از دوران کودکی تا بزرگ سالی همیشه به ما گفته‌اند «پرسیدن عیب نیست، ندانستن
عیب است»این ضرب المثل پیوسته ذهن ما را با سوالات زیادی مشغول کرده است که از
پرسیدن آنها گاه خودداری کرده و زمانی پرسش نموده ایم .
اینک برای اینکه بدانیم پرسش گری چیست ابتدا به معنی لغوی آن می‌پردازیم، معنی
پرسشگری، نقد کردن و برای یک سوال پاسخ خواستن است. هنر پرسشگری نقش بسیار
مهمی در ایجاد ارتباطات دارد. سوال کردن باعث مسئله شناسی می‌شود، همچنین بر اساس
موقعیتی که در آن قرار دارید؛ به شما کمک می‌کند تا موضوعی که درباره آن بحث می
کنید، برایتان شفاف‌ تر شود. بنابراین پرسشی که انسان را از جهالت خارج می کند حائز
اهمیت است.و باید اذعان نمود که پرسیدن عیب نیست، ندانستن و نپرسیدن عیب است و
نپرسیدن برابر است با جهالت ودرجهل ماندن!!

  • افرادی که دچار بیماری غرور ونخوت گشته اند کسانی اند «ندانستن» هایشان را
    هیچگاه نپرسیده اند! یعنی «پرسیدن» را عیب داسته اند !
  • ندانستن، یعنی جهل به موضوع داشتن؛ جهل عیب به شمار می رود. اگر انسان چیزی را
    که نمی داند، بپرسد، تاریکی جهل او برطرف خواهد شد
  • سؤال کردن به مثابه کلید گنجینه علوم و دانشهاى بشرى بشمار می رود وبه گونه ای که
    گفتیم :پرسیدن عیب نیست، ولی ندانستن عیب شمرده می شود .
  • همه ما برای تصمیم‌گیری در کارهای مهم، به اطلاعات جامع و کافی نیاز داریم. پرسیدن
    یکی از مهم‌ترین روش‌های کسب اطلاعات است. پرسش مبدا جهش فکری است. کسی که
    نمی‌داند باید بپرسد؛ در غیر این‌ صورت همیشه در نادانی خود باقی خواهد ماند.
    پرسشگری نقش مهمی در یادگیری و پیشرفت افراد دارد؛ هر چه سوال‌ها بیشتر و بهتر
    باشند، یادگیری عمیق‌تر است .
  • جاهل بودن بدترین نوع نادانی است. اینکه سؤالات بسیاری وجود داشته باشد که فرد
    جوابش را نداند و درعین‌حال از وجود چنین سؤالاتی و عمق نادانی خویش هم
    بی‌اطلاع باشد ؛چه ‌بسا چنین فردی خودش رادانا هم بداند و هیچ عیب و ایرادی هم
    در خودش و دانسته‌هایش احساس نکند.

البته این نوع آدمیان خیلی عجیب‌وغریب و نایاب هم نیستند. در جامعه از این نوع آدم‌ها.
همان‌هایی که درعین‌حال که در طول سال چند صفحه کتاب نمی‌خوانند و مطلبی علمی و
به ‌درد بخور نمی‌آموزند، مدعی همه‌چیزفهمی هم هستند و در هر زمینه‌ای صاحب
‌نظراند .! اینان همان جاهلان روزگارند.
بنابراین برای نجات از جهل دو مرحله پیش روی آدمی‌ست.:
اول اینکه بجوید، بیابد و بخواند و درنهایت بداند آنچه را نمی‌داند.
و در مرحله بعد بجوید و بیابد آن کسی را که باید از او بپرسد و بعد سؤالی را که کنکاش
بسیار برایش کرده و یافته، از او بپرسد و با یافتن پاسخی شایسته برای آن، چراغی در
وجودش بیفروزد.