دکتر گوهر نو – پژوهشگر

دکترلطفعلی صورتگراستاد دانشگاه، نویسنده ، شاعر ، پژوهشگر, و نقاش ؛فرزند میرزا محمد علی ملقب
به مسعود الملک از خشنویسان بنام شیراز ، در سال ۱۲۷۹ خورشیدی در شیراز متولد گردید. جد وی آقا
لطفعلی شیرازی از نقاشان هنرمند و چیره‌ دست قرن سیزدهم هجری بود که کارهای او در موزه‌های
.پاریس و لنینگراد موجود است
لطفعلی صورتگر تحصیلات ابتدایی را در شیراز به پایان رساند. سپس به هند رفت و دوره متوسطه را
در آنجا به پایان رسانید. سپس به ایران بازگشت و به خدمت ادارات دارایی و فرهنگ درآمد، و مجله
«سپیده‌ دم» را در شیراز تأسیس کرد. در سال ۱۳۰۶ خورشیدی برای ادامه تحصیل به لندن رفت و در
رشته زبان و ادبیات انگلیسی درجه دکتری گرفت. موضوع پایان‌نامه دکتری او «نفوذ ادبیات ایران در
ادبیات انگلستان در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی» بود. لطفعلی صورتگر پس از بازگشت از
انگلستان به تدریس ادبیات فارسی و انگلیسی پرداخت ودانشکده ادبیات شیراز را در کنار آرامگاه حافظ
پایه گذاری کرد و ریاست دانشگاه شیراز را بر عهده گرفت. مدتی نیز مدیر مجله آموزش و پرورش و
عضو فرهنگستان ایران بود. لطفعلی صورتگر سفرهایی به کشورهای شوروی، آمریکا و پاکستان کرد،
.و به مدت یک‌سال به عنوان استاد در دانشگاه کلمبیا در نیویورک به تدریس پرداخت
.دکتر لطفعلی صورتگر در بعد از ظهر ۳ مهر ۱۳۴۸ش- در شیراز- در سن ۶۹ سالگی درگذشت
:آرامگاه او در حافظیه شیراز است. و این قصیده از خود او بر آن نقش بسته است
گویند به اقصای جهان هست دیاری / کان جا نکند حسرت و اندوه گذاری
خیزند و خز آرند اگر هست خزانی / خندند و می آرند اگر هست بهاری
با خاموشي او ايران يكي از عاشقان ادب و فرهنگ خود را از دست داد. حاصل اين عمر عاشقانه ده ها
.مقاله و رساله تحقيقي و 14 كتاب در زمينه‌هاي ادبي ، عرفاني ، تحقيقي ، تاريخي و ترجمه بود
صورتگر شاعري بود سخت پايیبند اصول و قواعد عروضي. معتقد بود كه در قالب‌هاي كهن مي‌توان
.منظور و مقصود را به سر حد لطافت بيان كرد. او در حدود 10 هزار بيت شعر سروده است

وی بر این عقیده بود که حافظ و سعدی غزل را به اوج خود رسانده اند و بنابراین به سبک خراسانی و
ترکستانی گرایید و غزلسرایی نکرد. قطعات و مسمطات او بیشتر پند و اندرز و خالی از واژه های
.فرنگی، عربی
به مناسبت افتتاح آرامگاه نوبنیاد سعدی‌ در 10 اردیبهشت 1331 به همت زنده‌یاد علی اصغر
:حکمت زنده‌یاد دکتر لطفعلی صورتگرسرود
!صبح کاین چادر نیلی ز فلک برگیرند /سیهی را اثر از صفحه‌ی خاور گیرند
!هنری مردم دانا چو به بستان آیند / مجلس انس به آیین‌تر و بهتر گیرند
!خسرو ملک سخن آن‌که زبانش را خلق‌/ تالی تیغ شرار افکن حیدر گیرند
!بهر ثبت سخنش نادره‌گویان جهان‌ / همه چون مکتبیان خامه و دفتر گیرند
!فری آن مردم دانا که چو مرگ آیدشان‌/ لب ببندند، ولی زندگی از سر گیرند
!در موزون سخن را که بها نتوان کرد/ نفروشند، که خود زر مزور گیرند
!شاهبازان قوی پنجه‌ی دراج شکار/ ننگشان آید اگر صعوه‌ی لاغر گیرند
!این بنا گشت گر از کوشش«حکمت»برپای‌ /مردم فارس از آن حکمت دیگر گیرند
!حق استاد که بر گردن شاگردان است‌ / چون گزارند، ز حق اجر موفر گیرند
…!بوستان شعرا روضه‌ی چون مینوی توست‌ /ای بسا فیض کز این روضه و منظر گیرند

:دیگر قصیده زیبای صورتگر، شعری در وصف رودکی است

چون سپاه نابکاران پهنه میهن گرفت / از مدائن تا هری را سیل بنیان کن گرفت
کشوری کز فره آهورمزد آباد بود / رو به ویرانی نهاد و بوی اهریمن گرفت
برگهای کارنامک هرسویی بر باد رفت / خاک غم بر دخمه شاپور شیراوژن گرفت
نغمه های پهلوی افسرد در نای هزار / زاغ بر سوگ عزیزان چمن شیون گرفت
پارسی گویی پدید آمد در آن روز سیاه / در حریم دولت سامانیان مسکن گرفت
چنگ را با نغمه های پهلوانی ساز کرد / تیغ بران هنر از پنجه دشمن گرفت
رودکی! ای پیشوای اوستادان بزرگ / ای که بر یاد تو باید جام مردافکن گرفت

آفرین بر طبع گوهربار تو کز بهر تو / نام نیک جاودانی را به پاداشن گرفت
:صورتگر شوخ طبع بود و در بذله گوئی سرشار از ذوق بود . در مورد معشوق می سراید
سینه صاف مرمری دارد / دل نازک تر از پری دارد
می چکد از لب تو آب حیات / بر محمد و آل او صلوات
آنچه همواره در وراي چهره دکتر لطفعلی صورتگر محقق و مترجم و استاد ، جلوه داشت ؛صورتگر
شاعر بود. شاعري از ديار شيراز ، عاشق عشق و پرستش گر زندگي و زيبايي. و شعر او هميشه
الهامي از باغ‌هاي سرسبز و پر گل و ريحان شيراز داشت، اشعار زیر از معروف ترین آثار وی می
:باشد

(۱)شیراز

هر باغبان که گل به سوی برزن آورد / شیراز را دوباره به یاد من آورد
آن‌جا که گر به شاخ گلی آرزوت هست / گل‌چین به پیشگاه تو یک خرمن آورد
نازم هوای فارس که از اعتدال آن / بادام‌ بن شکوفه مه بهمن آورد
نوروز ماه، فاخته و عندلیب را / در بوستان، نواگر و بربط‌زن آورد
ابر هزار پاره بگیرد ستیغ کوه / چون لشکری که رو به سوی دشمن آورد
من در کنار باغ کنم ساعتی درنگ / تا دل ‌نواز من خبر از گلشن آورد
آید دوان ، دوان و نهد بر کنار من / آن نرگس و بنفشه که در دامن آورد
ساقی که میر مجلس انس است پیش ما / چون روز تیره گشت مه روشن آورد
مردی گریز پایم و دور از دیار خویش / زان اندهم زمانه به پاداشن آورد
از شهرمن هر آنکه رساند خبر مرا / زی گیو گوئیا خبر از بیژن آورد

مرغ شب

ندانم ز مرغان چرا مرغ شب

ز هستی تو گوئی جز آواش نیست
مر او را یکی آسمانی نواست‌
اگر چهرهء مجلس آراش نیست‌
چه غم گر نداند ز یک نغمه بیش‌
که در دلکشی هیچ همتاش نیست‌
بگمنامی اندر زید و ز جهان‌
جز آزاده ماندن تمناش نیست

پیام نسیم

در دل شب دیده ی بیدار من / بیند آن یاری که دل را آرزوست
چون بیاید پیش پیش موکبش / مرغ شب آوا برآرد دوست..دوست!
بانگی آید چون پر پروانه نرم / ماه را با آب گویی گفتگوست
بر نگیرد پرده برگ از چهر گل / زانکه پیش باد او را آبروست
!…نرم نرمک می رسد نزدیک من / کیست؟پرسم.باد گوید:اوست اوست

تالیفات

سخن‌سنجی؛ کتابی در تاریخ سخن سنجی
تجلیات عرفان در ادبیات فارسی
ادبیات توصیفی ایران
ادبیات غنایی ایران
اصول علم اقتصاد

دیوان شعر

برگ‌های پراکنده شعر)
سخنانی چند از نویسندگان باختر
عناصر موجود در ادبیات پارسی
نامه صورتگر
تاریخ ادبیات انگلیسی به زبان فارسی (3 جلد)
سبک رمانتیزم در انگلستان

ترجمه‌ها

جغرافیای تاریخی ایران
مارسیون
فاوست
عشاق ناپل

دکتر صورتگر در کتاب «تاریخ ادبیات ایران » در باره فردوسی نوشته است : «فردوسی بزرگترین
شاعر ایران است. زیرا داستان بدین بزرگی را که اغلب حکایات آن به نظر یا به عینه تکرار می شود به
نظم آورده و با وجود این، کمتر ابیاتی را مکرر کرده و بعضی ابیات که مکرر شده، از باب تنگی قافیه
.و وحدت مضمون و اصل فکر است
در کلیه معانی دقیق که در شاهنامه اتفاق افتاده و مضامینی که برای گویندگان دست می دهد، فردوسی به
خوبی از عهده برآمده و دقیق ترین احساس برگزیده را در شاهنامه تعبیر و تفسیر کرده و در معانی
مختلف که ناچار عبارات مختلف لازم دارد و تعبیرات آنها برای هر کسی میسر نیست خاصه معانی
ناپسند که برای شاعری مانند او، آوردن آن ها را روا نبوده، و ترک آن ها به واسطه ی انتظام داستان
ممکن نمی شده، کنایات و عبارات مخصوص ایجاد کرده و از این معانی به خوبی عبارت کرده، چنانکه
بر گویندگان و سخن سرایان پارسی که به چشم انتقاد در اشعار متقدمین و متاخرین نظر کرده باشند، این
.سخن مستور نیست

غزلواره ی سی و یکم

سرفیلیپ سیدنی با ترجمه دکتر صورتگر

With How sad steps, Oh Moon, thou climbst the skies!
How silently, and with how wan a face!
What, may it be that even in heavenly place
That busy archer his sharp arrows tries?
Sure if that long-with-love-acquainted eyes
Can judge of love, thou feelst a lovers case,
I read it in thy looks; thy languished grace,
To me, that feel the like, thy state descries.
Then, even of fellowship, Oh Moon, tell me,
Is constant love deemed there but want of wit?
Are beauties there as proud as here they be?
Do they above love to be loved, and yet
Those lovers scorn whom that love doth possess?
Do they call virtue of there ungratefulness?

ای ماه که با گامهای سنگین و غمناک از آسمان بالا می روی
از چه این همه خاموشی و رنگ رخسارت پریده است؟
بگو بدانم آیا در آن ختنه ی آسمانی و مشکوی فلکی
خداوند کماندار عشق به تیراندازی مشغول است؟

و تو که داور دردمندانی نیز غمی از عشق در سینه نهفته داری؟
.من این غم را در نگتههای تو و در آن قبافه ی محزون می خوانم
پیش من که با تو همدرد و چون تو سوخته دلم, راز تو نهان نیست.
ای ماه, به خاطر آن یگانگی که در میان همدردان است بگو بدانم
آیا در آنجا عشق ثابت و زوال ناپذیر را دیوانگی می شناسند؟
آیا در آنجا نیز دلبندان این همه خودپسند و خویشتن بینند؟
آیا آنجا نیز نازنینان شیفته ی آنند که کسی شیفته ی آنان باشد؟
و همین که چنین دلباخته ای یافتند وی را تحقیر کرده از نظر می اندازند؟
آیا در آنجا نیز تقوی و پرهیزگاری را ناسپاسی می شناسند؟

 

  (۱)(ملک الشعرای بهار( محمد تقی بهار)

بود آیا که دگرباره به شیراز رسم
بار دیگر به مراد دل خود باز رسم
بود آیا که ز ری راه صفاهان گیرم

وز صفاهان به طربخانهٔ شیراز رسم
خیزم از جای و بدان شهر طرب خیز شوم
نازم از شوق و بدان خطهٔ ممتاز رسم
به ملاقات گرامی ادبایی که بود
جمله را قول و غزل تالی اعجاز رسم
هست رازی ازلی در دل شیراز نهان
خرّم آن روز که من بر سر آن راز رسم
بر سر مرقد سعدی که مقام سعد است
بسته دست ادب و جبهه قدم ‌ساز رسم
همت از تربت حافظ طلبم وز مد دش
مست مستانه به خلوتگه اعزاز رسم
مرغک تازه‌ پرم زیر پرم گیر به مهر
تا ز فیض پر و بال تو به پرواز رسم
بود آیا که ازین تنگ قفس نیم نفس
به سر صحبت مرغان خوش‌آواز رسم
حافظا بندهٔ رندان جهانست « بهار »
همتی تا به یکی خواجهٔ دمساز رسم
می گویند شادروان ملک الشعرای بهار سفری به شیراز می کند و چنان تحت تاثیر این شهر
قرار می گیرد که در بازگشت غزل فوق را می سراید و برای شادروان دکتر صورتگر
ارسال می دارد. دکتر صورتگر به اقتفای این غزل دل انگیز ؛ غزلی زیر عنوان «شیراز
.می سراید و برای« بها ر»می فرستد