را،که خداوند در روح او قرار داده
است را نابود کند

 *

روانشناسی هنر

روانشناسی هنر ؛ با روانشناسی فرویدی با چالشی جدی روبرو شد . با این همه، كارهای
«یونگ» نقشی مثبت برای هنر قایل بود. او باور داشت كه محتویات ضمیر ناخودآگاه و
ضمیر جمعی می توانند از راه هنر و دیگر بیان ها به ظهور برسند.
روانشناسی هنر: این شاخه میان رشته ای در باب ادراك، فهم و مشخصات هنر و تولید آن
سخن می گوید. به صورت خاص، روانشناسی هنر به روانشناسی ساختاری و محیطی تقسیم
می شود. روانشناسی ساختاری بیشتر به ویژگیهای ذهن هنگام تولید یا ارتباط با كار هنری
اشاره می كنند، در حالی كه روانشناسی محیطی به شرایط محیطی می اندیشد كه بر روان
.هنرمند اثر می گذارند یا هنرمند بر این شرایط تأثیر می گذارد

جامعه شناسی هنر

در «جامعه شناسی هنر» مضامینی مثل وضعیت اجتماعی، پایگاه اقتصادی، مخاطب و
منزلت اجتماعی هنرمند مورد مطالعه قرار می گیرند. در این گونه جامعه شناسی، مضمون
هنر بدین معناست كه كدام طبقه اجتماعی یا اعتقادی به هنرمند سوژه الهام داده اند و نیز
بررسی می كند هنرمند زندگی كدام یك از این طبقات را به تصویر می كشد. با این همه، حجم
.اندكی از مباحثی كه در جامعه شناسی مورد توجه اند، به جامعه شناسی هنر می پردازند

همه افرادی كه به موسیقی، معماری، نقاشی، مجسمه سازی و دیگر شاخه های هنری
.علاقمندند، این مضامین روانشناسی را جدی می گیرند
آموزه هایی كلی كه بیشتر كارهای روانشناسی هنر را هدایت می كنند، بدین قرارند
. – هنر امری ادراكی است، بنابراین با توجه به مضمون ادراكات قابل بررسی است

 . هنر یك پیوستگی فرهنگی را نشان می دهد و با فهم هنر می توان این پیوستگی فرهنگی
.را درك كرد
.تولید هنری فعالیتی معنادار است و با آن می توان خلاقیت انسانی را درك نمود
از جمله این مضامین بحث القا در هنر است. این بحث از دونظر قابل طرح است. اول آنكه
هنر و هنرمند از چه مجرایی تحت تأثیر قرار می گیرد و دوم اینكه هنرمند چگونه و با چه
مكانیسمی می تواند ارزشهایی را به جامعه القا نماید. در هر دو این بحثها، حرف و حدیثهای
.زیادی در جامعه شناسی هنر وجود دارد
تغییری كه هنر در ارزشها و هنجارهای اجتماعی ایجاد می كند، موضوع قابل توجه دیگری
است. به طور مثال، جامعه شناسان هم اكنون از این سخن می گویند كه موسیقی پاپ جوانان
.را به گونه ای دیگر بار آورده و ارزشها و هنجارهای دیگری را گسترش داده است

درخاتمه این مقال این را بگوییم ؛در وطن عزیز ما ایران؛ هنرمندان بزرگی در رشته های
.گوناگون بر خاسته اند که آثار آنها در زمینه های مختلف سرمدی وجاودان است