میرزامحمد شفیع وصال شیرازی ملقب به میرزاکوچک از بزرگ‌ترین شعرای اوایل
دوره‌ی قاجار است که در سال ۱۱۹۲ یا ۱۱۹۳ هجری قمری در شیراز به دنیا آمد.
او فرزند محمد اسماعیل، داماد رحمتعلیشاه شیرازی متخلص به وصال و کنیه‌اش ابومحمد
و ابواحمد، از شعرا، ادیبان و خوشنویسان معروف شیرازی در سده سیزدهم هجری بود.
وصال پس از درگذشت پدر تحت سرپرستی پدربزرگ مادری خویش میرزاعبدالرحیم
قرار گرفت و پس از او دایی وی میرزا عبدالله که با کتابت قرآن روزگار خویش را
می‌گذراند، سرپرستی او را عهده‌دار شد .
وصال نزد دایی خود با مقدمات نویسندگی و کتابت و ادب فارسی و مقدمات عربی آشنا شد
و در سایه‌ی استعداد باطنی و سعی و تلاش خود در خط و شعر رشدی به‌سزا یافت. هر
چند دایی او، او را از پیرامون شعر گشتن و به دنبال شعر رفتن برحذر می‌داشت، اما او به
شعر و شاعری می‌پرداخت. وصال در این دوران تخلص “مهجور” را برای خویش
برگزیده بود؛ ولی پس از تکمیل معلومات ادبی و عربی و حکمت و دیگر علوم زمان نزد
حکما و دانشمندان عصر، متمایل به عرفان شد، ابتدا از مجالست چند تن از عرفای دوران
بهره‌مند گردید تا سرانجام دست ارادت به حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی متخلص به
“سکوت” داد و تا آخر عمر مبارک مراد و شیخ خود دست از دامن این عارف بزرگ
برنداشت. و همین شیخ بود که تخلص “وصال” را به جای مهجور برای وی برگزید .


وصال دو روز ایام هفته را صرف تدریس به عموم می‌کرد. در سن شصت و چهار سالگی
چشمش به آب مروارید مبتلا شد و یکسال نابینا بود. پس از آن طبیبی از کرمانشاه چشمش
را میل زد و چشمش معالجه شد. وصال چنان به مطالعه عشق داشت که بعد از معالجه چشم
فوراً مطالعه را از سر گرفت و همین امر باعث شد مجدداً نابینا گردد.

اخلاق وصال


وی مردی ، فرزانه، دانشمند، هنرمند، شاعر و موسیقی‌دان بود؛ اما شاعری بود که هرگز
در طول حیات خود دهان به هجو کسی نگشوده بود و هر چه می‌گفت اگر چه برخی مدیحه
و ستایش بود اما مشحون از نکات برجسته اخلاقی و تربیتی و عرفانی و پر از بی‌نیازی و

بلندی طبع بود همراه با نگرشی فیلسوفانه. او به جهان اطراف خویش متفکرانه
می‌نگریست و در هر چیز جلوه کمال حق را مشاهده می‌کرد. گذران زندگانیش از راه
نوشتن کلام‌الله می‌گذشت. او در حدود شصت‌وهفت جلد قرآن نوشته است که از نظر
هنری هر یک گنجینه‌ای بس عظیم به شمار می‌آید .
در« ریحانه الادب »آمده است :«میرزا محمد شفیع شیرازی ، معروف به میرزا کوچک بن
محمد اسمعیل بن محمد شفیع بن میرزا اسمعیل از اکابر شعرای نامی و ادبا و عرفای عهد
فتحعلی شاه قاجار و محمد شاه قاجار می باشد که در بدایت حال نزد علمای عصر به
تحصیل علوم متداوله پرداخت ، در عین حال به اقتضای شوق فطری که به فقر و درویشی
و مصاحبت اهل سیر و سلوک و ارباب ذوق و عرفان داشته به تهذیب باطن و تحصیل آداب
سلوک و اصول طریقت نیز اشتغال یافت تا با کمالات صوری و معنوی آراسته و از رذائل
نفسانیه پیراسته شد ، در مکارم اخلاق طاق و شهرۀ آفاق گردید» .


شاعری


وصال یکی از بزرگترین شاعران و ادیبان سدهٔ سیزدهم هجری است. دیوان اشعار او
نزدیک به سی هزار بیت است . وصال در مرثیه سرایی از تمامی شعرا گوی سبقت را
ربوده است. از سروده‌های وی دیوان شعر و مثنوی «بزم وصال» است و اتمام مثنوی
«فرهاد و شیرین» وحشی بافقی است که ناتمام مانده بود. او همچنین «اطواق الذهب» اثر
زمخشری را به فارسی ترجمه کرده‌است.
وصال پیروی از سبک‌های دیرین را به اوج خود رسانده و در این پیروی از استادان
پیشین در حد کمال است. تقریبا در هر شعر این شاعرمی ‌توان نشانه‌هایی از هنر شاعران
نامدار دیرین را یافت:
وی در قصیده پیرو سنایی و خاقانی و در غزل اغلب از شیوه‌ی سرآمدان غزل‌سرا یعنی
سعدی و حافظ پیروی می ‌کرده است. در مثنوی‌سرایی هم‌ دستی توانا دارد و “مثنوی
فرهاد و شیرین” وحشی را که ناتمام باقی‌مانده بود پی‌گرفته، امّا وی هم نتوانسته آن را به
سرانجام برساند.
مراثی وصال هم بسیار مفصل و جانسوز سروده شده است. و اغلب آنها را وی در
اواخر عمر و دورانی که از نعمت بینایی محروم شده بود گفته است.

وصال تقریبا سی‌هزار بیت شعر گفته است قسمتی از این اشعار، قصاید اوست که بیشتر
آنها در مدح و ثنای این و آن است و مقداری هم از آنها منقبت اولیاء و انبیاء و پاره‌ای از
آنها هم در موضوع، افکار فلسفی و عرفانی است. .


سبک شعری وصال


آثار وی حالت غنایی دارند . ویژگی‌های سبکی وصال استفاده از سنت‌های کلاسیک
به‌ویژه عرفان است. هرچند که قصیده‌هایش غالبا از رویدادهای واقعی بازتابیده‌اند؛ اما
مرثیه‌های وصال نشانه‌ی استادی کامل او در این رشته است.


خوشنویسی


وصال همهٔ خطوط متداول را خوش می‌نوشت. آثار متعددی از او در خط نسخ، نستعلیق و
شکسته ‌نستعلیق موجود است؛ ولی در خط نسخ بیش از سایر خطوط مهارت داشت و در
این خط علاوه بر استواری، ملاحت و لطافت خاصی داشت.
علاوه بر مراتب علمیّه ظاهری و باطنی در تمامی خطوط هفت گانۀ نسخ و نستعلیق و ثلث
و رقاع و ریحانی و تعلیق و شکسته نیز مهارتی بسزا داشت و هر یکی از آنها را مثل
اساتید معروف تاریخی آنها می نگاشت . کتابهایی که با خطوط مختلف خوب نوشته بسیار و
چند جلدی از مثنوی مولوی و دیوان خاقانی و انوری و خواجه حافظ و کلیات سعدی را به
خط نستعلیق نوشته است . به نوشتۀ گلشن وصال شصت و هفت جلد قرآن و هفتصد دعوات
به پایان رسانده و بعضی از قرآنها را در صفحۀ بزرگ شروع و سه سطر در اول و وسط
و آخر صفحه با خط ثلث درشت نوشته و میانۀ آنها را با قلم ریزه تری با خط نسخ پر ،
سرسوره ها را با خط رقاع ، خواص سور را با خط شکسته در حاشیه ، ترجمۀ آیات را با
مرکب سرخ با قلم نستعلیق خفی زیر سطرها نوشته و در آخر هر قرآنی عدد قرآنهایی را
که تا آنزمان نوشته بوده ، قید و هم در آخر بعضی از آنها حود را به کاتب الهی موصوف
داشته است .


دکترمهدی حمیدی شیرازی شاعر بزرگ معاصر در ضمن بررسی “شعر در عصر
قاجار” دربارۀ وصال چنین می نویسد :«.. به اعتقاد نگارنده ، چیزی که پس از مطالعۀ
مجموع آثار وصال بر متتبعین مسلّم و محرز می گردد ، این است که وی مجموعۀ تقریباً
کاملی از معلومات و فضایل عصر و محیط خویش است ، که با آن در حُسن خط ، قلم
بطلان بر صحیفۀ خطاطان کشیده ، در کار شاعری از برخی از اقران عقب افتاده ؛ و با آن
قصاید او غالباً در اوزان و قوافی دلنشین و مطبوع است ، نمی شود آنها را قصایدی بی

عیب و بی مانند و عالی شمرد ؛ زیرا علاوه بر ثقالت ، پیچیدگی و ابهامی که در بعضی از
آنهاست ، عجز او را از بیان مقاصد آشکار می کند …»
برقعی درکتاب سخنوران نامی ایران می گوید :
«..نمونه های آثار وصال تعداد بسیاری در موزه ها و میان خاندان وی و در دست اشخاص
باقی است . کلیات سعدی و اوصاف الاشراف و دفتر اول مثنوی و منتخب حدیقۀ سنایی
نوشتۀ وی در کتابخانه های سلطنتی و مجلس شورای ملی سابق موجود بوده است . اضافه
برآن وی شصت و هفت جلد قرآن با خط های گوناگون نوشته که هر یک شاهکاری در هنر
خوشنویسی است .»


سرمشق و الگوهای وصال


رودکی سمرقندی ، فرخی سیستانی ، عنصری ، منوچهری ، امیرمعزی ، ناصرخسرو ،
نظامی گنجوی ، خاقانی شروانی ، سعدی و حافظ شیرازی و دیگر استادان باستانی سرمشق
وصال شیرازی بوده اند ، چنانکه سرتاسر دیوان کبیر وی مشحون از چکامه های دلنشین ،
تغزلات و تشبیهات نغز و بدیع ، و بالاخره غزلیات شیرین و شیوائیست که به اقتفای
گویندگان نامدار مزبور در نهایت مهارت و فصاحت سروده شده است ، و در موارد مختلف
و متعدد خود شاعر متجدد با کمال افتخار از استقبال آثار بزرگان مذکور یاد کرده است ، و
در این مسابقۀ مهم تاریخی ، با کمال هنرمندی از عهده بر آمده است .

نکته :


مرثیه های شورانگیز وصال ، که به سبک و روش محتشم کاشانی سروده ، بر شهرت ادبی
او بسیار افزوده است .
پایان عمر وصال
وصال هم نیز هم‌چون همه‌ی انسان‌ها در اواخر عمر شکسته و فرسوده شد و علاوه بر
این امر طبیعی، در اثر نوشتن در سراسر عمر پربار خویش، در اواخر عمر بینایی خود را
هم از دست داد و خانه‌نشین شد وسرانجام در سال ۱۲۶۲ هجری قمری در سن شصت و پنج

سالگی به دیار باقی پیوست و پیکر وی را در حرم مطهر شاه‌چراغ در جوار
مزار مراد و شیخ خویش “میرزای سکوت” تا ابدیت آرام گرفت.

  • آثار وصا ل

  • از وصال جز دیوان شعر آثاری چون: کتابی در حکمت و کلام به نثر و نظم، کتابی در
    گفتار حکیم‌ فارابی در علم موسیقی، دیگر دفتری در ادبیات و قوانین عروض و کتابی در
    تفسیر احادیث قدسی به نظم و نثر به نام سفینه، کتاب صبح وصال به شیوه‌ی گلستان
    ‌سعدی و اطواق‌ الذهب زمخشری به دست آمده است.
  • نمونه‌ای از ابیات زیبای وصال در توصیف بهار
    خاک از بهار خلد برین باشد ••• گیتی نگارخانه‌ی چین باشد
    بشکفت بس شکوفه ز هر شاخی ••• گویی که آسمان، نه زمین باشد
    بر رست بس که سبزه ز هر مرغی ••• گویی نه دشت، خلد برین باشد
    در لعل که نهفته شد از لاله ••• در کوه لعل، اگر چه دفین باشد

ایکه می پرسی که را خواهی که می نالی چنین
تا بکی پرسی و من گویم نگار خویش را


طبیب چارۀ دلخسگان عشق مجوی
که دردمند بلا دشمن است دارورا


ایکه گفتی بجوانی زچه خم گشته قدی

عشقبازیست که پشت همه عالم خم ازاوست


ازبس هجوم کرده بچشمم خیال دوست
چندان مجال نیست که بینم جمال دوست


صبرگویند که هرمشکل ازاوآسان است
مشکل این است که صبرازتومراآسان نیست


از ازل سینۀ ما وقف غم جانان بود
بروای عیش که این خانه نه جای طرب است


وفا کردی زاول تا نهی برپای دل بندم
ولی آخرجفا کردی چومحکم گشت پیوندم


داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر یک ابروی تو کافی است پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم ؟
شیخ پیمانه شکن، توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال

که خم گیسوی او بافته چون شست به هم
دست بردم که كشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم
هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم
غم هجر
گر چه بر من ز عنایت نظری نیست تو را
لیک شادم که نظر بر دگری نیست تو را
ترسم آیینه ی حُسن تو ز خط گیرد رنگ
ای که از آه ضعیفان خبری نیست تو را…
..وه که یک باره وصال از غم هجر تو بسوخت
وز غم سوخته جانان، خبری نیست تو را