اثر : فریدون توللی شاعر معاصر

در ژرفنای خاک سیه ، باستان شناس
در جستجوی مشعل تارک مردگان
در آرزوی اخگر گرمی به گور سرد
خاکستر قرون کهن را دهد به باد
تا از شکسته های یکی جام
یا گوشواره های یکی گوش
یا از دو چشم جمجمه ای مات و بی نگاه ، گیرد سراغ راه
بیرون کشد زیاد فراموشی سیاه
افسانه گذشت جهان گذشته را
وز مردگان به زنده کند داستان غم
بی اعتنا به تربت گلچهرگان خاک
بر استخوان پیر و جوان می زند کلنگ
تا در رسوب چشمه خشکیده ی حیات
یابد نشان قطره ی وهمی به گور تنگ
ناگاه خیره کژدمی از گوشه ی مغاک
از دنگ دنگ تیشه هراسان و خشمناک
سر می کشد ، ز جمجمه ای شوم و دلگزای
می تازدش به هستی و می دوزدش به جای
لختی دگر به دخمه ی تاریک و پر هراس
کفتار می خورد ز تن باستان شناس!