ماجرای این شعر زیبا چیست؟


سعدی شیرازی یکی از شاعران بزرگ میهن ما – در قرن هفتم هجری – قمری -است
آثار او چراغ راه هدایت انسانهاست سعدی در شعر « کمال همنشین در من اثر کرد » در
مورد یافتن دوست و تاثیر دوست در زندگی هر فردحکایت می کند .ذکر این نکته ضروری
است که انسان ها در ارتباطات اجتماعی و به خصوص در جریان یکی از دلنشین ترین
انواع ارتباطات، یعنی “دوستی” در یکدیگر تأثیر می گذارند و از یکدیگر تأثیر می پذیرند.
این تأثیر و تأثرات، ممکن است آگاهانه، نیمه آگاهانه و یا ناآگاهانه باشند.
البته اثرات و تغییراتی که در جریان این روابط ایجاد می شوند، لزوما مثبت نیستند . پس
باید در آغاز هر ارتباط جدید، دو کار مهم را انجام داد:

  1. – رفتارها و ویژگی های خود و طرف مقابل را بسنجیم و از آن ها آگاهی پیدا کنیم؛
    بدین وسیله تأثیراتی که ممکن است در ما از طریق ارتباط متقابل با او ایجاد شود، شناسایی
    می کنیم.
  2. – با تفکر و دقت، این نکته مهم را مشخص کنیم که در کدام یک از ویژگی ها می
    خواهیم تأثیر و تأثر داشته باشیم .به عبارت دیگر، کدام ویژگی ها جواز ورود در شخصیت
    ما و کدام ویژگی ها جوار صدور از شخصیت ما را دارند؟
    پند بسیار زیبای این شعر نیز در این است که دوست خوب یا بد در زندگی تاثیر زیادی
    دارد؛ مانند گِلی که چون در کنار یک گُل خوشبو قرار گرفته معطر شده و می گوید :
    کمال همنشین در من اثر کرد/ وگرنه من همان خاکم که هستم .
  • بنابراین در انتخاب دوستان زندگی تان دقت کنید
    همان طور که اشاره شد ؛این ضرب المثل که برگرفته از شعر زیبای سعدی می باشد، اثر
    مثبت همنشینی با دوست خوب را بیان می کند.
  • دوست خوب همانند گُل است که می تواند وجود گِلی انسان را خوشبو و معطر سازد.
  • منظور از کمال، برتری و ارزش یافتن انسان است که بر اثر نشست و برخواست با
    دوستان خوب به دست می آورد.
  • حکایت هم‌نشین خوب، حکایت عطار است که اگر از عطرش به تو ندهد، بوی خوش آن
    به مشامت می‌رسد و حکایت هم‌نشین بد، مانند آهنگر است که اگر [حرارت کارگاه او]
    لباست را نسوزاند، بوی بد آن مشامت را می‌آزارد»
    -انسان به طور فطری، از خلق و خوی دوست و هم‌نشین خود تأثیر می‌پذیرد.اگر شخصی
    کمالات و سجایای اخلاقی داشته باشد، به یقین دوستان و هم‌نشینان نیکو نیز خواهد داشت.
    کمال همنشین در من اثر کرد
    با وجود اینکه معنای این جمله مثبت است اما نقطه‌ی مقابل آن نیز قابل استنتاج است.
    یعنی اگر امکان شبیه شدن من به فردی ارزشمند و دارای کمالات وجود دارد و ارتباط با
    افراد خوب در طولانی‌مدت باعث شبیه شدن به آن‌ها می‌شود، به همان میزان در مورد
    انسان‌های بی‌ارزش هم این مسئله وجود داشته و همنشینی با آنها تاثیری منفی بر شخصیتم
    خواهد گذاشت.

  • تضمینی از ملک الشعرای بهار

  • محمد تقی بهار که ملقب به ملک‌الشعرای بهار است، از شاعران بزرگ معاصر کشورمان
    است. او در این شعر به زیبایی تاثیر همنشین و دوست خوب را به تصویر کشیده است.

گل و گل


شبی در محفلی با آه و سوزی / شنیدستم که مرد پاره دوزی
چنین می‌گفت با پیر عجوزی / «گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم»
یک شب در مجلسی شنیدم که پیرمرد کفش دوزی با حسرت و ناله به پیرزنی می‌گفت:
روزی در حمام گل خوشبویی از یار محبوبی به دستم رسید.
گرفتم آن گل و کردم خمیری *** خمیری نرم و نیکو، چون حریری
معطر بود و خوب و دلپذیری *** «بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم »
آن گل را گرفتم و با آن خمیری درست کردم که مانند ابریشم نرم بود. آن گل خیلی خوش‌بو
بود. از او پرسیدم آیا تو مشک یا عبیر هستی؟ زیرا که بوی خوش تو من را مست کرده
است.
همه گل‌های عالم آزمودم / ندیدم چون تو و عبرت نمودم
چو گل بشنید این گفت و شنودم / «بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم»
من گل‌های زیادی دیده‌ام ولی هیچ گلی مانند تو نبود و از عطر تو تعجب می‌کنم. وقتی
گل این حرف مرا شنید گفت: من گِل ناچیز و بی‌مقداری بودم ولی مدتی هم‌نشین گُل شدم.
گل اندر زیر پا گسترده پر کرد / مرا با همنشینی مفتخر کرد
چو عمرم مدتی با گل گذر کرد / «کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم»
گل خودش را زیر پای من گسترد و به من افتخار هم‌نشینی با خودش را داد. وقتی بخشی
از عمرم در کنار گل گذشت، صفات خوب و عطر هم‌نشینم در من تاثیر گذاشت و من
خوش‌ بو شدم. وگرنه من همان خاکی هستم که بودم و تغییری نکردم

اشعار هم مضمون

با بدان کم نشین که دَرمانی * خوپذیر است نفس انسانی (سنایی)
با بدان یار گشت همسر لوط * خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاف کهف روزی چند * پیِ نیکان گرفت و مردم شد (سعدی)
به عنبر فروشانِ اگر بگذری * شود جامه تو همه عنبری
وگر تو شوی نزد انگِشت گر * از او جز سیاهی نیابی دگر (فردوسی)
تو اول بگو با کیان دوستی * من آنگه بگویم که تو کیستی
چه بهره می‌بری از اختلاط نااهلان * به جز شراره و دود از دکان آهنگر
ز نیکان نیک باشی، وز خسان خس * ز دونان دون شوی و از کسان کس (ناصر خسرو)
وای آن زنده که با مرده نشست * مرده گشت و زندگی از وی بجست
با ماه نشینی ، ماه شوی ، با دیگ نشینی ، سیاه شوی.
خوش بوی بود کلبه همسایه عطّار.
صحبت روشن ضمیران ، کور را بینا کند.
صحبت نیکان ، بدان را از بدی باز آورد.
گُل بشکفد چو همنفس صبحدم شود..

مشو با ناکسان همدم که صحبت را اثر باشد.
هر چیز که در کانِ نمک رفت ، نمک شود.