فرهنگ معین در تفسیر این واژه می نویسد : « رسمی در سوگواری که زنان به هنگام عزاداری
گیسوی خود را می بریدند.»
از روزگار باستان تا عصر حاضر گیسوبُران، زُلف گشودن یا بریدن مو و گیسو از جمله آیین‌ های
سوگواری در فرهنگ ایرانی و ملت‌های مختلف است. این آیین از رسوم دیرینه ایرانیان باستان می‌باشد
که حالتی غم‌انگیز و احساسی به سوگواری می‌دهد. .در شاهنامه فردوسی نیز پس از کشته‌ شدن
سیاوش، همسرش فرنگیس و دخترانی دیگر به نشانه سوگواری و در اعتراض به ناعدالتی موهای خود
را می‌برند .
زنان زیادی در طول تاریخ به دلایل مختلفی مو ها و گیسوانشان را می بریدند و یا بریده می شد. بسیاری
خود خواسته گیسوانشان را برای سوگواری می بریدند.


در اسطوره‌های بین‌النهرین و ایران باستان


در آیین‌ها و اسطوره‌های باستان ایزدبانوی مادر، سرور آسمان و طبیعت و نماد باران و باروری تلقی
می‌شد. شواهد نشان می‌دهد که زنان در مراسم سوگواری موی خویش که نماد باران و باروری بود را
کوتاه می‌کردند. از قدیمی‌ ترین آثار بازتاب دهنده این آیین در سوگ‌ نامه گیلگمش بر انکیدو ثبت
شده‌است. در این نوشته گیلگمش پس از مرگ یار نزدیک خود موهایش را می‌برد و می‌گوید: «دستور
می‌دهم تا همه مردم اورک برتو بگریند و مویه مرگ سر دهند، مردم از اندوه سر خود را فرود خواهند
آورد و آن هنگام که به زیر خاک روی، برای تو موهایم را بلند خواهم کرد » .
هرودوت تاریخ‌ نگار یونانی ذکر می ‌کند که در نبرد پلاته به سال ۴۷۹ پیش از میلاد، لشکر ایرانیان
پس از با خبر شدن از مرگ سردار نامی خود، ماسیس‌تیوس، دچار اندوه بزرگی شدند و به نشان
سوگواری موهای خود را چیدند .


بریدن مو در ادبیات فارسی


شاعران و نویسندگان بزرگ ایران آثار زیبایی در این مورد سروده و نوشته اند .
فردوسی: به اجرای آیین کهن بریدن گیسو در سوگ سیاوش در شاهنامه اشاره شده‌است. گیسو بریدن
یکی از آداب دیرینه ایرانیان است که در شاهنامه فردوسی در سوگ پهلوانان آمده‌است. در مرگ
سیاوش، فرنگیس همسر او، در آیینی گیسوان خود را می‌برد.
همه بندگان موی کردند باز فرنگیس مشکین کمند دراز

برید و میان را به گیسو ببست / به فندق گل ارغوان را بخست
سر ماهرویان گسسته کمند / خراشیده روی و بمانده نژند
از این اشعار چنین بر می آید که یاران نزدیک موی بر می آشفتند و آنکه با مرده نزدیک تر بوده، گیسو
می بریده است و دیگر اینکه فرنگیس با بستن گیسو به کمر، به شکلی نمادین به عقیم کردن خود و
کناره گیری از زناشویی دوباره، اشاره می دارد.
  فردوسی در شاهنامه به سه جنبه آیینی اشاره دارد: گشودن موی بندگان؛ بریدن موی زن در سوگ
همسر؛ و بر میان بستن آن.این رفتار آیینی در سوگواری رسمی است بسیار گسترده که از دیرینه
روزگاران در سراسر جهان شواهد بسیار دارد. یافتن معنای آن در گستره فرهنگ ها به یاری یافته های
مردم شناسی و باستان شناسی و اسطوره شناسی و هم با شناخت بافت فرهنگ ها و عناصر اعتقادی
باستان میسر است.از دوران پارینه سنگی به این سو، از باور به ایزد بانوی بزرگ (ایزد بانوی مادر)
در فرهنگ جوامع نشانه های بسیار دیده می شود. همچنین، در همین فرهنگ ها، نقش مو در مراسم
خاک سپاری و سوگواری و نسبت آن با ایزد بانوی مادر را به انحاء‌ گوناگون می توان سراغ گرفت.
هنوز هم، در برخی از این فرهنگ ها از جمله در ایران، نشانه هایی از آن بر جای مانده است.
با توجه به آنچه گفته شد، به راحتی می توان موی بریدن در سوگواری را که نزد برخی اقوام ایران
هنوز هم معمول است درک کرد. .
در فرهنگ ایرانی هم بریدن مو، نماد شکستن ارجمندی و البته بیشتر سوگواری است و اشاره به
خودکشی نمادین دارد.
فرنگیس در سوگ سیاوش گیسوانش را برید؛


‎فردوسی:


‎ز خان سیاوش برآمد خروش
‎جهانی ز گرسیوز آمد به جوش
‎ز سر ماهرویان گسسته کمند
‎خراشیده روی و بمانده نژند
‎همه بندگان موی کردند باز
‎فرنگیس مشکین کمند دراز
‎برید و میان را به گیسو ببست
‎به فندق گل ارغوان را بخست…


‎عطار:

‎سحرگه مادرِ آن کُشته‌ی زار
‎ز بهر شیردادن گشت بیدار
‎بدید آن طفل را بُرّیده سر باز
‎برآورد از دل پر درد آواز
‎فغانی و خروشی در جهان بست
‎دو گیسو را بریده بر میان بست
آن‌چنان که در شاهنامه هم اشاره شده، بریدن گیس نهایت خشم و خروش و اندوه زنان است. این عمل
نمادین تنها سوگواری نیست، بلکه خشم و اعتراضی در آن است که وضع موجود را به چالش می ‌کشد.
حافظ هم در سوگ می ناب، آشفتن زلف مغبچگان و بریدن گیسوی چنگ را مطرح می کند:
نامه ی تعزیت دختر رز بنویسید
تا همه مغبچگان زلف دو تا بگشایند
خاقانی در سوگ فرزند، زنان اطراف خود را که گیسوان بافته و آراسته دارند، سرزنش می کند و از
آنها می خواهد که سوگوارانه، بافه ها را باز و گیسوان را آشفته کنند:
ای نهان راستگان موی ز سر بگشایید
وز سر موی سر آغوش به زر بگشایید
گیسوان بافته چون خوشه چه دارید هنوز؟
بند آن خوشه که آن بافته تر بگشایید
گیسوی چنگ و رگ بازوی بر بط ببرید
گریه از چشم نی تیز نگر بگشایید


حافظ


دوش در حلقهٔ ما قصّهٔ گیسویِ تو بود
تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود


که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین

که از تَطاوُلِ زلفت چه بی ‌قرارانند


گیسوی چنگ بِبُرّید به مرگِ مِیِ ناب
تا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند


به گیسوی تو خوردم دوش سوگند
که من از پای تو سر بر نگیرم



در شعر حافظ هم در سوک می ناب آشفتن زلف مغبچگان و نيز بريدن گيسوی چنگ مطرح می شود :
نامه ی تعزيت دختر رز بنويسيد
تا همه مغبچگان زلف دو تا بگشايند..
گیسوی چنگ و رگ بازوی بر بط ببرید
گریه از چشم نی تیز نگر بگشایید


سلمان ساوجی


ای صبح‌دم، چه شد که گریبان دریده‌ای / وی شب، چه حالت است که گیسو بریده‌ای
ای پرچم، از برای چه مو باز کرده‌ای / وی سنجق، از عزای که گیسو بریده‌ای

دکترسیمین دانشور در داستان «سووشون» به درخت گیسو اشاره کرده‌است: «زری احساس می‌کند
پلک‌هایش داغ شده، نزدیک است دست در گردن زن میان‌سال بیندازد و همپای او گریه کند اما دیگر به
درخت گیسو رسیده‌اند. (..) زری بلند شد و نشست و گفت: زیر درخت گیسو ایستاده بودم و برای
سیاوش گریه می‌کردم. حیف که من گیس ندارم وگرنه گیسم را می‌بریدم و مثل آن‌های دیگر به درخت
آویزان می‌کردم. »

سیمین دانشور دربارهٔ درخت گیسو چنین می‌نویسند: «درخت گیسو در تمام گرمسیر معروف است. اول
بار که درخت گیسو را دیدم، از دور خیال کردم درخت مراد است. نزدیک که رفتم دیدم گیس‌های بافته
شده به درخت آویزان کرده‌اند؛ گیس‌های زن‌های جوانی که شوهرهایشان جوان‌مرگ شده بود.»


در فرهنگ اقوام ایرانی


آیین گیسوبران در میان برخی از اقوام ایرانی مانند بختیاری‌ها، مردم کرد، مردم لر و مردم لک همچنان
رواج دارد. در فرهنگ مشترک مردم کرد و لر زنان در سوگ عزیزان از دست رفته، روی خود را
می‌خراشند و گیسوی خود را بریده و به دور دست خود می‌پیچند
سيف فرغانی در وصف معشوق خود می نويسد:
ترکی است يار من که نداند کس از گلش
او تند خو و بنده نه مرد تحملش
چندين هزار ترک تتاری نغوله را
گيسو بريده بينی از آشوب کاکلش


فروغی بسطامی :


بخت بلندم آخر سر حلقه جنون ساخت
کان حلقه‌های گیسو شد حلقه‌های گوشم
✦✦✦
این چه تابی است که آن حلقه گیسو دارد
که دل اهل جهان بسته به یک مو دارد


واقف هندی


به سفر رفتی و خوبان همه گیسو کندند
در فراق تو عجب سلسله‌ها بر هم خورد


دکتر مهدی حمیدی :


زیر ناز گیسوی افشان بید / سوسن و مینا و ناز افتاده مست
هر زمان در سینه گل‌های سرخ / برگ لرزان چناری برده دست

ابوالقاسم لاهوتی :

جهانی را پریشان کرد از آشفتن یک مو
معاذاله اگر بگشاید از گیسو خم دیگر