مرکز سعدی ‌شناسی، از سال ۱۳۸۱ خورشیدی، روز ۱ اردیبهشت را روز سعدی، اعلام کرده و در
اول اردیبهشت ۱۳۸۹ خورشیدی، در «اجلاس شاعران جهان» در شیراز، نخستین روز اردیبهشت، از
سوی نهادهای فرهنگیِ داخلی و خارجی، به‌عنوان «روز سعدی» نامگذاری گردیده است .
مصلح الدین ابومحمد عبدالله بن مشرف سعدی شاعر و نویسندهٔ ایرانی است که در سال 606 هجری
–قمری در شیراز تولد یافته است .«او به احتمال زیاد در سال ۶۰۶ هجری قمری (برابر با حدود ۵۸۹
خورشیدی و ۱۲۱۰ میلادی) » زاده شده‌است. با این حال، برخی از صاحبنظران تولد وی را حدود
سال ۵۸۵ هجری قمری می‌دانند. با توجه به این که هیچ منبع تاریخی مستقلی در مورد زادروز سعدی
گزارشی نداشته ‌است، هر دو تاریخ ذکرشده، بر اساس استنباط صاحبنظران از آثار خود او به دست
آمده‌است.
تاریخ مرگ سعدی را در منابع گوناگون، یکی از سال‌های ۶۹۰ تا ۶۹۵ هجری قمری ذکر کرده‌اند.
اما مورد اعتماد ترین روایت که استاد سعید نفیسی طرح می‌کند، این است که وی در ۲۷ ذیحجه سال
۶۹۰ هجری درگذشته و در همان خانقاهی که اقامت گزیده‌ بود، به خاک سپرده شده‌است
او را استادِ سخن، شیخِ اجلّ , و خداوند سخن لقب داده اند . سعدی در نظامیه بغداد — که
مهم‌ترین مرکز علم و دانش در آن زمان به حساب می‌آمد — تحصیل و پس از آن به مناطق مختلفی
از جمله شام و حجاز ، بعلبک و…سفر کرد و سر انجام به زادگاه خود، شیراز بازگشت و تا پایان
عمر آنجا اقامت گزید. آرامگاه وی در شیراز واقع شده‌است که به (سعدیه ) معروف است.
سعدی در سیر و سلوک نیز مقامی بس والا داشت. به تمام قلمرو اسلامی و همسایگان کشورهای اسلامی
مسافرت کرد و دیده تیزبین او در هر ذره، عالمی پند و حکمت می دید.
ایشان تخلص خود را از نام سعدبن ابی بکر بن سعد زنگی ولیعهد مظفرالدین ابوبکر گرفت. اوقاتی که
سعدی در شیراز بود، در خدمت این ولیعهد ادب پرور به سر می برد
بیشتر دوران زندگی او مصادف با حکومت اتابکان فارس در شیراز و هم‌ زمان با حمله مغول به
ایران و سقوط بسیاری از حکومت‌های وقت نظیر خوارزمشاهیان و عباسیان بود. البته سرزمین فارس
به واسطهٔ تدابیر ابوبکر بن سعد؛ ششمین و معروف ‌ترین اتابکان سَلغُری شیراز، از حملهٔ مغول در

امان ماند. همچنین قرن ششم و هفتم هجری مصادف با اوج‌گیری تصوف در ایران بود و تأثیر این
جریان فکری و فرهنگی در آثار سعدی دیده می شود .
سعدی تأثیر انکارناپذیری بر زبان فارسی گذاشته‌است؛ به‌ طوری‌که شباهت قابل توجهی بین فارسی
امروزی و زبان سعدی وجود دارد. آثارش چون آب زلالی است که همگان می توانند نوشید و از آن
بهره گرفت .

کتاب «گلستان » او مدت‌ها در مدرسه‌ها و مکتب‌خانه‌ها به‌عنوان منبع آموزش زبان و ادبیات
فارسی تدریس می‌شده و بسیاری از ضرب‌المثل‌های رایج در زبان فارسی از آثار وی اقتباس گردیده
است. او بر خلاف بسیاری از نویسندگان معاصرخودش یا پیش از خود، ساده‌نویسی و ایجاز را در پیش
گرفت و توانست — حتی در زمان حیاتش — شهرت زیادی به دست آورد.
آثار سعدی اصطلاحاً (سهل ممتنع )است و در آن‌ها نکته‌ سنجی و طنز آشکار یا پنهان ملاحظه می‌
شود.
آثار او حتی در هندوستان، آسیای صغیر و آسیای میانه به زبان فارسی یا به صورت ترجمه در دسترس
مخاطبانش قرار داشت. او نخستین شاعر ایرانی است که آثا رش به زبان‌های اروپایی ترجمه شده‌است.
رشید یاسمی، زبان‌شناس، بر این عقیده است که همه غزل‌های سعدی عارفانه است و تصویر عشق
زمینی در اشعار سعدی، وسیله‌ای برای رساندن مفهوم عشق حقیقی اهل تصوف است. اما بسیاری دیگر
از صاحبنظران از جمله محمدعلی فروغی، همایون کاتوزیان و ضیاء موحد این نظر را رد می‌کنند .


آثار


همهٔ آثار سعدی اعم از شعر و نثر در مجموعه‌ای تحت عنوان کتاب کلیات سعدی جمع‌آوری شده‌است.
از بین آثاری که در این کتاب آمده، بوستان و گلستان دو کتاب مستقل هستند. گلستان به نظم و نثر مسجع
و بوستان به نظم توسط سعدی تألیف شده‌است. علاوه بر این، غزلیات و هزلیات (یا خبیثات) نیز
به‌صورت مستقل به چاپ رسیده‌اند. سایر آثار سعدی که در کتاب کلیات آمده‌است، عبارتند از: قصاید،
مراثی، ملمعات و مثلثات، ترجیعات، صاحبیه، رباعیات و مفردات …
قصاید، شامل قصیده‌های عربی و قصیده‌های فارسی است. قصیده‌های عربی در حدود هفتصد بیت
است و عموماً دارای مضامین غنایی یا مدح است. قصیده‌های فارسی نیز دارای مضامین موعظه و
توحید و مدح است.
مراثی، مشتمل بر چند قصیده در مرثیه چند تن از رجال معاصر سعدی از جمله مستعصم، آخرین خلیفه
عباسی، ابوبکر بن سعد بن زنگی و سعد بن ابوبکر (از اتابکان فارس) است .
صاحبیه، مجموعه‌ای از قطعات فارسی و عربی است .

سبک و ویژگی‌ها


به‌ طور کلی سعدی را می‌بایست از شاعران سبک عراقی به‌حساب آورد. با این حال، نشانه‌هایی از
سبک خراسانی در آثار وی مشاهده می‌شود. وی در دوره‌ای که استفاده از انواع آرایه‌های ادبی توسط
سخنوران رواج پیدا کرده ‌بود، به سادگی زبان رودکی و فردوسی روی آورده‌است. سبک شعریِ سعدی
از تخیّل و تصویرآفرینی پیچیده‌ای بهره دارد و در عین حال بسیار ساده و روان است؛ که حاصل از
شیوهٔ موجز، نرم و دل‌نشین بیان اوست


سهل ممتنع


سهل یعنی آسان و ممتنع یعنی محال. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های آثار سعدی، سهل و ممتنع بودن
آنهاست. معنی و مفهوم آثار سعدی به سادگی دریافته می‌شود و در ظاهر نگارش چنین جملات یا ابیاتی
ساده به ‌نظر می ‌رسد. اما در عمل، تقلید یا پدیدآوردن آثار مشابه دشوار یا غیرممکن می ‌شود. دلیل
بروز این ویژگی در آثار سعدی، پرهیز وی از تکلف و تصنع و در عین حال تسلط کامل او بر زبان
فارسی است؛ با این ترفند سعدی توانسته‌است مطالب پیچیده و دشواری را به ساده‌ ترین شکل ممکن
بیان کند. سعدی -برخلاف مصنوع ‌نویسان- از اصطلاحات و عناصری که مردم در زندگی روزمره با
آن سر و کار دارند، به‌ وفور استفاده کرده‌است. زبان سعدی به زبان محاوره در روزگار خود بسیار
نزدیک است و حتی از مثل‌های متداول در زبان فارسی نیز بهره برده‌است.
یکی دیگر از عواملی که باعث سهل بودن آثار سعدی می ‌شود، وسیع بودن دایره واژگانی است. هریک
از کلماتی که سعدی به کار می‌برد، نقش ویژه‌ای در القای مفهوم دارد. وی در عین حال، از واژگان
دشوار و مهجور کمترین استفاده ممکن را کرده‌است. گذشته از حسن انتخاب کلمات، سعدی عموماً
ارکان جمله را در جای اصلی خود قرار می‌دهد و به همین دلیل فهم جملات وی در قالب شعر یا نثر
آسان می ‌شود. رعایت چنین قاعده‌ای، با توجه به ضرورت شعر در رعایت وزن، قافیه، ردیف و
مصراع‌بندی کار دشواری است، که سعدی به‌خوبی از عهده آن برآمده است.
سعدي در بوستان و گلستان و قصايد خود ، سيماي خردمند دنيا ديده اي را دارد كه در فكرسلامت جامعه
است و مي خواهد مردم را به شاهراه صلاح و حسن اخلاق رهنمون شود در اينجا نام سعدي با اخلاق
عجین می شود . سعدي اخلاق را جزيي جدا نشدني از زندگي اجتماعي مي بيند. به همين سبب ، سراسر
حكايت هاي اخلاقي در(( بوستان )) و (( گلستان )) اشارات به اين نكته دارد كه اخلاق جز در تجربه
اجتماعي وسياسي قوام نمي گيرد. هر جا كه از تجمع انسانها سخن به ميان مي آيد ؛ (( اخلاق )) پديدار
مي شود . به اين تصويري كه در بوستان خلق كرده نگاهی بیندازیم که گفته است :
شبي دود خلق آتشي بر فروخت / شنيدم كه بغداد نيمي بسوخت
يكي شكر گفت اندر آن خاك و دود / كه دكان ما را گزندي نبود
جها نديده اي گفتش اي بوالهوس ! / ترا خود غم خويشتن بود و بس!
پسندي كه شهري بسوزد به ناز / اگر چه سرايت بود بر كنار…

گلستان یکی از مهم‌ ترین کتاب‌های نثر فارسی و یکی از مهم‌ ترین کتب اخلاقی و تعلیمی می‌باشد.
گلستان سعدی از یک دیباچه و هشت باب تشکیل‌شده است که بنا بر شواهد تاریخی سعدی آن را در شش
ماه نوشته است.
در آن مدت که ما را وقت خوش بود / ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
گلستان سعدی همچون دیگر آثارش سرشار از لغات و تعابیر نغز و دلکش است که تسلط او را نه ‌تنها
بر زبان فارسی بلکه بر زبان عربی هم نشان می دهد .
آنچه در گلستسان بیش از هر چیز جلب توجه می کند؛ تجربه های فراوان و متنوع سعدی است ، در
زندگانی . وقتی اوراق این کتاب را ورق می زنیم و می خوانیم :سیمای مردی دنیا دیده و پخته و
اندیشمند در نظرمان مجسم می شود که در سراسرعمر از فراز و نشیب های روزگار عبور کرده ، از
مردم زمان نکته ها آموخته و بهره ها برده با طبقات مختلف حشر و نشرهاداشته و جهان را از راه
تجربه مستقیم آزموده و شناخته است .
سعدی در پروردن و خلق حکایتها آن قدر چیره دست و تواناست که نمی توان واقعی و تخلیلی بودن
حکایتها رااز هم تشخیص داد . ابزار جادویی او « واژه ها » هستند که به وسیله آنها توانسته است دو
جهان متفاوت و زیبا و شگفت انگیز را به وجود آورد. دو دنبای واقعی و مجازی ؛ دو دنیای تخیلی
واقعی و تخیلی که این دو دنیای او را می توانیم در دو شاهکار بزرگ و جذاب او بنگریم : گلستان و
بوستان.
اگر دنیای واقعی و ملموس آدمیان را با همه شیرینی ها و تلخی هایش در «گلستان » می بینیم ،
در کنارآن دنیای پاک و خواستن و زیبا و سراسر آرمانی « بوستان » هم هست که همگان یکسره در
آن به مراد می رسند .
به این حکایت از گلستان بنگریم که گفته است : « هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش
آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم ، به جامع کوفه در
آمدم دلتنگ ، یکی را دید م که پای نداشت . شکرنعمت حق تعالی به جای آوردم و بر بی کفشی صبر
کردم .»
شیخ اجل سعدی در مقدمه گلستان می فرماید :

«منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قرب است و به شکر اندرش مزید نعمت . هر نفسی که
فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات .پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر
نعمتی شکری واجب،
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده پرده ناموس بندگان به
گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد ،
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات و نبات در مهد
زمین بپرورد .درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم
ربیع (نوروز) کلاه شکوفه بر سر نهاده عصاره (تاکی) به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به
تربیتش نخل باسق گشته،
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری …»


نصایح سعدی در گلستان

  • « دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند :یکی آنکه اندوخت و نخورد ، ودیگر آنکه آموخت
    و نکرد.»
  • « هر که نصحیت خود راٌی می کند [ او خود ] به نصحیت گری محتاج است »
    *« متکلم را تا کسی عیب نگیرد ، سخنش صلاح نپذیرد
    *« هر که با دانا تر از خود جدل کند تابدانند که داناست؛ بدانند که نادان است .»

بوستان


بوستان از حيث مطلب و تصاوير پر مايه ترين آثار سعديست . در خلال آن بلندي مقصد ، ، نشر
فضايل روحي و اجتماعي و استواري فكر هويدا مي شود . در اين اثر فصاحت و رواني و معني بدون
تكلف و به بهترين وجه بيان شده است .علاوه بر معاني و مفاهيم كه در بوستان در اوج اعتلال است ،
درخشش زبان و بيان بسيار فصيح و رسا است .

آرزوهاي سعدي در بوستان جلوه گر است . به عبارت ديگر مدينه فاضله اي كه در جست و جوي آن
بوده ، در بوستان به تصوير كشيده است . جهان بوستان همه نيكي است و پاكي و دادگري و انسانيت ،
يعني عالم چنانكه بايد ، باشد ؛ هویدا است.

سعدي در تصوير اين مدينه فاضله دايم از تجربه ها ، سرگذشتها و روايات گذشتگان ، ياد مي كند .
پس در حقیقت بوستان سعدی مدینه فاضله ای است که این شهر پر از : مهربانی و انسان دوستی
و گذشت و عطوفت و لطف است که همه علف های هرز بدیها و زشتی ها و پلیدی ها هرس شده است

سعدي در توصيف اشخاص و مناظر گوناگون ، هنرمندي چيره دست و یکتااست و دربوستان
به قيافه اشخاصي آشنا مي شويم كه سعدي با يك نيش قلم مانند نقاشان چيره دست جزئيات آن را در چند
بيت براي ما آشكار می سازد :
يكي مشت زن بخت و روزي نداشت / نه اسباب شامش مهيا نه چاشت
ز جور شكم گل كشيدي به پشت / كه روزي محال است خوردن به مشت
بدش از پريشاني روزگار / دلش حسرت آور تنش سوگوار
گه از د يدن عيش شيرين خلق / فرو مي شدي آب تخلش به حلق…
دهان بي زبان پند مي گفت و راز / كه اي خواجه با بينوايي بساز
نه اين است حال دهن زير گل / شكر خورده انگار يا خون دل

غم و شادماني نماند وليك جزاي عمل ماند و نام نيك
سعدي در ( بوستان ) از يك طر ف درس زندگي – در زمان حال – مي دهد و از طرف ديگر با لطافت
تمام ؛ الگوي آرماني خويش را بيان مي كند .

یکی بر سر شاخ بن می برید خداوند بستان نگه کرد و دید
بگفتا : گر این مرد بد می کند نه با من ، که با نفس خود می کند


شاعر دوستی ها


« امر سون » شاعر امریکایی سعدی را « شاعر دوستی ، عشق ، ایثار و صفا و آرامش »
می شناسدو « لطف طبع و حکمت عملی و عواطف ( اخلاقی ) او را می ستاید و از « کلیت و شمول
جهانی قوانین اخلاقی » در نظر وی یاد می کند و یا « هر در » شاعر و حکیم آلمانی ، از سعدی به
عنوان معلم مطبوع اخلاقیات نام می برد . « هانری ماسه » ادیب فرانسوی ، بوستان را شاهکار سعدی
و حماسه اخلاقی خوانده است .
سعدی قصیده را وسیله ای برای بیان پند و اندرز ، موعظه و ملامت و مقام انسانیت
قرار می دهد و اغلب نقش ناصحی را دارد که با صراحت لهجه و آشکارمعایب را می گوید و نیکی ها
را ارج می نهد . با آنکه 35 قصیده بیشتر نسروده است ؛ برخی معتقدند که جلوه گاه شخصیت واقعی
سعدی را در قصایدش باید جست و جو کرد . بخشی از قصیده های او بیانگر اندیشه ها و تاٌملات
وتفکرات او در مسایل ؛ اخلاقی ، اجتماعی و حکومتی است که در قالب پند و اندرز گفته شده و به پند
و اندرز خاتمه یافته است . به این چند بیت توجه بفرمایید :
بس بگردید و بگردد روزگار / دل به دنیا در نبندد هوشیار
ای که دستت می رسد کاری بکن / پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامه‌ ها آ ورده ‌اند / رستم و رویینه ‌تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک / کز بسی خلقست دنیا یادگار

نام نیکو گر بما ند ز آدمی / به ، کز او ماند سرای زر نگار..

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست / ای برادر سیرت زیبا بیار
نام نیک رفتگان ضایع مکن / تا بماند نام نیکت بر قرار

سعد یا چندانکه می ‌دانی بگوی / حق نباید گفتن الا آشکار
دکتر اسلامی ( ندوشن ) در باره قصیده فوق که چند بیت آن نقل گردیده است می گوید : «برحسب اتّفاق،
این روزها کلیّات سعدی را ورق می زدم که ماه اردیبهشت با نام سعدی گره خورده است. به این قصیدۀ
معروف رسیدم که گمان می کنم بهترین قصیدۀ زبان فارسی باشد.

سعدی آن را خطاب به “انکیانو”، “حاکم مغول فارس” (۶۶۷-۶۷۰) سروده است، و حاوی مطالبی است
بسیار گویاتر و عمقی تر از “منشور سازمان ملل” و اعلامیّۀ حقوق بشر و می تواند کارگزاران دنیای
امروز را به کار آید.»


غزلیات


سعدی حدود ۷۰۰ غزل دارد. سعدی در سرایش غزلیات، به زبان سنایی و انوری توجه ویژه
داشته‌است. بسیاری از صاحبنظران بر این عقیده‌اند که غزل در اشعار سعدی و حافظ به اوج
رسیده‌است.علی دشتی وجه تمایز سعدی از دیگر غزل‎‎سرایان را در طنین و ترنمی می‌داند که در
اشعار و به‌خصوص غزلیات وی وجود دارد. به تعبیر وی، «موزونی و خوش آهنگی» کلام در
غزلیات سعدی به سادگی قابل توصیف نیست و آن را به یک منحنی یا دایره تشبیه می‌کند که در آن
پیوستگی واژگان با هیچ زاویه‌ای شکست برنمی‌دارد.
محور بیشتر غزل‌های سعدی، عشق است. سعدی از معدود شاعرانی است که غزل‌های عاشقانه‌اش از
ابتدا تا انتها عاشقانه باقی می‌ماند. غزل‌های عاشقانهٔ سعدی، به سادگی، خلوص و زمینی بودن
شهره‌اند.
همین که سعدی توانسته است عشق را با همه فراز و نشیب ها وتناقض ها نهادینه کند و به شکلی روان و
هنر مندانه به خواننده منتقل کند یعنی این که او از ساحت تعلیم و آموزش و گرایش به ادب‌تعلیمی دور
نمانده است :

سخن دوست

از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست
هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای

من در میان جمع و دلم جای دیگرست
شاهد که در میان نبود شمع گو بمیر
چون هست اگر چراغ نباشد منورست
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبرست …


سر عشق


هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوش
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم
بیا به صلح من امروز در کنار من امشب
که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم…

ای نفس باد صبا …

ای نَفَسِ خُرمِ بادِ صبا / از بَرِ یار آمده ای ، مَرحبا
قافلۀ شب ، چه شنیدی ز صبح ؟ / مرغِ سلیمان ، چه خبر از سبا ؟
بر سرِ خشم است هنوز آن حریف ؟ / یا سخنی می رود اندر رِضا ؟

از درِ صلح آمده ای یا خِلاف ؟ / با قدمِ خوف روم یا رَجا ؟
بارِ دگر گر به سرِ کویِ دوست / بگذری ای پیکِ نسیمِ صبا
گو رَمقی بیش نماند از ضعیف / چند کُند صورتِ بی جان بقا ؟
آن همه دلداری و پیمان و عهد / نیک نکردی که نکردی وفا
لیکن اگر دورِ وصالی بُوَد / صلح فراموش کند ماجرا…
هر سحر از عشق دَمی می زنم / روزِ دگر می شنوم بر ملا
قصۀ دردم همه عالَم گرفت / در که نگیرد نَفَسِ آشنا ؟

به هر حال به قول خودش بسنده مي كنيم و اين مقال را خاتمه مي دهيم كه
( … به خاطر داشتم كه چون بدرخت گل رسم، دامني پر كنم ، هديه اصحاب را ؛چون برسيدم بوي گلم
چنان مست كرد كه دامنم از دست برفت …)