پرویز خائفی نویسنده ، شاعر و پژوهشگر یکی دیگر از همکاران روز نامه بهار ایران

در گذشته بود . اشعاردل ا نگیز و مقالات تحقیقی او هر هفته در بهار ایران انتشار می

یافت و خوانندگان این روزنامه را مستفیض می کرد . او جوانی صمیمی پاکدل وخونگرم و

 

آثارش زبانزد خاص و عام بود

پرویز خائفی در سال ۱۳۱۵ خورشیدی در شیراز متولد گردید . تحصیلات ابتدایی و

متوسطه را در زادگاه خود به پایان رسانید و برای ادامة تحصیل وارد دانشکدهٔ ادبیات شیراز

گردید. و به دریافت لیسانس در رشته زبان و ادبیات فارسی شد ، وسپس به تدریس در

دبیرستان‌های شیراز اشتغال ورزید. بعد از چندی عازم تهران گردید و دورهٔ فوق لیسانس

را در علوم اجتماعی گذرانید و به سمت مسوول تبلیغات و انتشارات کمیتهٔ پیکار با بی سوادی

منصوب شد. خائفی از آن پس در وزارت فرهنگ و هنربه خدمت پرداخت و یک چند ریاست

کتابخانهٔ ملی فارس را عهده دار بود و اکنون ضمن تدریس در دانشگاه‌های آزاد و پیام نور

شیراز و چند شهر استان فارس ، سرپرست مرکز حافظ شناسی در آرامگاه حافظ نیز

می‌باشد. پرویز خائفی کار شعر و شاعری را از دوران دبیرستان آغاز کرد و از سال ۱۳۲۹

ه. ش به بعد با مطبوعات به ویژه با روز نامه بهار ایران نیز همکاری می نمود.

موضوع « شراب در شعر حافظ» از جمله مقالاتی بود که توجه صاحبنظران و اندیشمندان

راجلب واین تحقیق ارزشمند هر هفته در بهار ایران انتشار می یافت

اولین مجموعه شعر او با عنوان «حصار» در سال ۱۳۴۲ منتشر شد و توجه ادبا را نیز به

دنبال داشت. در همان ایام محمدرضا شفیعی کدکنی می‌نویسد: «حنجره‌ای تازه بعد از توللی

در شیراز به صدا در آمده است

از لحظه تا یقین، این خاک طربناک، باز آسمان آبی است؛ از جمله دیگر آثار اوست .او

همچنین پژوهش‌هایی در زمینه شعر کلاسیک و به‌خصوص حافظ منتشر کرده است

خائفی معتقد است: «شعر در من زایشِ خود جوش بوده است با شناخت ادب پربار فارسی به

این تجربه رسیده‌ام که نوآوری با پشتوانه شناخت عمیق این نوآوران عصر خود، می‌توان به

آن گونه ابزار و سرمایه فرهنگی دست یافت که با شهامت به و جرأت به نواندیشی رسید

آوازهای آویزان در برگیرنده بیش از ۸۰ شعر از سروده‌های سال‌های اخیر خائفی‌ست که

در گونه‌های مختلف جای می‌گیرد: از غزل، قصیده، شعر نو تا شعرهای سپید بی‌وزن و

خائفی می گوید « شعر فارسی که از رودکی شروع شده، شعری بوده که با مضمون و

زیبایی‌های لفظ همراه بوده و با حافظ به اوج خود رسید. من نمی‌توانم همه را جارو کنم و

یک دفعه شعر نیمایی بگویم

یکی از اشعار دل انگیز خائفی چنین است

 

شکسته بال غریبم،شکسته در خویشم /جوار آدمیانم،نشسته در خویشم

کجا برم تن تنهایی ام؟گرانباری است/ چه فایدت؟پر پرواز بسته در خویشم

دیار عالم اگر نهیدشت پرواز است / من آن پرنده ی خاموش خسته در خویشم

عقاب قله ی تنهایی ام،به شاخه ی اوج/ ز خاک و خاکی و خواری،گسسته در خویشم

چه تلخ می گذرد روزگار مرد ! چه تلخ !/ به روزگار،گرفتار دسته در در خویشم

 به راستی نتوان زیست بر مدار دروغ/ اگر چه راست نمایم،شکسته در خویشم

آثار خائفی

 از لحظه تا یقین (شعر)

 این خاک طربناک (شعر)

 باز آسمان آبی است (شعر)

 بازگشت یادنامه میرزا ی کاظمی

 پند سعدی

 حافظ در اوج

 حصار(شعر)

 مقا له‌ها و مقابله‌ ها