«علی سامی» متولد ۱۲۸۹ شمسی در شیراز، نویسنده، محقق و استاد دانشگاه، باستان‌شناس و رئیس
مؤسسه باستان‌ شناسی تخت جمشید بود.
وی فرزند آقا بزرگ از شاعران و نقاشان شیراز است. علی سامی پس از تحصیل ابتدایی و متوسطه در
سال ۱۳۰۸ به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به عنوان دبیر تاریخ و جغرافیا در مدارس شیراز
مشغول تدریس شد و پس از آن به مدیری مدرسه و تصدی دانشسرای مقدماتی ارتقا یافت. پس از آن در
رشته ادبیات و باستان‌شناسی و تاریخ مشغول تحقیق شد و در این رشته از دانشگاه آزاد آسیایی درجه
دكتری افتخاری دریافت كرد، سپس وارد وزارت فرهنگ شد و از سال۱۳۱۵ نیز به تعمیرات ابنیه
تاریخی شیراز پرداخت. در همین زمان، آرامگاه حافظ ساخته شد و موزه پارس و آرامگاه خواجوی
کرمانی و مسجد جامع عتیق مرمت شدند. سپس به ریاست بنگاه علمی و حفاری تخت‌جمشید و بعد به
سمت ریاست اداره باستان‌ شناسی فارس منسوب گردید.
کلاس های سامی در دانشکده ادبیات شیراز پر شور و دانشجویان با نکته های ظریف و دقیقی از آثار
تاریخی آشنا می شدند . او شیفته تاریخ گذشته ایران بود و در این مورد کتابهاو مقالات زیادی به رشته
تحریر در آورد . سامی هر زمان که فرصت پیدا می کرد مقالاتی در باره گنجینه های ایران باستان می
نوشت و در روزنامه بهار ایران انتشار می یافت .
از اشیای کشف شده توسط علی سامی، تعدادی در موزه ملی ایران نگهداری می شود که از آن جمله
است: سر شاهزاده هخامنشی از سنگ لاجورد و بشقاب سنگی به خط آرامی.
علی سامی در۲۲ مرداد ۱۳۶۸ درشیراز در گذشت.
سامی در مورد پاسارگاد تحقیقات زیادی کرد و در کتابی به همین عنوان انتشار یافت . او می نویسد :
«… رعایت سنت و رسوم کشورهای تابعه، پادشاهان هخامنشی را بر آن داشت که پس از گشودن
کشورهای آسیای غربی و مصر، که هر کدام برای دفن اجساد پادشاهان مراسم و آداب خاصی داشتند
افکار و عقاید آنان را رعایت کنند و برای خود که پادشاهان آن کشورها هم بوده‌اند، آرامگاه‌ هائی مجلل
ترتیب دهند. معهذا آرامگاه آنها در عین عظمت و شکوه، ساده و بی‌آرایش و دارای جنبهٔ روحانی است
و همانطور که اجساد (استخوان‌ها) سایر مردگان در شکاف کوه‌ها سپرده می‌شد، جسد شاهان را نیز
در دخمه‌ هائی که در کوه ساخته شده بود؛می‌نهادند.
راجع به مستور و مضبوط نگاهداشتن اجساد پادشاهان هم در دل کوه‌ها و درون دخمه‌ها، جائیکه به
زحمت و دشواری به درون آن راه می‌یافته‌اند، علاوه بر رعایت مراسم دینی، بیم از دستبرد و جسارت

دشمن بدخواه نیز بوده است. زیرا به طوری که خشت نبشته‌های آشوری و بابلی و ایلامی و غیره نشان
می‌دهد بسیاری از کشورگشایان ملل قدیم شرق از هیچگونه کُشت و کشتار و غارت و هتک ناموس
مردم و اهانت به پادشاهان، فروگذار نمی‌کردند، حتی استخوان شاهان را از قبرهایشان بیرون آورده به
غارت می‌برده‌اند.»
نویسنده ادامه می دهد :


آثار مسجد و محراب اطراف آرامگاه کورش


« …اطراف آرامگاه با فواصل نامنظم و بدون رعایت جهات و نکات معماری و مهندسی در زمان
اتابکان فارس ستون‌هائی گذارده و آنجا را به صورت مسجد جامعی درآورده‌اند که درب ورودی این
مسجد سرپاست و روی آن این عبارت به خوبی خوانده می‌شود: «العمارةالمسجد الجامع الملک العادل
العالم المؤید . . . الاسلام و المسلمین و ارث ملک سلیمان سلغر سلطان سعد بن زنگی اتابک ناصر
امیرالمؤمنین خلداله سلطانه عشری …»
از مفاد این کتیبه چنین برمی‌آید که مسجد جامع در زمان فرمانروائی ابابک سعد بن زنگی شروع و
شاید به سال‌های۶۲۰ یا ۶۲۱ ه.ق برابر با آخرین سال‌ های پادشاهی او اتمام پذیرفته است. زیرا پسرش
ابوبکربن سعد در سال ۶۲۲ به جای پدر نشست.
سنگ‌های ستون این مسجد را از دو کاخ بارو پذیرائی آورده‌اند به این ترتیب که ستون‌های سه ایوان
شرقی و غربی و جنوبی را با ستون‌ های قطور کاخ پذیرائی، و ستون‌های ایوان شمالی مسجد را با
ستون‌های باریک کاخ اختصاص ساخته بودند یک دقت نظر در بی‌نظمی نصب ستون‌ها و بی‌تناسبی
و پایه‌سازی می‌فهماند که این طرز کار نه تنها با معماری دقیق و محکم شاهان هخامنشی قابل مقایسه
نیست بلکه از ناشیانه‌ ترین نمونه‌های معماری دوره اسلامی به شمار می‌رود. حتی این نکته را رعایت
نکرده‌اند که اقلاً فواصل ستون‌ها را یک اندازه و یا بنای آرامگاه کورش را که در آن زمان بنام قبر
مادر سلیمان معروف بوده است در وسط مسجد قرار دهند که در ورودی مسجد موازی در قبر قرار
گیرد، بلکه نمای مسجد به سمت جنوب متمایل گردیده است….»
فاضل ارجمند علی سامی در مقاله ای که در مورد « حکمت و فلسفه در ایران باستان »می نویسد :
« تا پیش از اینکه پرده‌های ضخیم گذشت زمان از روی آثار و فرهنگهای کهن جلگه بین‌النهرین و
دره ‌های نیل و سند و فلات ایران برداشته شود ، اکثرا بر آن بودند که اندیشه‌ های فلسفی ، از حکما و
فلاسفه یونان سرچشمه گرفته است و این آنان بودند که فلسفه و حکمت را در جهان بنیان گذاشتند . ولی
بدست آمدن اسناد و مدارکی کم و بیش مربوط به این رشته در کشورهای شرق باستانی معلوم داشت که
این ملل هر کدام به نوبه خود متناسب با پیشرفتهایی که در راه دانش و کمال نموده بودند فلسفه خاصی هم
داشته‌اند و در علوم معقول نیز کار می کرده‌اند که همان اطلاعات بر اثر آمد و رفت یونانیها به نواحی
آسیای صغیر و غربی مورد استفاده آنها ویون‌ هایی که در این کرانه‌ها و نواحی ، پراکنده و متوطن
بوده‌اند ، گردیده و پایه و اساس فلسفه یونان را تشکیل داده است و از آن پس یونان فلسفه را به صورت
یک دانش منظم تحت اصول و قواعدی در آورد .

تالس اهل میلت و فیثاغورث و دمکرتیوس با آگاهی از فلسفه و اندیشه‌های پژوهندگان شرق باستان ،
مکاتیب فلسفی خود را پایه گذاردند .
((فلسفه)) واژه عربی و از فیلوزفیا یونانی ‍Philosophia گرفته شده است . ((فیلو)) یعنی ((دوستدار و
طالب)) و ((زئوفی یا سوفی)) یعنی دانش و حکمت رویهم رفته ((دوستدار دانش)) و ((خواهان حکمت
)) معنی می دهد . ولی معنای مجازی و اصطلاحی آن عبارت از پژوهش و بررسی در روشهایی که بر
اندیشه و کردار بشری حکمفرماست ، می‌باشد و شامل یک سلسله نظرات و قواعد فکری است که
درباره حقیقت عالم وجود و چگونگی و شناخت جهان و مسائل مربوط الهیات و علم تکوین عالم و
مباحث کیهانی و زمینی و انسانی و مطالب دیگری در همین زمینه‌ها بحث می نماید .
دانش و فلسفه و هنر ایران کهن ، به مراتب برتر از مدارک اسنادی که امروز در دست است بوده ، و
آنچه پویندگان و پژوهندگان این را گردآوری نموده‌اند ، تکه‌هایی از شکست و بستهاست که آشفتگیها و
ناهمواریهای روزگار بدان وارد ساخته و هر تکه‌اش را به جایی پراکنده است .
این دانش و هنر گاهی در اثر گسترش دامنه شاهنشاهی ، در فرهنگها و تمدنهای دیگر اثر گذاشته و
زمانی هم بواسطه برخورد با سایر ملل متمدن باستانی از تمدنهای آنها متأثر گردیده است . یونان و روم
و تازی و ترک هم شیفته و فریفته و دست نشانده همین نفوذ معنوی و فرهنگی شدند ، هر چند به ظاهر
روزگارانی پیروزمند گردیدند .
در دوران درخشان شاهنشاهی هخامنشی ، بهم پیوستگی فرهنگی خاور و باختر عملا تحقق پذیرفت و
ایران یگانه عامل نگاهبان و گسترش دهنده و پرورانده دانشها و فرهنگهای اقوام باستانی تابعه خود شد و
از آن پس در هر دوره‌أی بر حسب موقعیت جغرافیاییش وسیله بهم پیوستگی مدنیتهای گوناگون مردمان
شرق و غرب ، از دره سند تا وراء نیل و ماوراءالنهر تا دانوب ، چون مدنیت های ریشه دار بین
‌النهرین و مصر و ایلام و فنیقی و هند و ارمنستان و خوارزم و غیره گردید . همین امر سبب شد که با
اندیشه‌های رسا و فیلسوفانه در برابر مسائل عمیق و معنوی زندگی بررسی نمایند و عناصر فرهنگی
مختلف را در یک فرهنگ جامع و رساتری عرضه بدارند .
همین فرهنگ و دانش در کشورهای دیگر جهان ، به ویژه همسایگان ، چه در دوران هخامنشیها و
ساسانیها و چه پس از پیدایش اسلام ، در دولت بزرگ اسلامی که پس از زوال این شاهنشاهی پهناور و
امپراطوری بزرگ رم شرقی ، جانشین آنها گردید ، تأثیر شگرف و ریشه‌داری نمود و از خود در تمام
مظاهرش اثر گذاشت ….»
« در قسمت فلسفه و حکمت که خود یکی از بخشهای جالب و با ارزش این فرهنگ است در ایران
زمین ، خیلی پیش از آنکه یونانیان با این دانش آشنا شوند ، رایج بوده است و این موضوع در
نوشته‌های افلاطون و ارسطو ضمن مقدمه‌های خود بر کتاب فلسفه منعکس است و اشاره نموده‌اند که
مغان ایرانی ، قرنها پیش از ما یونانیها فلسفه را درس می داده‌اند و حتی ارسطو فلسفه را در ایران
قدیمتر از مصر دانسته است . مغان ایرانی بر اسرار علم طبیعی و حکمت و ریاضی آگاه بوده‌اند . واژه
ماد و ماژ و مغ و مگوش که معرب آن مجوس است به دانش ور و خارق‌العاده معنی شده و در جمع
زبانهای اروپائی لفظ ماژیک که از ریشه مغی آمده به کارهای شگفت انگیز و حیرت آور معنی می شود

منتهی همان طور که روایت کرده‌اند و حتی در نوشته‌های اردشیر پاپکان و تاریخ نویسان بعد از
اسلام اشاره شده ، اسناد کتبی و مشهور این علم مانند سایر علوم ، در یک نوبت هنگام حمله اسکندر به
ایران و در نوبت دیگر هنگام تسلط اعراب بر ایران زمین ، بدست امواج حوادث از بین رفت . پس به
طور حتم نخواهد توانست از چگونگی این دانش آن طوری که بوده است و به طور تفصیل ، اطلاعاتی
گرد کرد …»

آثار


وی بیش از سی جلد کتاب نوشته است که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از:
آثار تاریخی جلگه مرودشت
پارس در عهد باستان
پاسارگاد یا قدیمی‌ ترین پایتخت کشور شاهنشاهی ایران (۱۳۳۰، این کتاب بعدها در سال ۱۳۷۵ تحت نام
پاسارگاد، پایتخت و آرامگاه کورش هخامنشی «ذوالقرنین» از سوی بنیاد فارس‌شناسی به چاپ رسیده)
که در این کتاب یافته‌های باستان‌شناسی دربارهٔ پاسارگاد را شرح داده‌است.
تمدن هخامنشی (۳ جلد)
تمدن ساسانی (۲ جلد)
شیراز شهر جاویدان
نقش ایران در فرهنگ اسلامی
مقام دانش در ایران باستان
روزها و یادها