ضرب المثل «نا بینا به کار خویش بیناست» : دارای ابعاد زیادی است:


کوردلان بی خرد


نابینایی در شب تاریکی چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی می رفت شخص فضولی بر وی
رسید.
گفت: ای نادان شب و روز نزد تو یکسان است و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر این چراغ را فایده
چیست؟
نابینا خندید و گفت: این چراغ نه از بهر خودم است بلکه از برای چون تو کوردلان بی خرد است تا به
من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند.!
حال نادان را به از نادان نمی داند کسی
گرچه در دانش فزون از بوعلی سینا بو د
طعن نابینا مزن ای دم ز بینایی زده
زانکه نابینا به کار خویش بینا بود
تفکر قوه‌ای از استعدادهای ذاتی بشر است که به وی توانایی می‌دهدُ پیرامون مسائل گوناگون بیندیشد
وبا یاری آن، حقایق را تا حدودی که برایش مقدور است کشف کند. فرد متفکر می‌تواند، درباره‌ی هر
موضوعی، منطقی بیندیشد و بینایی درونی را چراغ هدایت خویش قرار دهد. بنابراین ضرورت تفکر
برای بینایی بخشیدن به انسان‌ها امری مشهود است .
پس هر که گوش حقیقت شنو ندارد، چشم حقیقت بین هم ندارد، چه این که آن حقایق را فقط عقل و دل
می بینند و هر کس که عقلش محجوب است و دلش مرده از هر درک و ادراک باطنی محروم و بی
بهره است .


در «کشف الاسرار» خواجه عبد اللّه انصاری آمده است:


« نابینای به حقیقت اوست که نه دیده عبرت دارد تا از روی استدلال به آفاق نظر کند، نه دل فکرت
دارد تا در انفس تأمّل کند، نه بصیرت حقیقت دارد تا به نور فراست مکاشفات أسرار غیبی ببیند، و
بینای به حقیقت اوست که به علم الیقین شواهد افعال نگرد »

پس هر که گوش حقیقت شنو ندارد، چشم حقیقت بین هم ندارد، چه این که آن حقایق را فقط عقل و دل
می بینند و هر کس که عقلش محجوب است و دلش مرده از هر درک و ادراک باطنی محروم و
بی بهره است .
در ادبیات داستانی ما این قصّه آمده است که روزی قاطری به تعجّب از شتری پرسید که چطور تو هیچ
گاه در فراز و نشیبهای تند و راههای نامأنوس و ناهموار در نمی اُفتی؛ ولی من در اُفتم، شتر پاسخ داد:
من چشم فراخ دارم و تو نداری، من می بینم و تو نمی بینی !.
گفت استر به اشتر ای خوش رفیق / در فـــراز و نشیب و در راه عمیـق
تو نیابی در سر و خـوش می روی / من همی آیم به سر در چـون غـوی
من همی افتــم به رو در هـر دمی / خواه درخشـکی و خـواه انـد ر نمی
گفت از چشـم تو چشـم من یقین / بی گمان روشن تر است و دوربین
خـــوش بر آیـم از سـر کـوه بلند / آخــــــر عقبـه بینـم هـــوشـمند
هــر قــدم من از سـر بینش نهـم / از عثـــار و از فتــــادن وا رهـــم
تـو بینـی پیـش خـود یک دو سـه گام / دانه بینـی و نبینـی رنجــم دام
صایب تبریزی شاعر توانای ایران غزل زیبایی در این مورد دارد که محتوای آن مفهوم همین
ضرب المثل است . صایب می گوید :
ز تأثیر دل بیدار، چشم تر شود بینا
که ماه از نور خورشید بلند اختر شود بینا
نبرد از چشم سوزن قرب عیسی عیب کوری را
محال است از جواهر سرمه بد گوهر شود بینا
به چشم کم مبین ای ساده دل ما تیره روزان را
که صد آیینه از یک مشت خاکستر شود بینا
ببر زین خاکدان زنهار با خود سرمه بینش
وگرنه کور هیهات است در محشر شود بینا
نمی گردد هلال و بدر چون مه، مهر روشندل
محال است از حوادث فربه و لاغر شود بینا
نمی آید به کار پاک طینت بینش ظاهر

که افتد از بهای خویش چون گوهر شود بینا
بلند و پست عالم می کند افزون بصیرت را
معلم بیش در دریای بی لنگر شود بینا