شب یلدا بلندترین شب سال ، شب اول برج جدی و شب چله بزرگ زمستان است. فرهنگ
معین یلدا را برگرفته از ریشه سریانی ( زبان مردم روزگار باستان سوریه  کلده و آشور
ذکر می کند) که به معنای ;میلاد; است . مهر پرستان آریایی، بدنیا آمدن خورشید را در
آن شب که ابتدای انقلاب زمستانی است،جشن می گرفتند. این کلمه در زبان مردم
اسکاندیناوی و شمال اروپا، با نام; یول; شهرت یافت و میلاد مسیح، مقارن آن قلمداد
شد. مردم ایران زمین آن را یلدا نامیدند . یلدا در ادبیات و عرفان فارسی تعابیر گوناگونی
دارد…
در این جشن، طی شدن بلندترین شب سال و به دنبال آن بلندتر شدن طول روزها در
نیم‌کرهٔ شمالی، که مصادف با انقلاب زمستانی است، گرامی داشته می‌شود. یلدا به زمان
بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین
روز زمستان) گفته می‌شود. خانواده‌های ایرانی در شب یلدا، معمولاً شامی فاخر و
همچنین انواع میوه‌ها و رایج‌تر از همه هندوانه را مهیا و دور هم صرف می‌کنند. پس از
صرف تناولات، قصه‌گویی پیرترها برای دیگر اعضای فامیل و همچنین فال‌گیری با
دیوان حافظ رایج است.

جشن یلدا

 یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است و پیروان
میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار  می کرده  اند وبر این باور بوده اند که
تولد خورشید و بعدها تولد میترا یا مهر است.
این جشن در ماه پارسی اول «دی» قرار دارد که نام آفریننده در زمان پیش از زرتشتیان
بوده است که بعدها او به نام آفریننده نور معروف شد.
نور، روز و روشنایی خورشید، نشانه‌هایی از آفریدگار بود ،در حالی که شب، تاریکی و
سرما ،نشانه‌هایی از اهریمن. مشاهده تغییرات مداوم شب و روز مردم را به این باور
رسانده بود که شب و روز یا روشنایی و تاریکی در یک جنگ همیشگی به سر می‌برند.
روزهای بلندتر روزهای پیروزی روشنایی بود، در حالی که روزهای کوتاهتر نشانه‌ای از
غلبهٔ تاریکی. شب یلدا را شب میلاد خدای خورشید، عدالت، پیمان و جنگ هم می‌دانند.
دربارهٔ آن دو روایت عمده رایج است. اول آنکه در این شب مهر، میترا یا آن‌چنان‌که در

اوستا و نوشته‌های پادشاهان هخامنشی آمده، میثره (Mithra) به جهان بازمی‌گردد. او که
از ایزدان باستانی هند و ایرانی است ساعات روز را طولانی کرده و در نتیجه برتری
خورشید پدیدار می‌شود.
آئین مهرپرستی یا آئین مهر برپایه پرستش میترا در دوران پیش از آئین زرتشت شکل
گرفته‌است و در اروپا به آئین میترائیان هم گفته می‌شود.
محققان معتقدند که مسیحیت غربی چارچوب اصلی خود را که به این دین پایداری و شکل
بخشیده به مذاهب پیش از مسیحیت روم باستان از جمله میترایسم مدیون است و برای نمونه
تقویم کلیساها، بسیاری از بقایای مراسم و جشنهای پیش از مسیحیت به ویژه کریسمس را در
خود نگاه داشته‌است و کریسمس به عنوان آمیزه‌ای از جشن‌های ساتورنالیا و زایش میترا
در روم باستان در زمان قرن چهارم میلادی با رسمی شدن آیین مسیحیت و به فرمان
کنستانتین به عنوان زادروز رسمی مسیح در نظر گرفته شد.

در  فرهنگ ادبی و رسمی کشورمان، يلدا اغلب چهره‌ی تاريک و خشن شبی
طولانی است. شبی که عشاق به انتظار به سرآمدن آن هستند. طولانی و تاريک بودن يلدا
استعاره‌ايست برای فراق جان‌کاه معشوق، تنهايی و انتظار وصال و گاه گيسوی سياه و بلند
يار.
آری… تو نباشی گل من با شب یلدا چه کنم ؟
و حال چند بيتی در اين مضمون می‌خوانيم:

سعدی:

هنوز با همه دردم اميد درمان است
که آخری بود آخر شبان يلدا را

نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلدائیست

حافظ:

صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور زخوشید خواه ، بو که برآید

ادیب صابر:

روز فراق تو که نبینم جمال تو
با من حکایت شب یلدا کند همی

نعمت الله ولی:

غنیمت دان حضور نعمت الله
که دشمن را شب یلداست امروز

اوحدی:

شب هجرانت ای دلبر، شب يلدا است پنداری
رخت نوروز و ديدار تو عيد ماست پنداری

خاقانی:

تو جان لطيفی و جهان جسم کثيف
تو شمع فروزنده و گيتی شب يلدا

عنصری:

چون حلقه ربايند به نيزه، تو به نيزه
خال از رخ زنگی بربايی شب يلدا

منوچهری:

نور رايش تيره‌ شب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب يلدا کند

ناصرخسرو:

او بر دوشنبه و تو بر آدينه
تو ليل قدر داری و او يلدا
هم‌چنين ارتباط عيسی مسيح با اين شب در اشعار امير معزی و سنائی غزنوی مشهود است .

امير معزی:

ايزد دادار ، مهر و کين تو گويی
از شب قدر آفريد و از شب يلدا
زان‌که به مهرت بود تقرب مومن
زان‌که به کينت بود تفاخر ترسا

سنائی غزنوی:

به صاحب ‌دولتی پيوند اگر نامی همی جويی
که از يک چاکری عيسی چنان معروف شد يلدا

رباعی عبید زاکانی:

ای لعل لبت به دل نوازی مشهور
وی روی خوشت به ترک تازی مشغول
بی زلف تو قصه‌ ای است ما را مشکل
همچون شب یلدا به درازی مشهور

قا آنی:

بر من و باران شب یلدا گذشت
بس که زلف تو سخن رفت دوش

خواجوی کرمانی:

تا در سر زلفش نکنی جان گرامی
پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد

صائب تبریزی:

می‌کند زلف دراز تو با دلهای حزین
آنچه با خسته روانان شب یلدا نکند

معزی نیشابوری:

تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است
تو شمع فرروزانی و گیتی شب یلداست

فروغی بسطامی:

شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد
در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد

وحشی بافقی:

ما حال خویش را بی سرو بی پا نوشته‌ایم
روز فراق را شب یلدا نوشته‌ایم

فیض کاشانی:

چه عجب گر دل من روز ندید
زلف تو صد شب یلدا دارد

پروین اعتصامی:

دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را

هوشنگ ابتهاج شاعر معاصر:

ای سایه، سحرخیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشاییم و بگریزیم

سیمین بهبهانی:

قسم به یلدای دیرپا…
که صدهزاران هزارسال
دمیده خورشید لاله رنگ
زآبنوسی- درنگ او.