ا
امروز ، روز تعطیل می باشد . در خانه نشسته و بینده کانال های تلویزیون می باشم
کانال های متعددی را انتخاب می کنم تا از تعطیلات لذت وافر برم و شاهد یکی از رویداد
های زندگی گردم . اما هر کانالی را که می نگرم بوی «خشونت »و بی رحمی توجهم را
جلب می کند .زیرا مدیران شبکه ها بر این باور اند که فیلم های پلیسی طرفداران زیادی
دارد و موجب رونق شبکه هامی شود و سود سر شاری می برند .! و عجب تر آنکه
مشاهده می شود کار گردانی که خود سازنده فیلم های زیادی بوده ،خود از موقعیت خویش
سوء استفاده نموده و
هنر پیشگان را وادار به خواسته های خود کرده است ؟
از سوی دیگر صفحات جرائد را ورق می زنم ، باز شاهد حوادث و اتفاقات خشونت
بار می گردم و مشاهده می کنم انگار موضوع مطرح در دنیای ما تنها«خشونت » است
که هر روز ابعاد بیشتری به خود می گیرد .! بی اختیار ازخود سوال می کنم ؛ آیا
موضوع دیگری وجود ندارد که خاطره خسته را التیام بخشد و دقایق با شادی و شادکامی
سپری گردد ؟!چرا دنیای ما هر روز بیشتر و بیشتر گرفتار دیو خشونت و بی رحمی می
گردد و گروهی سر خورده و بی دین و فرهنگ به این سو گروش پیدا می کنند
ادبیات تعلیمی ما در تمام زوایای آن از عشق ، صمیمیت محبت و پیوند انسانها
سخن گفته راهنمایی هایی نموده و افراد جامعه را به نیکی و نکو کاری دعوت کرده و
بزرگانی چون فردوسی ، سعدی و حافظ … اندرز هایی داده اند
فردوسی می گوید میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
و سعدی می گوید بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش زیک گوهر اند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار
با آنکه این سخن سعدی بر در سازمان ملل می درخشد مع هذا دریغ و درد که نزد گروهی
بی دین ؛ بی فرهنگ ؛ فلسفه« آدمیت » فراموش شده و خشونت و آدم کشی جای آن را
فراگرفته است ! هم اکنون کلمه «خشونت »طیف گستردهای را پوشش میدهد. خشونت
میتواند از درگیری فیزیکی بین دو انسان تا جنگ و نسلکشی -که کشته شدن میلیونها
نفر از نتایج آن است، -گسترده شود
بر آن شدم یادداشت این هفته را به موضوع « خشونت » اختصاص داده و
زوایای آن را مورد مداقه قرار دهم
به طور کلی خشونت حالتی از رفتار است که با استفاده از زور فیزیکی یا غیر فیزیکی فرد
خشن خواسته خود را به دیگران تحمیل میکند. خشونت ممکن است بر اثر خشم اتفاق افتد
خشونت از نظر لغوی به معنای خشکی، تندی و سختی است
هرگونه رفتاری که با هدف وارد نمودن آسیب به یک یا بیش از یک پدیده صورت
گیردرفتار خشونتآمیز نام میگیرد. رفتار خشونتآمیز میتواند در سطح آگاهانه یا
ناآگاهانه صورت گیرد
گروهی ازروانشناسان نظیر فروید و لورنز معتقدند که پرخاشگری یک رفتار است که
ریشه در ذات و فطرت انسان دارد. این دو معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی
نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است که به تدریج در شخص متراکم و فشرده می
شود و سرانجام نیاز به تخلیه پیدا می کند. بنظر لورنز اگر چنین انرژی به شکل مطلوب و
صحیح مثلاً از طریق ورزشها و بازیها تخلیه شود ،جنبه سازندگی خواهد داشت. در غیر
این صورت به گونه ای تخلیه می شود که مخرب است و ممکن است اعمالی از قبیل قتل
ضرب و شتم، تخریب و نظایر آنرا در بر داشته باشد
از نظر فروید پرخاشگری در انسان نماینده غریزه مرگ است که در مقابل غریزه زندگی
در فعالیت است. یعنی همچنان که غریزه زندگی ما را به جهت ارضای نیازها و حفظ بقا
هدایت می کند، غریزه مرگ به صورت پرخاشگری می کوشد به نابود کردن و تخریب
کردن بپردازد. این غریزه چنانچه بتواند دیگران را نابود می کند و از بین می برد و اگر
نتواند دیگران را هدف پرخاشگری و تخریب خود قرار دهد ،به جانب خود متوجه شده و به
صورت خود آزاری و خودکشی جلوه گر می شود. بنابراین از نظر وی پرخاشگری حالتی
مخرب و منفی دارد
بر اساس نظر آدلر، روانکاو معروف اتریشی، غریزه خشونت و تجاوز یک انگیزه اصلی
و عمده در انسان است. سایر غرایز تحت سلطه و نفوذ آن قرار دارند از طرف دیگر یک
رابطه نزدیک میان خشونت و تندخویی در رفتارهای فردی و جمعی با خود بزرگ بینی و
خود محوری یا نارسیسم وجود دارد. همچنین گفته می شود که تلاش برای رسیدن به کمال
از انگیزه های اصلی انسان می باشد. اما در بعضی از افراد بخصوص در کسانی که عقده
حقارت بر ذهنیت و رفتارهای آنها غالب شده باشد،گرایش به قدرت به هر قیمت و زیاده
روی در کاربرد آن بروز می کند
در روانشناسی اجتماعی برای پرخاشگری تعریفی مشخص به كار می برد. بر اساس این
تعریف، پرخاشگری شامل هرگونه رفتاری است كه به قصد رساندن آسیبِ روانی یا جسمی
به فرد دیگر یا یك شیئ انجام می شود. در این تعریف بر قصد آسیب رساندن تأكید شده است
و نیز بر این كه پرخاشگری موجب آسیب جسمی نمی شود (مانند ضرب و جرح)، بلكه
ممكن است باعث آسیب روانی فرد بشود (مثلاً شایعه سازی درباره ی افراد
در بررسی پرخاشگری تقسیم بندیهایی به كار می رود كه برای درك این پدیده و ادامه ی
بحث مفید به نظر میرسد. نوعی از پرخاشگری كه به آن پرخاشگری خصمانه گفته
میشود ناشی از عواطف و احساسات منفی خاص مانند خشم یا تنفر است و هدف اصلی آن
آسیب رساندن به یك فرد یا شیئ است (مثل وقتی كه كسی از حرف فردی دیگر خشمگین
می شود و به صورت او سیلی می زند
در پرخاشگری ؛ پرخاشگری ابزاری است برای رسیدن به یك هدف خاص (مثل وقتی كه
فردی سعی می كند رقیب را به شكلی از صحنه حذف كند تا خود جای او را بگیرد
گاهی پرخاشگری منجر به آسیب فیزیكی فرد نمی شود، بلكه با روشهایی دیگر مانند تهمت
زدن و شایعه ساختن، ترور شخصیت، آسیب به اموال شخص یا جلوگیری از پیشرفت او
خود را نشان میدهد. به این شكل از پرخاشگری نمادین گفته می شود
کوتاه سخن آنکه ، خشونت یکی از بزرگترین مشکلات جوامع بشری است . اگر
بتوانیم راههای کاهش آن را – چه از طریق درمان افراد خشن ، چه از طریق پیشگیری از
اعمال خشونت آمیز – پیدا کنیم ؛ خوا هیم توانست درک بهتری از علل آن نیز به دست
آوریم
به طور کلی باید بدانیم ،چه جیز آدمی را به سمت خشونت سوق می دهد وچه چیز خشونت
را کاهش می دهد . آنگاه عشق و محبت ، صفا و صمیمیت را جایگزین آن نماییم
خشونت در اندیشه شعرای ایران
مهرورزی و پرهیز از خشونت در شاهنامه فردوسی
شاهنامه ی فردوسی، کتابی سراسر پند و حکمت است؛ گرچه در ظاهر و ابتدا
،کتاب جنگ به نظر می آید. ، لکن در لابه لای این جنگها و در هر جایی که
حکیم توس به جا دیده است از مهرورزی و پرهیز از خشونت سخن رانده است
ومردم را از جنگ به ویژه، جنگ بیداد برحذر داشته است. جنگ داد نیز فقط به
خاطر فراهم آوردنِ صلح وآشتی است که در منظر فردوسی موجه است وگرنه
هر جنگی از بنیاد بد است
سوي زال كـرد آنگهـي سـام، روي / كه داد و دهـش گيـر و آرام جـوي
گذر نيست بر حكم گـردان سـپهر/ هــم ايــدر بگســترد بايــدت مهــر
كنون گرد خـويش انـدرآور گـروه / ســواران و مــردان دانــش پــژوه
بيــاموز و بشــنو ز هــر دانشــي/ كــه يــابي ز هــر دانشــي رامشــي
ز خورد و ز بخشش مياساي هـيچ / همـــه دانـــش و داد دادن بســـيچ پيوستگي پرهيز
از خشونت با آرامش و دانشي مردي و فرهيختگـي: فردوسـي در
عرصة گفت وگوي نهايي بين سـام و فرزنـدش زال پـس از آنكـه سـام بـه معرفـت و
خودآگاهي رسيد و نخوت و خودبيني را كنار نهاد، پرهيز از خشونت را مـلازم و بلكـه
محصول دانايي محوري و دانشي مردي مي داند
گفت وگو و پرهيز از خشونت: رودابه از نژاد غيرايراني، در فرايندي گفت وگومدار
عاشقانه و از سر صميميت به همسري زال، پـدر رسـتم، درمـي آيـد. ايـن ازدواج ثمـرة
گفت وگومندي و پرهيز از خشونت و نفـي جنـگ بـوده اسـت و در سـاية ايـن رخداد
گفت وگومدار از وقوع جنگ بين سام، پهلوان ايراني، و مهراب، پادشاه كابل، جلـوگيري
مي شود و فردوسي اين چنين انساني و جهاني اعلام مي دارد
مگر شهر كابـل نسـوزد بـه مـا / چو پژمرده شد، برفروزد بـه مـا
چنين گفت سيندخت با پهلـوان / كه با رأي تو پيـر گـردد جـوان
بزرگـان ز تـو دانـش آموختنـد / بـه تـو تيرگـيهـا برافروختنـد
به مهر تو شد بسته دست بـدي / بــه گــرزت گشــاده ره ايــزدي
سر بي گناهـان كابـل چـه كـرد / كجــا انــدر آورد بايــد بگــرد
نيايد چنين كارش از تـو پسـند / ميان را به خون ريختن درمبنـد
دل بــيگناهــان كابــل مســوز / كجا تيره روز انـدر آيـد بـه روز
بر پاية آموزههاي شاهنامه، ايرانيان حتي وقتـي ناچـار از جنگيـدن مـي شـوند نبايـد
جوانمردي را رها كنند؛ بر اين اساس، پيمانشكني و كشتن زنان، كودكان، و پيران جايز
نيست
ز كردار بد گر پشـيمان شـويد / به نوي ز سر باز پيمـان شـويد
مـرا نيست از كينـه و آز، رنـج / بسيجيدهام در ســراي سپنــج
مولا نا ابزار شناخت حقیقت را خرد ورزی و دانایی می داند و می گوید
ای برادر تو همه اندیشهای
مابقی خود استخوان و ریشهای
اودر مقام یک عارف به همه مذاهب و صاحبان عقیده احترام میگذارد و هر مرامی را به
مثابه ابزار و نردبانی برای بالا رفتن و حرکت به سوی دریافت حقیقت میبیند
مذهب عاشق ز مذهبها جداست
عاشقان را مذهب و ملت خداست
مولانا پایبند این اندیشه است که اگر به عقیده خاصی تعصب بورزی و عقاید دیگران را کفر
بدانی و مسخره کنی، در این صورت ضرر میکنی، زیرا خود را از علم به بخشی از
حقیقت که نزد عقیده مخالف تو وجود دارد محروم میسازی
چون که بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیای با موسیای در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
مولانا نیز چون فردوسی و سعدی و حافظ انسانها را شاخه و برگهای درخت انسانیت و
از یک ریشه میداند. از این رو جنگ و تعصب و تنگ نظری را کار جاهلان و
جنگجویان فاقد قدرت اندیشه ورزی میداند
چو برخیزد ترا این پرده از پیش
نماند نیز حکم مذهب و کیش
همه شریعت از من و توست
که آن بربسته بر جان من و توست
سختگیری و تعصب خامی است
تا جنین، کار خون آشامی است
سعدی سخنسرای بزرگ ایران
از عقلگرا ترین شعرای تاریخ ادبیات فارسی است. او هنرمندی است که توانسته عقل و
عشق را ماهرانه در هم بیامیزد و یکی از اصول پنهان اما ثابت و تغییرناپذیر طبیعت را در
معرض دید عاشقان عاقل قرار دهد . سعدی چنان در یک ریشه گی بنی آدم اصرار دارد که
حتی برای دشمنش هم بد نمیخواهد
دشمنم را بد نمیخواهم که آن بدبخت را
این عقوبت بس که بیند دوست هم زانوی دوست
سعدی در صلح و اشتی با جهان قرار دارد و خود را جزیی از حقیقت کل میداند
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به گمان سعدی گذشت ومدارا ملزومات صلح اند
بیا که نوبت صلح است ودوستی و عنایت
به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت
حافظ
شعر حافظ شعری است جهانی . به قول خانم آن ماری شیمل، اشعار جهانی اشعار آشتی و
صلح هستند. چه هیچ چیز در جهان بیش از صلح نمیتواند گسترده گردد. زیرا تمایل
اصلی و مشترک آدمیان به زندگی در صلح از درون و برون است
اشعار جهانی هر چند در محدودههای جغرافیایی خاص سروده شده باشند از آن جا که
برخاسته از حقیقت ثابت و مشترک همه انسانها در سراسر جهان اند، برای جهانیان
ترانههای ابدی هستند
اصول و مبانی صلحخواهی حافظ هم شباهت کامل با مبانی صلح دوستی سعدی و فردوسی
و مولوی دارد.از یکسو پرهیز از دروغ و ریاکاری، دوری از بی خردی و زورگویی و
ستمگری
صوفی نهاد دام وسرحقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
در عالم حقیقت جویی و شناخت حقیقت حافظ میگوید
جنگ هفتاد ودو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زد دند
نکته اینجاست در تاریخ ادبیات فارسی، هر چند ابزار دفاع از مهربانی و محبت
در برابر شر جنگ است ولی هدف صلح است
در حالی که حتی با نگاهی شتابزده و گذرا میتوان دریافت که ادبیات فارسی با
پایبندی بر اصول صلحخواهی و ارجاع این اصول به مبانی معرفتی و قدرت
اندیشه ورزی و حقیقتجویی انسان، آشتی و صلح را رمز تعادل و ثبات پایدار
در درون و محیط پیرامون آدمی میبیند
و بار دیگرحافظ می فرماید
آسایش دوگیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا
Recent Comments/نظرات اخیر