/حافظ آن ساعت که  این  نظم   پریشان  می نوشت

طایر    فکرش    به   دام       اشتیاق     افتاده   بود

 در ميان  گويندگان فصيح زبان فارسي ، حافظ تشخص و درخشندگي خاصي دارد كه مي توان آن را نمونه كمال زبان فارسي دانست . او استثناي روزگار است . شعرش سرود  عشق و زندگي است و عشق است كه اندوه زمانه يي را كه در فساد و گناه و دروغ و فريب غوطه خورده ، فراموش مي كند و به دنيايي مي نگرد كه بي ثبات و دايم در حال ويراني است . نه  در تبسم گل نشان وفا مي بيند و نه در نالۀ بلبل آهنگ اميد مي شنود

  نشان  عهد ووفا نيست در تبسم گل     /    بنال بلبل بيدل  كه جاي  فرياد است

انسان را بر لب بحر فنا مشاهده مي كند و بر آن است ، در يك لحظه در ورطه فنا مي افتد  حافظ شاعر غزلسراست . غزلش ، شعريست لطيف و صاف ، تراش خورده و جلا يافته كه درآن گاه اوضاع زمانه را به تصوير كشيده و گاه از احوال خويش سخن گفته است .           حافظ مانند تمام شعراي حقيقي آينۀ تمام نماي عصر خويش است . انديشه هاي تابناك او به گونه اي است كه در هر عصري همان درد ها را حس مي كنيم كه او احساس كرده است گويي سخنش آينه تمام ادواري است كه بشر زيست كرده است

                 شعر حافظ داراي ابعاد گوناگون و متنوع ، سرشار از راز و رمز و پرسش از حقيقت هستي است . او سبكي آفريد كه از انديشه و معرفت لبريز بود

     اینک بر آنیم نگاهی  بر زندگی آن مرد بزرگ افکنیم  و نکته هایی را به اطلاع خوانندگان گرامی برسانیم

     شمس الدین محمد شیرازی متخلص به حافظ ،و ملقب به((لسان الغیب)) و ((ترجمان الاسرار))، در سال 791 یا 792 (ه. ق)  در شیراز( شهری است در جنوب ایران ) تولد یافت او از شاعران و غزل سرایان بزرگ ایران در اوایل قرن هشتم هجری قمری است.   وی در جوانی به آموختن قرآن و ادب عربی و علوم اسلامی توجه کرد و در تفسیر و کلام و ادب تبحر یافت.قرآن را به 14 روایت ازحفظ بود و به همین سبب حافظ تخلص کرد.

             عصری که حافظ  در آن زندگی می کرد ؛ یکی از تاریک ترین عصر تاریخ ایران است . امیر مبارزه الدین حاکم کرمان و یزد شیراز را فتح کرد و  بنای  ظلم وستم نمودو سر مردم  بی گناه شیراز را از لب تیغ گذراند و آن چنان  ظلم نمود که پسرانش شاه شجاع و شاه منصور بر پدر شوریدندواورا به زندان افکندند . در آغاز به چشمانش میل کشیدند و سپس او را کشتند و حافظ می گوید عصر ، عصر شاه شجاع است و می دلیر بنوش

حافظ در دوران حکومت شاه شیخ ابواسحاق (متوفا ۷۵۸ ق) به دربار راه پیدا کرده و گفته می شود شغل دیوانی پیشه کرده‌است. (در قطعه ا ی با مطلع «خسروا، دادگرا، شیردلا، بحرکفا / ای جلال تو به انواع هنر ارزانی» شاه جلال‌الدین مسعود برادر بزرگ شاه ابواسحاق را خطاب قرار داده و در همان قطعه به صورت ضمنی قید می‌کند که سه سال در دربار مشغول است. شاه مسعود تنها کمتر از یک سال و در سنه ۷۴۳ حاکم شیراز بوده‌است و از این رو می‌توان دریافت که حافظ از اوان جوانی در دربار شاغل بوده‌است). علاوه بر شاه ابواسحاق در دربار شاهان آل مظفر شامل شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصور و شاه یحیی نیز راه داشته‌است. قاضی عضدالدین عبدالرحمن ایجی نیز یکی از فضلای آن عصر است که خواجه در مکتب او شاگرد ممتازی بود و خواجه خود به تحلیل در این مکتب اشارت زیادی دارد و به قول خودش قرآن را با 14 روایت از حفظ می خواند

عشقت رسد به فریاد گر خو دبسان حافظ

                                                قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت

    حافظ به شیراز عشق می ورزید و تنها سفری که دردوران حیات خود نمود به بوشهر بود تا به  دعوت حاکم هند ؛ به هندوستان رود  از قضا دریا طوفانی بود ووی نتوانست سفر کند. غزلی سرود و آن را برای حاکم هند ارسال داشت و به شیراز بازگشت  ؛

این چه شوری است که در دور قمر می بینم  /  همه آفاق پر از فتنه وشر می بینــــــــــــم

هر کسی روز بهی می طلبد از ایــــــــــام   / علت آن است که هر روز بتر می بینـــــــم

ابلهان را همه شر بت زگلاب وقند اســــت /  قوت دانا همه از خون  جگر می بینـــــــــم

 اسب تازی شده مجروح به زیر پـــــــــالان / طوق زرین همه در گردن خر  می بینــــم

پند حافظ  بشنو خواجه  برو نیکی کـــــن /   که من  این  پند  به از  دُرّ  وگهُر می بینم

  این غزل زیباا را سرود و به شیراز بازگشت .  مدتی  که شیراز دور بود ، آن چنان اثر عمیقی بر حافظ گذاشت که وی را غمگین و افسرده کرد

علاقه به شیراز

علاقه و دید حافظ به شیراز از منظر دیوان او و غزلیاتش به خوبی مشهود است و این اشارات با رویدادهای تاریخی زمان حافظ تطابق دارد. بنابراین در دیوان حافظ اگر غزلی شیوا و دلپسند خوانده می‌شود ، یقین در خلال ابیات آن رمزآسا و یا آشکارا واقعه‌ای در روانش و در اندیشه اش سیر می‌کند. چرا که حافظ را نباید یک شاعر ساده اندیش و مبالغه گو به شمار آورد ؛ زیرا وی پیش از اینکه حتی شاعر باشد ، به مسائل دینی و فلسفی و عرفانی کاملاً آشنایی داشته و بینش وی در منتهای دریافت تأملات و دقایق اجتماعی است

حافظ بعد از تحصیلات و کنجکاوی اش در فراگیری علوم زمان به عنفوان جوانی می‌رسد. شهر شیراز به یُمن دولت شیخ ابواسحاق اینجو ، حکمران فارس ، از امنیت و آرامش کاملی برخوردار بود و مردم از جمله حافظ جوان با کمال آسایش و راحتی روزگار می‌گذرانیدند.  شیخ ابواسحاق پادشاهی آزادی خواه بود که مردم را در آزادی های احتماعی مخیر می‌داشت.   بدین ترتیب حافظ جوان نیز در این جامعه آزاد ، با شعف و مصلحت جویی زندگی می‌کرد و مسائل سیاسی زمان را به دقت زیر نظر داشت

با یورش محمد مبارزالدین ، حکمران کرمان و یزد ، به شهر شیراز ، سلطنت ابو اسحاق در هم پیچیده شد و این واقعه در شعر حافظ بازتابی تأسف انگیز دارد.دوران بعد از ابو اسحاق ، زمان استبداد مبارزالدین بود که اشعاری حاکی از خشم حافظ را به دنبال دارد. او پادشاهی تندخو ، ستمکار و متعصب بود ؛ به طوری که حافظ اغلب او را «محتسب» می‌نامد و از این که آزادی و امنیت مردم را ضایع کرده ، حافظ در اندیشه آزاردادن اوست. از این جهت برخلاف عقیده محتسب به سرودن اشعاری تند به الفاظی از می، میخانه ، باده و مغ می‌پردازد

حافظ ستم بر همشهریان را برنمی تافت و رندانه در احقاق حق مردم تلاش می‌کرد تا اینکه شاه شجاع ، پدر ریاکارش را کور کرد و خود به جای او نشست. دوران حکومت شاه شجاع دوباره آزادی و شادمانی مردم را به دنبال داشت و حافظ نیز به مراد دیرینه خود رسید.نکته دوم راجع به علاقه و دید حافظ به شیراز ، طبیعت سرسبز و مناظر بدیع و باغات دلگشای شیراز بود. بهار شیراز و عطر دل انگیز بهار نارنج آن لطف خاصی داشت و درختان سرو که باغ ها را پوشانده بودند و انواع میوه ها که در خاک شیراز پرورش می‌یافت ، دل از بیننده می‌ربود شاعر آرمان طلب شیراز با نگاه تیزبین خود به بهار باصفای شهرش «نسیم روضه» شیراز را بدرقه راه مسافران می‌کند.

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش   /         خداوندا نگه دار از  زوالش

ز رکن آباد ما صد لوحش الله    /      که عمر خضر می‌بخشد زلالش

میان   جعفرآباد   و مصلا   /     عبیر  آمیز  می‌آید   شمالش

به شیراز آی و فیض روح قدسی   /    بجوی از مردم صاحب کمالش

که نام  قند  مصری  برد   آنجا     /    که شیرینان   ندادند   انفعالش..

چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر  /    نکردی   شکر ایام   وصالش

حافظ شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابربا قرن چهاردهم میلادی) ؛ یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است.تاثیری که حافظ بر ادبیات فارسی گذاشته است بی سابقه است و پس از او شعرای زیادی از حافظ تقلید کرده اند

      حافظ در سال  ۷۹۲ ق در گذشته است. محل تولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز روی در نقاب خاک کشیده‌است

روایت است هنگامی که قصد دفن حافظ را داشتند، عده‌ای از متعصبان با استناد به اشعار حافظ دربارهٔ می‌گساری با دفن وی به شیوهٔ مسلمانان مخالف بودند و در مقابل عدهٔ دیگر وی را فردی مسلمان و معتقد می‌دانستند. قرار شد که از دیوان حافظ فالی بگیرند که این بیت آمد

       قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ    /     گرچه غرق گناه است، می‌رود به بهشت

این شعر در بد خواهان شاعر تأثیر بسیاری می‌ نماید و همه را خاموش می‌کند. دل‌باختگان حافظ نیز به این مکان به‌عنوان سمبلی از عشق راستین و نمادی از رندی عارفانه با دیدهٔ احترام می‌نگرند

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه      /        که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

 

 

دیوان حافظ

 

آرامگاه حافظ در شهر شیراز و در منطقهٔ حافظیّه در فضایی آکنده از عطر و زیبایی گل‌های جان‌پرور، درآمیخته با شور اشعار خواجه، واقع شده‌است. امروزه این مکان یکی از جاذبه‌های مهمّ گردشگری به شمار می‌رود و بسیاری از مشتاقان شعر و اندیشه حافظ را از اطراف جهان به این مکان می‌کشاند

 دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه و تعدادی رباعی است، تاکنون  ده ها بار به اشکال و شیوه‌های گوناگون، به زبان فارسی و دیگر زبان‌های جهان به چاپ رسیده‌است. شاید تعداد نسخه‌های خطّی ساده یا تذهیب‌شدهٔ آن در کتابخانه‌های ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد

  شعر حافظ دارای ابعاد گوناگون و متنوع سرشار از راز رمز و پرسش از حقیقت هستی است .عصاره تفکر مولانا و نظامی در دیوان حافظ به چشم می خورد . شعر حافظ مارااز غمهای روزگار فارغ می کند ووجود ما را به سوی آرامش هدایت می کند . اشعارش تصویر پذیری ، پایان نا پذیر دارد

صبحدم از عرش امد فروش عشق گفت

                                      قدسیان گویی که شعر حافظ بربر می کنند

حافظ ؛شاعری بزرگ ،غزلسرایی نامدار ،عارفی بی همتا و انسانی وارسته بود که فی الواقع بدل و مانندی نداشت .او آن چنان هنگام سرودن در مبدٲ هستی غرق می شود که خواننده را نیز با خود تا اوج آسمان ها می برد

اگر اشعار خواجه را بنابر تاریخی که سروده در کنار هم قرار دهیم سیر ارتقاء او را به درجات بالای کمال خواهیم دید ولی متا سفانه اشعار حضرتش در زمان حیات او جمع آوری نشده و چون پس از حیات شاعر گرد آوری گردیده از تاریخ سرودن اشعار بی اطلاع هستیم و تنها شعرهای حافظ را بر مبنای ترتیب الفبا می یابیم

به طوری که در«مجمع الفصحا »نوشته شده خواجه نه تنها شاعر بود بلکه از صدای خوبی نیز برخوردار و با آلات موسیقی نیز آشنایی داشته به گونه ای که گاهی اوقات اشعار خود را درانزوا می خواند و نغمه ای نیز برای آن ساز می نمود

 

واژه ای که در اشعار حافظ به کرات ذکر گردیده واژه « رند » است    کتاب‌های لغت آن را به عنوان زیرک، بی‌باک، لاابالی، و منکر شرح می‌دهند، ولی حافظ از همین کلمهٔ بدمعنی، واژه پربار و شگرفی آفریده که برخی آن را ((خالی از مفاهیم دنیوی)) معنی می‌کنند  که   تصور می رود در دیگر فرهنگ‌ها و در زبان‌های کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست  /       رهروی باید جهان‌سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی  در عالم   خاکی  نمی‌آید     به دست / عالمی  دیگر  بباید  ساخت وز  نو   آدمی

صوفی

حافظ همواره از صوفی نمایان(و نه تمام اهل تصوّف) به‌بدی یاد کرده و این به سبب ظاهرسازی و ریاکاری برخی صوفی نمایان زمان او است. چنان که در شعر زیر به مذمّت صوفی نمایان پرداخته است

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد                 ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

حافظ و شعرای آلمان

فریدریش روکرت؛ ستایشگر حافظ و پایه‌گذار غزل در زبان آلمانی

دویست سال پیش به تأثیر از شعر فارسی، غزل‌سرایی وارد ادبیات آلمان شد. این گام بزرگ توسط فریدریش روکرت برداشته شد. شاعر و مترجم و شرق‌شناس برجسته‌ی آلمانی ۱۵۰ سال پیش درگذشت

در اوایل قرن نوزدهم با ترجمه و پخش آثار سرایندگان ایرانی در قلمرو زبان آلمانی، فرم غزل در میان شاعران آلمانی محبوبیت یافت و گروهی از گویندگان در این قالب شعر سرودند. سرآمد این سرایندگان فریدریش روکرت Friedrich Rückert (۱۷۸۸ – ۱۸۶۶    بود که شماری از زیباترین غزل‌های فارسی را به آلمانی ترجمه و منتشر کرده است

غزل یگانه قالب نظم است که از ادبیات ایران وارد شعر آلمانی شد. آنه ماری شیمل (۱۹۲۲ – ۲۰۰۳) شرق‌شناس نامی و کارشناس برجسته‌ی ادبیات خاورزمین در این باره می‌نویسد: «غزل را در سال ۱۸۱۹ روکرت به زبان آلمانی وارد کرد و این قالب شعری به ویژه در میانه‌ی قرن نوزدهم در میان شاعران آلمانی طرفداران زیادی پیدا کرد.»

نظر گوته در مورد حافظ

 ژان ولفگانگ گوته ؛ شاعر ، فیلسوف ، نویسنده ، سیاستمدار و دانشمند بزرگ در میان آثار خود ، یک  اثر مهم دارد به نام « دیوان شرقی ». این اثر نه تنها یکی از عالی ترین آثار شعر و حکمت گوته  است بلکه یکی از بزرگ ترین آثار ادبی آلمان و اروپا به شمار می آید  گوته این اثر برجسته را با خواندن دیوان شعر حافظ به وجود آورد

نقادان ادب جهان ، گوته را یکی از ارکان چهارگانه ادب جهان نام داده اند و چنین شخصیتی با شیفتگی و دلبستگی درباره حافظ فراوان گفته است : ای حافظ ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم »

گوته خطاب به حافظ متن های ادبی سلیس ، عمیق ، پرمعنا و پر از روح و احساس خلق کرد که در نوع خود شاهکاری بزرگ محسوب می شوند

متنی که می خوانید نظر گوته درباره شخصیت ، اندیشه و ادبیات حافظ است که در دیوان غزلیات او جلوه گر شده است

«ای حافظ ، سخن تو هم چون ابدیت بزرگ است ؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست . کلام تو هم چون گنبد آسمان ، تنها به خود وابسته است و میان نیمه ی غزل تو با مطلع و مقطع آن فرقی نمی توان گذاشت ؛ زیرا همه ی آن در حد جمال و کمال است

اگر روزی دنیا به سرآید ، ای حافظ آسمانی ، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم . چرا که این ، افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است .»

او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند

او فقط شاعر نیست

بلکه بیشتر جامعه شناس است و بویژه روانشناسی کامل

که ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد

قدر او را بدانید و بوسیله ی او خود را و خدا را بشناسید

و من اگر تا پایان عمرم دیگر حرفی نزنم

همین چند جمله برایم کافی است

 

     نیچه و حافظ

 حافظ تاٌ ثیر شگرفی نیز بر نیچه گذاشته است . بدین سبب  نام حافظ، ده بار در مجموعه آثار فردریش نیچه، به چشم می‌خورد. بدون تردید دل بستگی و وابستگی یوهان و ولف گانگ گوته به حافظ و ستایشی که وی در «دیوان  شرقی» از حافظ و حکمت شرقی او به عمل آورده، در کشاندن نیچه به سوی حافظ نقش بسیار ارزنده‌ای داشته است

نیچه، فاخرترین فیلسوف غرب، مردی که در پی «دگرگون‌سازی همه ارزش‌ها» است.   و مهم‌ترین گفتار فلسفی خود را از زبان زرتشت و با عنوان «چنین گفت زرتشت» بیان کرده و شاهکاری چونان «اراده معطوف به قدرت » را می‌آفریند، با ستایشی ویژه از «حافظ» سخن می‌گوید

نیچه از دو شرقی، یعنی زرتشت و حافظ به گونه دیگری سخن می‌راند. نام زرتشت و درون مایه اندیشه او را (آن گونه که نیچه او را شناخته بود)، عنوان بزرگ‌ترین اثر فلسفی خود قرار می‌دهد. نیچه در کتاب «چنین گفت زرتشت» از زبان زرتشت سخن می‌گوید

اما نیچه از حافظ چنان سخن می‌راند که تصویر «ابر مرد»ی که او در پی خلق آن یا به گفته دیگر «انسان آرمانی» نیچه بود

نیچه، حافظ را در سروده‌ای چنین به تصویر می‌کشد

 

به حافظ

می خانه‌ای که پی افکنده‌ای

رفیع‌تر است از هر خانه‌ای

و شرابی که در آن انداخته‌ای

نتواند نوشیدن، جهانی

مرغی که ققنوس بود، روزی و روزگاری

کنون، میهمان خانه تست

و آن «موشی» که «کوهی» زاد، روزی

گمان و گوییا، آن هم خود تست

همه‌ی آن‌ها که گفتم هستی و هیچ

تو، هم می‌خانه‌ای

و هم، جام شراب

تو ققنوسی

تو کوهی و تو موش

تو در خود می‌شوی، ور جاودانه

ز خود سر می‌زنی، هر دم، هماره

«بلند»ها ز تو در فکرت آیند

که «ژرفا» را همه تو روشنایی

تو هستی، مایه‌ی مستی مستان

چرا و بهر چیست

ترا، جام و شرابی

سخن بزرگان 

سخنان  پروفسور فرانسوی هانری ماسه درباره ادبيات ايران

هانری ماسه در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن فرانسه چنین گفت

من عمرم را وقف ادبیات فارسی ایرانی کردم ،و برای اینکه به شما استادان و روشنفکران جهان بشناسانم که این ادبیات عجیب چیست ،چاره ای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم ، و بگویم که ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استوار است :فردوسی ، سعدی ، حافظ و مولانا …فردوسی ، هم سنگ و همتای هومر یونانی است و برتر از او 

سعدی ، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما می آورد و دانا تر از او 

حافظ با گوته ی آلمانى قابل قیاس است ،که او خود را ، شاگرد حافظ و زنده به نسیمی

که از جهان او به مشامش رسیده ، می شمارد 

اما مولانا …در جهان هیچ چهره ای را نیافتم 

که بتوانم مولانا را به او تشبیه کنم ،

 

عشق و رندی در زبان حافظ

 

 حافظ در غزلی می فرماید : «عاشق و رند و نظر بازم و مي‌گويم فاش/ تا بداني كه به چندين هنر آراسته‌ام» حافظ مستي را هنر مي‌داند آيا مي‌ انگوري خوردن هنر است؟ نه. هنر اصلي حافظ، مستي معرفت است، اين مسأله هنر اصلي حافظ را مي‌رساند. آيا نظربازي يعني چشم چراني؟ نظربازي يعني نگاه و رويت كه بتواني با چشم بصيرت جهان را بنگري.

اين هنر حافظ و ساحت معنوي اوست كه سخنانش صدق و نيك باشد. فضاي معنوي و عقلاني حافظ را به تصوير كشيدن سخت است. اين انديشه تصويرگران ما را مي‌رساند كه در اين وادي گام نهادن بسيار مشكل است، زيرا حافظ از عالم معنا تصويرگري مي‌كند

  •        

درباره ی غزل های حافظ هرگونه سخن بی فایده است ؛ زیرا باید نخست آنها را خواند و عمق شان را درک کرد و با آنها هم آهنگ شد تا بتوان پی برد که چگونه سخن حافظ اعجاز واقعی ذوق و هنر بشری و سرچشمه ی فیاض کمال و جمال و حکمت و عرفان است

 در خرابات مغان نور خدا می‌بینم   /            این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو       /    خانه   می ‌بینی و من خانه  ، خدا می ‌بینم

خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن   /         فکر  دور  است  همانا  که  خطا  می‌بینم

سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب   /         این  همه  از  نظر  لطف   شما    می‌بینم

هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال /          با  که گویم  که در این پرده چه‌ها می‌بینم

کس ندیده‌ست ز مشک ختن و نافه چین  /         آن چه من هر  سحر از باد  صبا  می‌بینم

دوستان  !عیب  نظر بازی حافظ مکنید    /        که  من او  را  ز محبان   شما    می‌بینم