زبان پارسی مملو از استعارات و ضرب المثلهایی است ،که از روزگار گذشته تاکنون به
یادگار باقی مانده وپارسی زبانان خوش قریحه ، از عامی تا عارف ، درنوشته ها یشان از
آنها استفاده می کنند .
ما همیشه تصور می کنیم که اتفاق های ناگوار برای دیگران است و برای خودمان پدید
نخواهد آمد ، اینجاست که داستان ضرب المثل « خیاط هم در کوزه افتاد »خودش را نشان
می دهد . مفهوم این ضرب المثل نیز چنین است ؛
وقتی کسی به یک حادثه ای دچار می شود که قبل از آن درباره اش حرف می زده ، می
گویند :” خیاط در کوزه افتاد ”منظور فرد مقابلی است که به او از غیب آسیبی رسیده است
و کوزه استعاره از مشکلی است که برای فرد به وجود آمده است و برای او دردسر ساز
شده است . کاربرد آن برای این زمان است؛
تاریخچه ضرب المثل « خیاط هم در کوزه افتاد »؛
به نقل ازبرگزیده قصه های( سند باد نامه و قابوسنامه) جالب و خواندنی است :
می گویند ؛در روزگارگذشته در شهری خیاطی بود كه مغازه اش سر راه گورستان بود.
وقتی كسی می مرد و او را به گورستان میبردند از جلوی دكان خیاط می گذشتند.
یك روز خیاط فكر كرد كه هرماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزهای به
دیوار آویزان كرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت.
هر وقت از جلوی دكانش جنازهای را به گورستان میبردند یك سنگ داخل كوزه می
انداخت و آخر ماه كوزه را خالی می کرد و سنگ ها را می شمرد.!
کمکم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یك سرگرمی شده بود و هر وقت
خیاط را میدیدند از او میپرسیدند چه خبر؟ خیاط میگفت :امروز پنج نفر تو كوزه
افتادند.
روزها گذشت و خیاط هم مرد. یك روز مردی كه از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دكان او
رفت و مغازه را بسته یافت. از همسایگان پرسید: خیاط كجاست؟
همسایه ای به او گفت: خیاط هم در كوزه افتاد.!
از آن وقت این مَثَل در بین مردم رواج پیدا کرد.
Recent Comments/نظرات اخیر